بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

خداحافظی‌‌های روشن

توی ذهن من، خداحافظی‌ها رنگ و روی مختلفی دارن.

بعضی‌هاشون انگار تاریک‌ان و بعضی‌هاشون انگار روشن.

توی چند ماه گذشته و یک سال اخیر، با دو نفر از نازنین‌ترین و نزدیک‌ترین‌های خانواده‌مون – و یک نفر هم نزدیک، اما کمی‌دورتر از نزدیک‌ترین – خداحافظی‌های روشنی داشتیم.

ازمون دور شدند – اما فقط به طور فیزیکی،

تا در نقطه‌ی دیگری از دنیا، تا مدتها شاید، دیگه فقط به لطف ابزارهای دنیای بی مرزِ دیجیتال با اونها در تماس باشیم.

یکی از برادرزاده‌هام هم، همین دیشب به سلامتی رفت و باهاش خداحافظی کردیم.

(برای یکی از بهترین دانشگاه‌های انگلستان اپلای کرد)

خداحافظی سخته.

و چه حیف و چه سخت‌تر، که شرایط کنونی سرزمینی که در اون زندگی می‌کنیم اون رو به یکی از بهترین گزینه‌ها برای آینده‌ای روشن‌تر تبدیل کرده‌اند.

اما داشتم به این فکر می‌کردم که چند وقت یکبار یک نفر داره از جمع گرم و صمیمی‌مون کم میشه. (خالی بودن جای پدرم هم که جای خود داره)

و هر بار با یک خداحافظی روشن، جای یکی رو در جمع‌مون سبز و خالی می‌کنیم و چقدر هم نبودنش، در کنارمون و در جمع‌مون به چشم میاد و حس میشه.

اما در هر صورت، بسیار هم خوشحالم که این جدایی‌ها دارن به خوبی و به سلامتی اتفاق میفتن،

و به خوشی هست که جمع حضوری و فیزیکی عزیزان‌مون داره کوچک و خلوت‌تر میشه،

شاید چیزی که آروم و دلگرم‌مون می‌کنه اینه که این خداحافظی‌‌های روشن، با تجربه‌ کردن روزهایی موفق‌تر، آروم‌تر و شادتر برای آینده، همراه باشن.

1 دیدگاه در “خداحافظی‌‌های روشن

  1. من بعضی وقت‌ها به سختی‌هایی که مهاجرین تحمیل می‌کنند، فکر می‌کنم. کسانی که همه چیزهایی که اینجا ساخته اند را از دوستی‌ها، خاطرات، روابط کاری، شناخت محیط و فرهنگ و غیره را رها می‌کنند و تقریبا همه چیز را از صفر شروع می‌کنند. زبان جدید، دوستان جدید و …
    در نهایت به این نتیجه می‌رسم که چه بمانیم و چه برویم، رنج خواهیم کشد، انگار که ما ایرانی‌ها را برای رنج کشیدن آفریده اند!
    شاید هم رنج، یک خصوصیت زندگی باشد و اجتناب ناپذیر برای همه. انگار که ما فقط در انتخاب نوع رنج‌هایمان مختاریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *