برای فکر کردن, درباره یک كتاب

تشویق افراد به مطالعه، شاید بهترین راه نجات!

اخیرا در حال خوندن کتابی هستم از کوین رابرتس که الان صحبتم راجع به اون کتاب نیست. اما متنی توی این کتاب در رابطه به رویدادها و احساساتی که این روزها در اون سیر میکنیم بسیار توجهم رو به خودش جلب کرد که دوست داشتم بخشی از اون رو با شما هم به اشتراک بذارم.… ادامه مطلب تشویق افراد به مطالعه، شاید بهترین راه نجات!

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب

هزار خورشید تابان | کتابی که از خواندنش بسیار لذت بردم

لیلا به او [پدرش] نزدیک‌تر شد و سرش را روی سینه‌ی او گذاشت. به نظر می‌رسید بابا کمی‌جا خورده است. بر عکس مامان، او به ندرت محبت خود را بروز می‌داد. بوسه‌ای روی موهای لیلا زد و به طرز ناشیانه‌ای او را در بغل گرفت. برای لحظاتی در همین حال باقی ماندند و درّه‌ی بامیان… ادامه مطلب هزار خورشید تابان | کتابی که از خواندنش بسیار لذت بردم

درباره یک كتاب, کتاب و زندگی

رمزگشایی از خرده اطلاعاتِ موجود در اضطرابها، راهی برای دستیابی به آرامش – اشاره به کتاب آلن دو باتن

اگر کتاب آرامش آلن دو باتن از مجموعه کتاب‌های مدرسه زندگیِ آلن دو باتن (که قبلا هم در این وبلاگ از برخی دیگر از کتابهای این نویسنده حرف زده ام (+)) را خوانده باشید (یا بخوانید)، متوجه شده‌اید (یا متوجه می‌شوید) که اضطرابهایی که گاه و بیگاه در زندگی گریبان‌مان را می‌گیرند در واقع، حاوی… ادامه مطلب رمزگشایی از خرده اطلاعاتِ موجود در اضطرابها، راهی برای دستیابی به آرامش – اشاره به کتاب آلن دو باتن

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب, دوست داشتنیها

کاش هیچوقت از دیدنِ شکفتنِ گل‌های زیر پایمان غافل نشویم

این نوشته، حاوی ابرازِ چند شگفتی است که در روزهای اخیر دست به دست هم دادند و به من لذتِ تاملی بیش از اندازه بخشیدند. امیدوارم بتوانم در پیوند دادنِ این چند حسِ شگفتیِِ درونم در بیرون به کمک کلمات، موفق شوم. اولی مربوط به خواندن یک نقل قول از آلبرت شوایتزر می‌شود که به… ادامه مطلب کاش هیچوقت از دیدنِ شکفتنِ گل‌های زیر پایمان غافل نشویم

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب, دوست داشتنیها

دوستِ خوبی بود فِرمین، موش کتاب‌خوان

چند وقت پیش، همان‌طور که در کانال هم نوشته بودم، وقتی دنبال یکی از کتاب‌های  مورد‌نظرم در کتاب‌فروشی می‌گشتم، چشمم به کتاب کوچکِ جویده‌شده‌ای افتاد؛ فرمین، موش کتاب‌ خوان که از خلاقیتی که –  در تناسب با عنوان و مضمون کتاب –  در جلد آن به کار رفته بود، بسیار لذت بردم، و در یک لحظه مِهر… ادامه مطلب دوستِ خوبی بود فِرمین، موش کتاب‌خوان

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب

خوشبختی مان را چگونه محاسبه کنیم؟

شاید هر یک از ما خیلی ساده، خوشبختی را در چیزی بداند. یکی در ثروت، دیگری در موفقیت، این یکی در داشتن خانواده ای گرم، آن یکی در سلامتی و … این گزینه‌ها می‌توانند برای هر شخص یا هر جامعه یا هر فرهنگ یا در هر زمان یا هر مکان، متفاوت از دیگری باشند و… ادامه مطلب خوشبختی مان را چگونه محاسبه کنیم؟

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب

“و فردا خورشید جدیدی درخشش می‌آغازد”

در هر روز، لحظه ای هست که واضح دیدن مشکل است: دم غروب. در این لحظه نور و تاریکی در هم می آمیزند و همه چیز نه کاملاً روشن است و نه کاملاً تاریک. در بسیاری از سنن معنوی، این لحظه مقدس شمرده می‌شود. در هوای گرگ و میش، توازن میان انسان و سیاره آزموده می‌شود.… ادامه مطلب “و فردا خورشید جدیدی درخشش می‌آغازد”

درباره یک كتاب

درخششی از نور یک کتاب: چون رود جاری باش

تأملاتی بر یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ حالا که چند سال از واقعه گذشته، می‌توانم درباره اش بنویسم. آن موقع چیزی درباره اش ننوشتم تا هر کس به شیوه ی خود به عواقب آن بیندیشد. همیشه دشوار است پذیرفتن اینکه فاجعه می‌تواند به شکلی، نتایج مثبتی هم داشته باشد. آن موقع که با وحشت صحنه ای… ادامه مطلب درخششی از نور یک کتاب: چون رود جاری باش

درباره یک كتاب, کتاب و زندگی

عشق، تنها شور و شوق نیست؛ بلکه مهارت است (آلن دوباتن)

اگر کتاب سیر عشق از آلن دو باتن را خوانده باشید (قبلاً در اینجا کمی‌در مورد این کتاب، حرف زده ام)، این جمله برایتان آشناست: “عشق، تنها شور و شوق نیست، بلکه مهارت است” شاید بیشتر ما در دوران نوجوانی، عشق را تماماً مترادف با رمانتیک بودن می‌دانستیم. اما هر چه گذشت، متوجه شدیم که عشقِ رمانتیک،… ادامه مطلب عشق، تنها شور و شوق نیست؛ بلکه مهارت است (آلن دوباتن)

درباره یک كتاب, شعر و ادب

مهمان‌هایی که به “مهمانسرای دو دنیا” دعوت شده‌اند

مهمانسرای دو دنیا ژولین: وقتی برای استراحت وارد این مسافرخونه شدم متوجه شدم که دارم چُرت می‌زنم. غیب آموز: مسافرخونه! چه بامزه! یه مسافرخونه! (ماری و غیب آموز نمی‌توانند جلو خنده شان را بگیرند. رئیس هم سعی می‌کند در خنده ی آنها شریک شود.) […] ماری: شما مطمئنین که عمداً نزدین به چنار؟ ژولین: کدوم… ادامه مطلب مهمان‌هایی که به “مهمانسرای دو دنیا” دعوت شده‌اند