بهانه‌ای برای نوشتن

درباره تلاش برای زیباتر شدن

یکی از دوستانم مطلب کوتاهی رو برام فرستاده بود که خیلی منو به فکر فرو برد. منبعش، یک مجله ی فرانسوی به نام “اکو مد” معرفی شده بود. البته من هر چی توی اینترنت سرچ کردم، موفق نشدم دقیقا چنین مجله ای با چنین مطلبی رو پیدا کنم. اما جدا از درستی یا نادرستی منبع، شاید کمی‌این متن به ما فرصتی برای اندیشیدن بدهد.

بیایید این متن رو با هم بخونیم:

[su_quote]صورت‌هایى که دیگر واقعی و دلنشین نیستند. زنان ایرانى چهرۀ خود را پشت نقاب سنگینى از آرایش و عمل زیبایى پنهان می‌کنند. جاى تعجب دارد که زنان این کشور علیرغم آموزه‌هاى دینى، خود را شبیه پورن‌ استارها و ستاره‌هاى فیلم‌هاى سکسی آمریکایى آرایش می‌کنند. ما در خیابان‌هاى اروپا بسیار کم با چنین مواردى روبرو می‌شویم. در ایران صورت زنان بیشتر از آنکه حس خوبى القا کند، حس شهوت را برمی‌انگیزاند. خرید و فروش کتاب در مقابل خرید و فروش لوازم آرایشى بسیاربسیار کم و ناچیز جلوه می‌کند. در ایران مقدار خرید و فروش یک سال کتاب برابر با میزان خرید و فروش یک روز یا نیمه‌اى از روز ابزار آرایش است.[/su_quote]

اگرچه این نوشته کمی‌مبالغه آمیز به نظرم اومد و البته که میدونم فقط عده ی محدودی رو هم در بر میگیره. اما در کل، وقتی اینو خوندم، حس کردم شاید تا حد زیادی هم (برای همون افراد محدود) درست میگه.

و باز من رو به یاد یک سوال انداخت: واقعا چرا؟ اینهمه تلاش از طرف برخی آدمها برای زیباتر شدن؟ اونهم به این شکل و به این طریق؟زیبایی چیست و زیبا کیست؟

واقعاً چی شده که عده ی محدودی از ما البته، امروزه برای اظهار وجود و جنبیدن در این دنیای پر جنبش، از راههای مصنوعی و ظاهری و بی ثمر، اینهمه انرژی و توان صرف میکنیم تا یک ماسکِ به خیال خودمون زیبا، بر چهره بیاویزیم و دیگر خصوصیات انسانی و تلاش برای بهتر بودن و بهتر شدنشون رو به باد فراموشی بسپاریم. چطور شده که یادمون رفته زیبایی، با این آرایش‌های عجیب و غریب و این عملهای ریز و درشت جراحی صورت به دست نمیاد. گاهی حتی زیبایی هم نیست. یک چهره ی زشت مصنوعی از همه جا باد کرده است که دلت میخواد تا جایی که بشه، از نگاهت دور بمونه. چهره ای که دیگه انقدر هر روز، مشابهش رو توی شهر و خیابون، تو اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و تلویزیون و …میبینی که حس میکنی حالاست که با دیدن یک کپی دیگه! حالت بد بشه.

این روزها گاهی میشه که حتی یکی از دوستان قدیمی‌ترت رو که بعد از مدتی تقریباً طولانی می‌بینی، انگار دیگه برات اون آشنای قدیمی‌نیست. به سختی میتونی بشناسیش. حتی اگه چهره اش زیباتر هم شده باشه؛ به سختی سعی میکنی اون لبخندهای شیرین همیشگی قبلیش رو از پشت لب‌های باد کرده اش حس کنی. اون نگاه ساده و مهربونش رو از پشت مژه‌های کاشته شده و خط چشم و ریمل دائمی‌چشمهاش به یاد بیاری. تلاش میکنی تا حالتهای چهره ی واقعی اش رو از زیر اون برآمدگیها و ژل‌های گونه اش بیرون بکشی و به حافظه ات فشار بیاری که قبلاً چه شکلی بود و اگرچه الان هم برات دوست عزیزی هست ولی باز انگار قبلاً حس بهتری بهش داشتی. آخه قبلاً خودش بود. خودِ خودش…

جالب بود. توی جستجوهام به مطلب دیگری هم برخوردم که یک فرد ایرانی، در سایت لینکدین، این مطلب رو گذاشته بود:

Iranian Women 7th Largest Cosmetics Users In World

اگر دوست داشتید، خودتون سری بهش بزنید و مطالعه اش کنید.

اما موضوعی که برام خیلی جالب تر از این مقاله بود، کامنتی بود که شخصی غیر ایرانی در زیر این مطلب، نظر زیبا و قابل تاملی در این مورد بیان کرده بود:

  • John Valentine
    Dolphin Trainer and consultant

    Its not the make-up that attracts the man its the woman behind the make-up… 🙂

    ——————–

من خودم همیشه طرفدار سادگی و طبیعی بودن، بودم و هستم؛ اما منکر این هم نیستم که تلاش برای زیبا بودن و زیبا و جوان و شاداب موندن خیلی هم خوبه. خود من هم براش تلاش میکنم. اما تا جایی که امکان داشته باشه و تا جایی که طبیعت جسمم! اجازه بده، سعی میکنم از راه‌های طبیعی و معمول بهش برسم و حفظش کنم.

ضمن اینکه من  زیبایی رو یک پکیج میدونم. به نظر من، «پکیج زیبایی» از زیباییِ-نه حتما خیلی خاص-ِچهره و اندام، و همچنین زیبایی‌های ذهن، فکر، احساس، حرکات، گفتار، نوشتار، کردار، شخصیت و …، تشکیل میشه که هر وقت هر آدمی‌بتونه این پکیج زیبایی رو در کوله بار زندگیش به همراه خود داشته باشه، اونوقته که به درستی، لایق صفت زیبایِ «زیبا» خواهد بود.

2 دیدگاه در “درباره تلاش برای زیباتر شدن

  1. واقعا غم انگیزه شهرزاد جان، عمل دماغ که اصلا فکر میکنم یه کار خیلی خیلی عادی شده مثل لباس خریدن، مسواک زدن و غذا خوردن! طوریکه این روزا عمل نکردن دماغ، نوعی عصیان محسوب میشه!
    من یه زمانی فکر میکردم شاید زنهایی که خودشون رو با این قبیل کارها سرگرم میکنن نیاز به بازیابی هویتشون به عنوان یک زن دارن و یا برای زندگی نیاز به یه ایدئولوژی قویتر دارن ولی مثالهای نقض زیادی در این مورد دیدم.
    متاسفانه چیز غم انگیزتری که من دیدم علاقه خیلی از مردها به این چهره‌های مصنوعی هست که متاسفانه هر روز هم تعداد این مردها بیشتر و بیشتر میشه!

    1. شادی جان.
      میدونی… ما آدمها به نظر من، میتونیم در عین حال به دو چیز در مورد خودمون فکر کنیم، بهش توجه کنیم، برامون از اهمیت برخوردار باشه و در راستای اون زندگی کنیم. ۱- چیزی که هستیم و ۲- چیزی که در نظر دیگران قراره باشیم یا به نظر بیاییم و به نظر من جنبه ی مهمی‌از تفاوت آدمها در همین موضوع حاصل میشه که کدوم کفه ی این ترازو برای ما سنگین تر هستش یا میخواهیم باشه یا براش تلاش می‌کنیم. و طبیعی هستش که هر چه هر کدوم از این کفه‌ها برای هر کدوم از ما سنگین تر باشه، کفه ی دیگر برامون سبک تر میشه و بر عکس.
      به نظرم این موضوع، ممکنه در خانمها پررنگ تر دیده بشه، اما میتونه برای آقایون هم به اشکال دیگه اتفاق بیفته. برای همین من سعی میکنم همیشه توی اینجور نوشته‌ها و گلایه‌هام، خیلی به طور خاص، به جنس زن یا به جنس مرد اشاره نکنم. همیشه دلم میخواد بگم آدم‌ها …
      بذار یه خاطره هم در همین مورد برات تعریف کنم. خداروشکر اکثریت دوستان من، روحیاتی شبیه خود من دارن و با این معضل 😉 در دوستان نزدیکم مواجه نیستم، اما یکی از دوستان معمولی باشگاهم که البته فوق العاده دختر خوب و باشخصیت و مهربونی هم هستش، یکی دو ماه قبل از عید دیگه نیومد باشگاه و با من که نسبت به بقیه نزدیکتره گفت که میخوام برم عمل جراحی بینی. بعد، یکی دو ماه که بعد از عید دوباره برگشت باشگاه، وقتی دیدمش داشتم شوکه میشدم. دماغش که هیچ، کلا انگار یه ادم دیگه ای شده بود. خوشگل تر شده بود (البته قبلش هم خیلی خوب بود، نقصی نداشت توی صورتش) اما خوشگل از نوع عروسکی و مصنوعی! خیلی دلم سوخت که اون چهره ای که قبلا برام آشنا بود، تموم شد، رفت! حس خوشایندی نبود. البته الان کم کم دارم به قیافه اش عادت میکنم اما باز همیشه توی دلم میگم کاش همون چهره ی قبلی رو داشت که به نظرم خیلی دوست داشتنی تر و طبیعی تر بود. 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *