شعر و ادب

سهراب سپهری و نوازش جهان

سهراب سپهری و نوازش جهان

همشه و از دوران کودکی، سهراب سپهری رو دوست داشتم. با خواندن و حفظ کردن و مرور
شعرهای لطیفش، لذت زیادی می‌بردم.

یادمه توی دوران نوجوانی، وقتی کتاب «هشت کتاب» سهراب، رو بعنوان کادوی روز تولد،
از مادرم هدیه گرفتم، از خوشحالی توی پوست خودم نمی‌گنجیدم و احساس می‌کردم، بهترین
کادوی تولدی بود که می‌تونستم دریافت کنم.

سهراب سپهری

اینها همه به کنار…

اما به تازگی،متن بخشی از نامه او به دوستی، رو خوندم که شکی برام باقی نگذاشت که چقدر
دوستش دارم و بهم ثابت کرد که او براستی دوست داشتنی است …

متن نامه رو اینجا برای شما هم می‌گذارم تا شما هم مثل من ازش لذت ببرین.

بخشی از نامه سهراب به یک دوست :

«…دیروز که نامه ات رسید هنوز شیار دیدنت روی زمین بود و تازه بود. 

در نیمروز «شمیران» از چه سخن می‌گفتیم؟ 

دستهای من از روشنی جهان پر بود و

تو در سایه روشن روح خود ایستاده بودی. 

گاه پرنده وار شگفت زده به جای خود می‌ماندی.

نازی، تو از آب بهتری. تو از ابر بهتری. تو به سپیده دم خواهی رسید. 

مبادا بلغزی. من دوست توام و دست تو را می‌گیرم. 

روان باش که پرندگان چنین اند و گیاهان چنین اند. 

چون به درخت رسیدی به تماشا بمان. تماشا تو را به آسمان خواهد برد. 

در زمانه [ی] ما نگاه کردن نیاموخته اند و درخت جز آرایش خانه نیست 

و هیچ کس گلهای حیاط همسایه را باور ندارد. 

پیوندها گسسته. کسی در مهتاب راه نمی‌رود 

و از پرواز کلاغی هشیار نمی‌شود و خدا را کنار نرده ایوان نمی‌بیند 

و ابدیت را در جام آب خوری نمی‌یابد.

در چشم‌ها شاخه نیست. در رگ‌ها آسمان نیست. 

در این زمانه درخت‌ها از مردمان خرم ترند. 

کوه‌ها از آرزوها بلند ترند. نی‌ها از اندیشه‌ها راست ترند. 

برف‌ها از دلها سپیدترند.

خرده مگیر. روزی خواهد رسید که من بروم خانه همسایه را آب پاشی کنم 

و تو به کاج همسایه سلام کنی و سارها بر خوان ما بنشینند 

و مردمان مهربان تر از درخت شوند. 

اینک رنجه مشو اگر در مغازه‌ها پای گل‌ها بهای آن را می‌نویسند 

و خروس را پیش از سپیده دم سر می‌برند و اسب را به گاری می‌بندند… 

خوراک مانده را به گدا می‌بخشند. چنین نخواهد ماند.

بر بلندای خود بالا رو و سپیده دم خود را چشم براه باش. 

جهان را نوازش کن. دریچه را بگشا. پیچک راببین. بر روشنی بپیچ. 

از زباله‌ها رو مگردان که پاره حقیقت است. جوانه بزن.

لبریز شو تا سرشاری ات به هر سو رو کند. صدایی تو را می‌خواند. 

روانه شو. سرمشق خودت باش. با چشمان خودت ببین. 

با یافته خویش بزی. در خود فرو شو تا به دیگران نزدیک شوی. 

پیک خود باش. پیام خودت را بازگوی. میوه از باغ درون بچین. 

شاخه‌ها چنان بارور بینی که سبدها آرزو کنی 

و زنبیل ترا گرانباری شاخه ای بس خواهد بود.

میان این روز ابری من تو را صدا زدم. 

من ترا میان جهان صدا خواهم کرد و چشم براه صدایت خواهم ماند

و در این دره تنهایی تو آب روان باش و زمزمه کن. من خواهم شنید.»

سهراب سپهری

تهران – ۶ فروردین ۱۳۴۲ برگرفته از کتاب هنوز در سفرم – چاپ نهم

سهراب سپهری

. پی نوشت:

لازم می‌دونم به یک موضوعی در اینجا اشاره کنم و اون اینکه، با جستجویی که انجام دادم متوجه شدم شعر زیبایی راکه در تصویر بالا می‌بینید – و به اشتباه در همه جا به سهراب سپهری نازنین نسبت داده شده (و در اصل، خیلی طعم شعرهای سهراب رو داره، در اصل، متعلق به آقای کیوان شاهبداغی است. .

نه تو می‌مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه‌ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی آه از آیینه دنیا که چه‌ها خواهد کرد

گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!

بسته‌های فردا همه ای کاش ای کاش!

ظرف این لحظه ولیکن خالی ست ساحت

سینه پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقی ست تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

(کیوان شاهبداغی)

 

4 دیدگاه در “سهراب سپهری و نوازش جهان

  1. سلام بر شهرزاد عزیز
    زمانی که بخشی از این شعر زیبا رو در پاسختون به محمدرضای عزیز خوندم ، حس عجیبی وجودم رو فرا گرفت و الان که تمام اون رو در اینجا خوندم ، همون حس برام تداعی شد . مثل همیشه ، انتخاب‌هاتون بی نظیر و زیباست . راستی در خصوص سایت‌هایی که نیازهای سطح G یا Growth رو بر طرف می‌کنن ، نام سایت شما رو هم نوشتم در مثال‌هام و واقعاً این حس رو به سایتتون دارم ولی انقدر تیم متمم ، با سرعت زیاد به ارائۀ مطالب مشغول هستن که فرصت برای سر خاروندن هم به ما نمیدن 🙂
    ارادتمند و به امید دیدار ، به زودی زود

    1. سلام بر هومن عزیز.
      ممنون بخاطر پیام‌های پرمهرتون. شما خیلی لطف دارین.
      آره. من خودم وقتی اولین بار این متن رو از سهراب سپهری خوندم بهم ثابت شد که بیخود نیست که اییینقدر این آدم رو دوست دارم و شعرهاش همیشه به دلم می‌شینه… این آدم به معنای واقعی، یک “انسان خوب، پاک، زلال و نازنین” بوده، و در خاطر ما تا ابد نیز خواهد ماند.
      جدی؟ 🙂 من ندیدم اون پست رو تو متمم. ممنووونم. خیلی لطف کردین که از اینجا هم نام بردید.
      من که درمورد متمم واقعا اعتراف می‌کنم که شاگرد تنبلی شدم!:( و باید یه فکر اساسی برای خودم برای انجام دوباره تمرین‌های متمم بکنم.
      درضمن من همین که حضور شما دوستهای خوبم رو در اینجا حس کنم و بدونم که مطالب رو می‌خونین و دوست دارین، خوشحال میشم، حتی اگه کامنتی نذارین. و درضمن همین که کامنت‌های خوب شما رو توی متمم و توی روزنوشته‌ها ببینم، از دیدنشون خوشحال میشم و انگار توی اینجا دیدم.:) هیچ فرقی نمی‌کنه … پس اصلا نگران نباشین 🙂 ولی هروقت هم که لطف کنین و نظرات قشنگتون رو بنویسین هم از دیدنشون باز هم خیلی خوشحال میشم.:)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *