آموخته ها, شعر و ادب

برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

یکی از آهنگ‌ها یا شاید بهتر باشه بگم یکی از تصنیف‌ها و آوازهایی که من با صدای استاد شجریان بسیار دوستش دارم و گاهی هم (به خصوص صبح‌ها) میاد توی ذهنم و با خودم زمزمه‌اش می‌کنم این هست: صبح است ساقیا… (با آهنگ‌سازی استاد پرویز مشکاتیان و اجرای گروه عارف) (+) در کنار شگفت‌انگیز بودن… ادامه مطلب برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

دل نوشته, شعر و ادب

به آیندگان – برتولت برشت

یکی از تاثیرگذارترین متن‌هایی که توی این روزهای اخیر با این حال و هوای عجیبی که احاطه‌مون کرده خوندم – و همچنین با دکلمه آزاده صمدی همراه با یک کلیپ تاثیرگذار (در اینجا) شنیدم – بخشی از نوشتار زیبای شعرگونه‌ای از برتولت برشت شاعر و نویسنده آلمانی بود: به آیندگان. گفته میشه که او این… ادامه مطلب به آیندگان – برتولت برشت

دوست داشتنیها, شعر و ادب

از پنجره‌ی نگاه جان راسکین

چند وقت پیش، اتفاقی به چند جمله از جان راسکین (نویسنده و هنرمند انگلیسی) برخوردم، و آنقدر پنجره‌ای که او از پشت آن به دنیا می‌نگریست برایم جذاب بود، که به دنبال حرف‌ها و جمله‌های بیشتری از او گشتم. (البته قبلا به لطف آلن دو باتن کمی‌او را میشناختم) بعد برای مدتی، زمان را متوقف… ادامه مطلب از پنجره‌ی نگاه جان راسکین

شعر و ادب

جهان در صدای تو آبی است – شعری از اسماعیل خویی برای استاد شجریان

این چند روز با انتشار اطلاعیه‌های بیمارستان جم از وضعیت نه چندان خوشایندِ بیماری استاد محمدرضا شجریان عزیز، دوباره صحبت‌ها و پست‌ها و استوری‌های زیبای گوناگون از ایشان در شبکه‌های اجتماعی ترند شده و همه برای این هنرمند عزیزمان آرزوی سلامتی می‌کنند. دیروز مادرم حرف قشنگی زد. گقت: میدونی چرا شجریان – جدا از هنرش… ادامه مطلب جهان در صدای تو آبی است – شعری از اسماعیل خویی برای استاد شجریان

آموخته ها, بهانه‌ای برای نوشتن, شعر و ادب

ما چگونه از آدمها خطاب به خودشان، در خلوت خودمان، و پیش دیگران نام می‌بریم؟

پیش نوشت: این نوشته فقط و فقط یک دیدگاه و حس شخصی است. ممکن است شما جور دیگری فکر یا احساس کنید. *** بنا به اتفاق، داشتم به یک موضوعی فکر میکردم. به اینکه: ما خطاب به یک شخص، یا در پیش دیگران، و یا در خلوت خودمان، و با در نظر گرفتن نوع رابطه یا… ادامه مطلب ما چگونه از آدمها خطاب به خودشان، در خلوت خودمان، و پیش دیگران نام می‌بریم؟

الهام بخش, شعر و ادب

“یادت باشد؛ شاید آری، شاید هم نه”

چند وقت پیش کتابی صوتی – از دکتر ریچارد کارلسون – می‌خواندم (می‌شنیدم) که در آن حکایت زیبایی را تعریف کرد که از آن لذت بردم. این حکایتِ زیبا را تا به حال نشنیده بودم و من را به فکر فرو برد تا مصداق‌هایی از آن را در زندگی شخصی و اجتماعی‌ام – همانطور که دکتر… ادامه مطلب “یادت باشد؛ شاید آری، شاید هم نه”

دل نوشته, شعر و ادب

“پیوسته متصل ساز، ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار”

نمیدونم برای شما هم پیش اومده؟ گاهی در کسری از ثانیه، بخشی از یک فیلم، یا آهنگ یا ترانه یا شعری رو که قبلاً یا حتی خیلی قدیم‌ها شنیده بودیم یا خونده بودیم، یکدفعه در ذهن‌مون به یاد میاریم. برای من این موضوع، تقریباً زیاد پیش میاد: مثلاً یک صحنه از خونه‌ی قدیمی‌بچگیم، یک صحنه از… ادامه مطلب “پیوسته متصل ساز، ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار”

شعر و ادب

پل والری و خیام؛ و معرفی مقاله‌ای در بابِ دیدگاه‌های فلسفی همانندشان در مورد مرگ و نظام هستی

چند روزی هست که در پیام‌های اختصاصی متمم، شانس خواندن جملات زیبا و تامل برانگیزی از «پل والری» را داشته ام؛ مثل این جمله: [su_quote]جنگ، نبردی کشنده میان کسانی است که هم‌دیگر را نمی‌شناسند به نفع کسانی که یک‌دیگر را نمی‌کشند، اما دیگری را به خوبی می‌شناسند.[/su_quote] کنجکاو و علاقمند شدم که ببینم او کیست… ادامه مطلب پل والری و خیام؛ و معرفی مقاله‌ای در بابِ دیدگاه‌های فلسفی همانندشان در مورد مرگ و نظام هستی

درباره یک كتاب, شعر و ادب

مهمان‌هایی که به “مهمانسرای دو دنیا” دعوت شده‌اند

مهمانسرای دو دنیا ژولین: وقتی برای استراحت وارد این مسافرخونه شدم متوجه شدم که دارم چُرت می‌زنم. غیب آموز: مسافرخونه! چه بامزه! یه مسافرخونه! (ماری و غیب آموز نمی‌توانند جلو خنده شان را بگیرند. رئیس هم سعی می‌کند در خنده ی آنها شریک شود.) […] ماری: شما مطمئنین که عمداً نزدین به چنار؟ ژولین: کدوم… ادامه مطلب مهمان‌هایی که به “مهمانسرای دو دنیا” دعوت شده‌اند