بهانه‌ای برای نوشتن

داستانی برای شکرگزاری

داستانی برای شکرگزاری

حتما داستان کوتاه «فرشته بیکار» رو خیلی زیاد اینطرف و اونطرف شنیدید یا توی اینترنت خوندید.

ولی من دلم میخواد این داستان رو اینجا هم بیارم. چون به نظرم خیلی زیباست.

و فکر می‌کنم این داستان، از پائولو کوئیلو باشه  ( اگر شما دقیق تر می‌دانید از کیست یا مطمئن هستید که از پائولو کوئیلو ست، لطفا به ما هم بگویید)

 فرشته بیکار

روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند، و آنها را داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی‌جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند.
مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوندی را برای بندگان می‌فرستیم.

مرد کمی‌جلوتر رفت و دید یک فرشته‌ای بی کار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟ فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است.

مردمی‌که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی‌جواب می‌دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده . فقط کافیست بگویند “خدایا شکر”!

شکرگزاری

واقعا ما چقدر به خاطر معجزه ی زندگی مون، شکرگزاری می‌کنیم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *