بهانه‌ای برای نوشتن, شعر و ادب

افشین یداللهی …

چگونه به این راحتی، این آدمهای عزیز، از دست می‌روند…؟ همین دیروز، این شعرش – با مضمون مرگ- را در مورد «علی معلم» خواندم: «هر سال یک بار از لحظه ی مرگم بی تفاوت گذاشته ام بی آنکه بفهمم یک روز در چنین لحظه ای خواهم مُرد . . بعضی مرگ‌ها غیرمنتظره است با اینکه… ادامه مطلب افشین یداللهی …

شعر و ادب

با تو من با بهار می‌رویم… – از دکتر شریعتی

یکی از زیباترین متن‌هایی که از دکتر شریعتی دوست دارم، متن «با تو، من با بهار می‌رویم… بی تو، من با بهار می‌میرم» هست. زیبایی این متن، در نظرم نه یک زیبایی معمولی، بلکه زیبایی ای به غایت، سحر انگیز و جادویی به نظر میرسد. و از خود می‌پرسم: یعنی زیباتر از این هم، کسی… ادامه مطلب با تو من با بهار می‌رویم… – از دکتر شریعتی

شعر و ادب

جمله ای از باب دیلن

جمله ای از “باب دیلن” می‌خوندم و از مفهوم ساده و زیبا و عمیقی که داشت، لذت بردم. و حس کردم توجه به مفهوم این جمله، چقدر می‌تواند در بسیاری از موقعیت‌ها و در بسیاری از تعاملاتی که با دیگران داریم، و در درک بهترِ حرفهایی که از آنها میشنویم، مفید واقع شود.   او در… ادامه مطلب جمله ای از باب دیلن

بهانه‌ای برای نوشتن, شعر و ادب

ترانه سراهایی که پشت ترانه‌ها، به فراموشی سپرده می‌شوند (و اشاره ای به نادر ابراهیمی)

مدتی پیش، در یکی از درسهای متمم – مربوط به کارگاه پرورش تسلط کلامی – درس مفید و دوست داشتنی ای داشتیم با عنوان: “ تمرین نوشتن بدون خواندن امکان پذیر نیست” . این درس، برای کمک به تمرین نوشتن، به کتاب ابوالمشاغل نادر ابراهیمی  و بخش‌هایی از این کتاب پرداخته بود. اولین بار بود که… ادامه مطلب ترانه سراهایی که پشت ترانه‌ها، به فراموشی سپرده می‌شوند (و اشاره ای به نادر ابراهیمی)

شعر و ادب

زندگی چون گل سرخی است

غنچه از خواب پرید، و گلی تازه به دنیا آمد. خار خندید و به گل گفت: سلام جوابی نشنید. خار رنجید ولی هیچ نگفت. ساعتی چند گذشت. گل چه زیبا شده بود. دست بی رحمی‌آمد نزدیک، گل سراسیمه ز وحشت افسرد. لیک آن خار، در آن دست خلید. گل، از مرگ رهید. صبح فردا که… ادامه مطلب زندگی چون گل سرخی است

شعر و ادب

برگهای پاییزی و روزهای بد (نادر ابراهیمی)

عزیز من! زندگی، بدونِ روزهای بَد نمی‌شود؛ بدونِ روزهای اشک و درد و خشم و غم. اما، روزهای بَد، همچون برگهای پاییزی، باور کُن که شتابان فرو می‌ریزند، و زیرِ پای تو، اگر بخواهی- استخوان می‌شکنند؛ و درخت، استوار و مُقاوم، بر جای می‌مانَد… عزیز من! برگهای پاییزی، بی شک، در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت،… ادامه مطلب برگهای پاییزی و روزهای بد (نادر ابراهیمی)

شعر و ادب

پاییز و درسهای روزگار

با شعری از فریدون مشیری به مناسبت آمدن یک پاییز زیبای دیگر و شروع دوباره ی درس و کلاس و مدرسه، بیایید این شعر زیبای فریدون مشیری را با هم بخوانیم:  *** “در کلاس روزگار درس‌های گونه گونه هست درس دست یافتن به آب و نان درس زیستن کنار این و آن درس مهر درس… ادامه مطلب پاییز و درسهای روزگار

شعر و ادب

غیبت… (شعری از وینیسیوس دی مورائس)

غیبت خواهم گذاشت تا میل دوست داشتن چشمان تو که مهربانند، در من کشته شود، زیرا فقط می‌توانم این اندوه را به تو ببخشم که مرا جاودانه خسته بیابی. لیکن حضور تو چون روشنایی و زندگی است، و من احساس می‌کنم که حرکت تو در حرکت من و صدای من در صدای تو است. نمی‌خواهم… ادامه مطلب غیبت… (شعری از وینیسیوس دی مورائس)

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب, شعر و ادب

سبکی تحمل ناپذیر هستی یا بار هستی؟ – میلان کوندرا

.The Unbearable Lightness of Being سبکی تحمل ناپذیر هستی این عنوانِ یکی از معروفترین و پرجاذبه‌ترین کتابهای میلان کوندرا است. اگر چه من خودم، کتاب «جاودانگی» او را که به گمانم آخرین کتاب او و پس از این کتاب نوشته شده، کمی‌– فقط کمی‌– بیشتر دوست دارم. می‌دانم… شاید  بگویید نام این کتاب در فارسی… ادامه مطلب سبکی تحمل ناپذیر هستی یا بار هستی؟ – میلان کوندرا