الهام بخش, درباره یک كتاب

نمی‌توانم وارد شوم (از پائولو کوئیلو)

نمی‌توانم وارد شوم (از پائولو کوئیلو)

.

نزدیک اولیت در اسپانیا، قلعه ی ویرانی است. تصمیم می‌گیرم ببینمش.

وقتی می‌رسم، آقایی کنار در می‌گوید:

«نمی‌توانید وارد شوید.»

غریزه ام به من اطمینان می‌دهد که فقط به دلیل لذت ممنوعیت مانع ورودم می‌شود.

توضیح می‌دهم که از راه درازی آمده ام، سعی می‌کنم به او انعام بدهم، با مهربانی رفتار می‌کنم، می‌گویم این که فقط یک قلعه ی ویران است …

ناگهان، ورود به آن قلعه برایم بسیار مهم می‌شود.

مرد تکرار می‌کند: «نمی‌توانید وارد شوید.»

فقط یک راه دیگر وجود دارد: باید به راهم ادامه بدهم تا به زور جلویم را بگیرد.

به طرف در راه می‌افتم. مرد چشم به من می‌دوزد و کاری نمی‌کند.

موقع ترک آنجا، دو جهانگرد هم می‌آیند وو ارد قلعه می‌شوند.

پیرمرد سعی نمی‌کند جلویشان را بگیرد. احساس می‌کنم به لطف مقاومت من، پیرمرد تصمیم گرفته از گذاشتن قواعد احمقانه دست بکشد.

گاهی دنیا از ما می‌خواهد به خاطر چیزهایی که نمی‌شناسیم بجنگیم، به دلایلی که هرگز نخواهیم فهمید.

پائولو کوئیلو

از کتاب: چون رود جاری باش

ترجمه: آرش حجازی

pay-attention-to-what-is-happening-inside-paulo-coelho-daily-quotes-sayings-pictures

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *