الهام بخش

آه، کیک خوشمزه ای است!

در مورد راهب پیر ذن شنیدم که: در بستر مرگ بود.

آخرین روز فرا رسید و اعلام کرد تا پایان شب بیشتر دوام نخواهد آورد.

بنابر این تمام پیروان، سالکان، اقوام… یکی بعد از دیگری آمدند.

او دوستداران زیادی داشت که از دور و نزدیک آمدند.

اما یکی از سالکان قدیمی  وقتی شنید که استاد در حال مرگ است به سمت مغازه دوید.

یکی از او پرسید: “استاد در کلبه اش می‌میرد، تو به فروشگاه می‌روی؟”

سالک قدیمی‌جواب داد: “می‌دانم که استادم عاشق یک کیک مخصوص است، می‌روم آن کیک را بخرم.”

پیدا کردن آن کیک مخصوص مشکل بود، ولی تا شب طوری ترتیب کار را داد و با سرعت و کیک در دست، نزد استاد آمد.

همه نگران بودند، انگار استاد چشم انتظار کسی بود.

گاه چشمان را باز می‌کرد، نگاهی میکرد و دوباره می‌بست.

وقتی سالک رسید، استاد گفت: “خیلی خوب، بالاخره آمدی، کیک کجاست؟”

سالک کیک را آماده کرد و خیلی خوشحال بود از اینکه استاد چنین درخواستی کرده است.

استاد در حالِ احتضار کیک را بدست گرفت…

کیک خوشمزه

با اینکه پیر بود ولی دستش نمی‌لرزید.

یکی پرسید: “شما پیرید و در حال مرگ هستید، بزودی نفس‌های آخر را خواهید کشید، ولی دستتان نمی‌لرزد!”

استاد پاسخ داد: “من هرگز نمی‌لرزم. چون ترسی وجود ندارد. جسمم پیر شده است ولی هنوز جوانم و تا مرگ جسمم، جوان باقی خواهم ماند.”

بعد هم گازی به کیک زد و شروع به جویدن کرد.

آنگاه کسی پرسید: “استاد، آخرین پیام شما چیست؟ شما بزودی ما را ترک می‌کنید، دوست دارید چه چیزی را بخاطر داشته باشیم؟”

استاد لبخندی زد و گفت:

“آه، کیک خوشمزه ای است!”

.

این نمونه ی مردی است که در اینجا و حالا زندگی می‌کند:

کیک خوشمزه ای است.

حتی مرگ هم به چشم نمی‌آید. لحظه ی بعد بی معنی است.

این لحظه، کیک خوشمزه ای است.

اگر بتوانی در این لحظه، این لحظه جاری، حضور داشته باشی، همین برایت کافی است.

در آنصورت می‌توانی عشق بورزی، عشق شکوفایی نادری است که گاهی اتفاق می‌افتد.

اوشو

از کتاب: شهامت

ترجمه: خدیجه تقی پور

4 دیدگاه در “آه، کیک خوشمزه ای است!

  1. سلام شهرزاد
    بزرگترین نصیحت زندگی همین زندگی کردن در لحظه است.نمیدونم ما آدمها چه اصراری داریم که در گذشته و آینده سیر کنیم و امروز رو کمتر ببینیم.همیشه دنبال دست نیافتنی‌ها هستیم و چیزهای دست یافتنی کنارمون رو فراموش میکنیم.

    این حرف که در لحظه زندگی کن خیلی حرف وسوسه انگیز و جالبیه تا جایی که پیام تبلیغاتی شرکت بزرگی مثل پپسی هم هست.که من ی قوطی شو به شکل جا مدادی در اوردم که همیشه روبه روم باشه.ولی۹۹ درصد مواقع یا دارم به آینده فک میکنم یا دارم گذشته رو مرور میکنم.اینطور میشه که معنای واقعی زندگی رو نمیفهمیم و همیشه در حال تلاش بیهوده هستیم.

    من همیشه گفتم انسان دور بین به دنیا اومده.نمیدونم تا حالا توی دشت لاله رفتی یا نه ،دور رو که نگاه میکنی زیباست ولی نزدیکت که همون لاله‌ها هستند رو کمتر تماشا میکنی.

    البته شاید بقیه اینطوری نباشن.

    1. همینطوره محمد صادق جان.
      در لحظه زندگی کردن، موهبت بزرگ (و البته سخت) ای هستش که برای تجربه کردنش باید تلاش کرد.
      فکر خیلی خوبی کردی. گاهی اوقات وقتی یه جمله ی الهام بخش، مدام جلوی چشممون باشه این میتونه کمک کنه. شاید بتونه از کنار در نیمه باز ناخودآگاهمون رد بشه و اون پشتهای ذهنمون، یه جایی برای خودش پیدا کنه.
      و کاش تلاش کنیم که هم دوربین باشیم و هم نزدیک بین و هم عمق بین!

  2. من هر لحظه منتظر بودم که از جاش بلند شه و به شاگرداش بگه سرکار بودین، فقط میخواستم امتحانتون کنم که کدومتون یادتونه من کیک خیلی دوست دارم یا یک برداشت آموزشی بکنه از این موضوع یا کلی بخنده بهشون! 🙂
    (از این تصور کلی مشعوف شدم و الانم با لبخند دارم کامنت میذارم)

    ولی جدای از شوخی، زندگی در لحظه، کمبود این روزهای من هم هست، همش دارم آینده رو توی ذهنم بهینه میکنم و حواسم نیست که کی باید به این نکته توجه کنم که:
    “زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است”

    دوتا نکته ویرایشی:
    – با وجود عنوانِ با فونت درشت، دیگه خط اول که تکرار عنوانه، اضافیه.
    – در خطر اول پیرذن تایپ شده.

    ارادتمند شاگرد زرنگها هم هستیم…

    1. جالب بود امین جان. اون حدس‌هایی که شما زدی، اگه ماها جای اون استاد بودیم، شاید این اتفاقها می‌افتاد! 😉
      خوشحالم که این پست، به اندازه ی یه زنگ تفریح، باعث خنده ات شد.;)
      بله. “زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است”…
      راستی. خیلی ممنونم بخاطر دقت و توجهت بابت نکات ویرایشی:
      – راستش در مورد نکته اول، این بلا رو این ابزار سئوی سایتم سرم آورد!:) هی بهم میگفت باید subheader داشته باشی! میدونستم ناجوره که دو بار عنوان وجود داشته باشه، ولی انگار بعضی چیزها رو تا کسی بهت نگه، بیخیالش نمیشی. ولی از این به بعد، چشم. نمیذارم:)
      – مورد دوم، راستش امین عزیز. این پیر ذن، منظور پیرزن نیست. اشاره به استاد پیر مکتب ذن هستش.
      (ذن، مکتبی در مذهب بودایی است که در چین پدیدار شده و تاکید فراوانی بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف نگری به ماهیت اشیا جانداران و… به وسیله تجربه مستقیم دارد.)
      ممنونم دوست خیلی خوب متممی‌ من.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *