برای فکر کردن, بهانه‌ای برای نوشتن

ابراز احساسات ای که دیگر نه از درون بر می‌آید، بلکه توسط کیبورد پیشنهاد می‌شود

اگر کیبورد Swiftkey یا کیبوردهای مشابه آن را روی گوشی تان نصب کرده باشید، حتماً متوجه شده اید (و احتمالاً از این امکان استفاده هم می‌کنید) که این کیبورد – به عنوان یکی از موتورهای پیشنهاد کننده و توصیه گر – با تایپ چند حرف ابتدایی از طرف شما، کلِ کلمه ی مورد نظر شما را حدس میزند و هر بار، سه کلمه را به شما پیشنهاد میکند تا بدون نیاز به تایپ کردنِ باقیِ حروف، کلمه ی مورد نظرتان را از بین آن سه کلمه ی پیشنهادی، انتخاب کنید. یا گاهی حتی غلط املایی شما را تصحیح می‌کند. swiftkey

تا اینجا، به نظرم بد نیست و خیلی هم خوب است و باعث میشود که در وقت و انرژی ای که قرار است صرف نوشتن پیامی‌جدی برای یک دوست یا هر فرد دیگری شود، تا اندازه ای صرفه جویی کنیم.

اما موضوع، از جایی نگران کننده و ناراحت کننده و حتی غم انگیز میشود که این حدس‌ها و پیشنهادها، به کلمات خاص ای مربوط می‌شود که بایستی از درونِ ما، و از احساساتِ درونی ما بر آیند و در صفحه ی نمایش گوشیِ طرف مقابل ما – که احتمالاً به نوعی در آن زمان، احساسات خاصی را در ما بر می‌انگیزد – قرار بگیرند. (منظورم در اینجا از طرف مقابل، لزوماً جنس مخالف یا شریک عاطفی نیست؛ می‌تواند حتی پدر یا مادر باشد)

شاید شما هم بسته به کسی که با او در حال حرف زدن هستید، و متناسب با احوالات و احساساتی که در حین صحبت کردن با آن شخص در خود احساس می‌کنید، از کلمات ویژه ای استفاده کرده اید یا می‌کنید؛ که بسته به میزان احساسات ما در آن لحظه و به منظور انتقالِ بهتر این احساسات به طرف مقابل مان، از یک سری حروف، بیشتر استفاده می‌کنیم.

مثلاً از حرف «ی» در کلمه ی «عزییییییزم»،

یا «مرسییییی»،

یا حرف «و» در «قربوووووووونت»

یا …

(جای نقطه چین را دیگر به عهده ی خودتان می‌گذارم تا آن را با کلمات بسیارِ دیگری از این جنس، پر کنید)

ما بر اساس این حروف تکرار شونده، (و هر چه پرتکرارتر می‌شوند) در شرایطی خاص، گویی به طریقی بهتر و نزدیک تر و کامل تر، می‌خواهیم حس خودمان را به طرف مقابل مان انتقال دهیم؛ یا بر عکس، می‌توانیم حسِ طرف مقابلمان را به طریقی دقیق تر و بهتر و دوست داشتنی تر دریافت کنیم .

اما، وقتی برای ابراز احساس درونی مان، به محض اینکه سه حرف اول را وارد کردیم، (مثلاً ع ز یـ ) و Swiftkey، بلافاصله کلمه ای مثل «عزیییییییییییزم» را پیشنهاد می‌کند؛ با انتخاب این کلمه، و ارسالِ فوری آن، به نظر من، آن احساس گرم و زیبای درونی، درست، سرِ همان «یـ» اول متوقف شده است.

شاید برای آن چیزی که در درونمان در آن لحظه احساس می‌کردیم، ۵ تا یـ کافی بود، نه ۱۰ تا، که شکلی مصنوعی از احساس واقعی ما را، به طرف مقابل انتقال خواهد داد.

یا برعکس، به جای ۱۰ تا یـ که بیانگر میزان و شدت احساس مان در آن لحظه بود، کلمه ی پیشنهادی کیبورد با ۴ یـ را انتخاب و ارسال می‌کنیم که احساس واقعی ما را اینبار بسیار کمتر از آنچه واقعا بود، منتقل خواهد کرد.

( البته منظورم هم این نیست که بین تعداد این حروف، با میزان احساسات ما دقیقا یک تنا‌ظر یک به یک و یا همیشه،  رابطه ی کاملا مستقیمی‌وجود دارد یا باید وجود داشته باشد. نه. فقط به عنوان یک مثال ملموس، این موضوع و این مصداق را انتخاب کردم)

یا گاهی، حتی همان یک عدد یـ برای گفتنِ «عزیزم»، برای مخاطبی در آنطرف، یا در شرایطی، بسیار کافی و مناسب است؛ اما با انتخاب کلمه ی پیشنهادی کیبورد – با مثلاً حتی سه عدد یـ – طرف مقابلمان را دچار سوء تفاهم می‌کنیم یا حتی ممکن است باعث آزار یا حس بدی در او شویم.

در کل، کاش بیشتر، قدر و ارزشِ احساسات واقعی مان (و قدر و ارزش احساسات واقعی طرف مقابل مان)، را بدانیم و مهمتر اینکه، مراقب باشیم خودمان را از تجربه ی کامل و بینظیر آن لحظات ای که احساسات گرم و درونی ای را در خود یا دیگری حس می‌کنیم – که مسلماً همیشه به راحتی و به سهولت، به دست نخواهد آمد و یا همیشه و به فراوانی در دسترس مان نخواهد بود – محروم نکنیم.

چه خوب می‌شود اگر، ابراز احساسات واقعی درونی مان را، به راحتی و از روی بی حوصلگی، به این امکانات جدید و به این حدس‌ها و پیشنهادهای مصنوعی ظاهری نسپاریم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *