بهانه‌ای برای نوشتن

فرهنگ احترام به محتوای تولید و ارائه شده توسط دیگران

پیش نوشت:

این نوشته را حدود یک سال پیش، یعنی یازدهم آبان ۹۵ منتشر کرده بودم.

اما فکر کردم محتوای آن، به محتوای نوشته ی اخیرم، یعنی: قصه‌های شهرزاد (۱۶): همه چیز، از آن درس زیبای انشاء شروع شد؛ نزدیک است.

برای همین تصمیم گرفتم یک بار دیگر، آن را منتشر کنم.

 

*****

مدتی است در حال خواندن یک کتاب به زبان انگلیسی هستم. مربوط به آن سوی جغرافیایی کره ی زمین.

دیشب، نکته ی عجیبی در آن کتاب، توجهم را جلب کرد و از شما چه پنهان، مرا دچار شگفتی ساخت.

در یکی از فصل‌های کتاب، فرم خاصی قرار داده شده و سپس نحوه ی پرکردن آن فرم، توضیح داده شده بود.

موضوع صحبتم، آن فرم و کاربرد آن و نحوه ی پر کردن آن نیست.

بلکه موضوع اصلی، نکته ای قابل تأمل بود که در مورد فرم ارائه شده در آن کتاب، مطرح شده بود:

داشتن اجازه برای کپی کردنِ کتاب، در مراکز زیراکس

موضوع از این قرار است که، پس از توضیحاتی که نویسنده در مورد فرم ارائه کرده بود، و به داشتن یک کپی از آن برگه، برای خواننده ی کتاب و پر نمودن آن فرم نیز توصیه کرده بود؛

نوشته بود:

“اگر چه بسیاری از مراکز زیراکس، به شما اجازه ی کپی کردنِ کتاب‌ها را بدون اجازه [نویسنده یا ناشر] نمی‌دهند؛ اما به آنها بگویید که شما از طرف من، اجازه دارید هر چند تعداد که دلتان می‌خواهد، از این برگه، برای استفاده ی شخصیِ خود کپی بگیرید.”

کپی کردن محتوا

راستی.

این موضوع، برای شما هم، نا آشناست؟

.

8 دیدگاه در “فرهنگ احترام به محتوای تولید و ارائه شده توسط دیگران

  1. آخ دست رو زخم قدیمی‌گذاشتی شهرزاد… بدترین ن.عش اینه که چیزی را میخری و میبینی طرف دزدیدتش! مثلا در کلاسی ثبت نام میکنی و میبینی طرف بدون مجوز از جزوه ای که در نت موجود بوده و با خودت کلی درگیر بودی که بخری یا نخری کپی کرده و سخاوتمندانه به همه یکی یه دونه تقدیم میکنه:)
    اونقت رسما میشی مال‌-خر! من واقعا اینجور وقتا نمیدونم چکار باید بکنم.
    شهزاد خیلی دوست دارم بدونم تو برای دانلود چه ملاکهایی داری؟ مثلا دانلود آهنگ، آهنگای خارجی یا فیلمای خارجی… وقتی کتابی تجدید چاپ نمیشه یا دسترسی به اصل نداری، یا از همه فاجعه تر نرم‌افزارهای کرک‌شده. گاهی احساس میکنم از دست رفته‌ایم و تا خرخره در لجنی ناگزیر، گیریم!

    1. نجمه جان. آره، موردی که گفتی و موارد مشابه اش، واقعاً ناراحت کننده است.
      اما در پاسخ به سوالی که پرسیدی؛
      بزرگترین و مهم ترین ملاک من، همون «احترام گذاشتن» به محتوای تولید شده توسط دیگران هست، که میتونه بسته به شرایط و موقعیت‌های مختلف و محصولات یا محتواهای مختلف؛ منجر به رفتارهای متفاوت ای – اما در همین راستا – بشه.
      کلاً تا جایی که از دستم بر بیاد در مورد هر محصول داخلی یا خارجی، و تا جایی که امکانش برام فراهم باشه یا بتونم به طریقی، یه راهی براش پیدا کنم (متاسفانه در مورد برخی از محتواها و محصولات خارجی، ممکنه نشه براحتی این کار رو انجام داد)، سعی می‌کنم روی این موضوع حساس باشم و برای محتوا یا محصولی که یک فرد یا یک گروه، با صرفِ قسمتی از زندگیش، در اختیار من قرار داده و من میخوام در غنی تر کردن زندگیِ خودم یا دیگران ازش استفاده کنم، ارزش (مادی و غیرمادی) قائل باشم و بهش احترام بذارم.
      یه مثال اگه بخوام برات بزنم:
      اگر من یک فایل صوتی یا کتاب ای میخرم و بهش گوش میدم یا میخونمش و اونقدر ازش خوشم میاد یا برام مفید بوده یا … که دلم میخواد گوش دادن یا خوندنش رو به بقیه، یا به دوستانم هم توصیه کنم؛ حالا به جای اینکه این فایل یا کتاب (یعنی همونی که برای خودم خریده بودم) یا کپی اش رو در اختیارشون بذارم، به جاش آدرس دانلود اون فایل یا آدرس فروشش رو بهشون میدم که اونها هم با پرداخت هزینه لازم بهش دسترسی پیدا کنن، یا اگر دوست نزدیک تری بهم باشه، خودم میرم و یه بار دیگه اون فایل یا کتاب رو میخرم و حالا فایل یا کتابِ جدیدِ خریداری شده رو به دوستم هدیه میدم. (هر چند بار که لازم بشه، میرم و دوباره میخرمش)

  2. در موردِ محتوای دیجیتال از این هم بدتره. به بعضی از دوستات نمیتونی بگی فلان محتوا رو خریدی چون اصرار میکنن که بصورت رایگان در اختیارشون بذاری.

    1. درست میگین.
      البته شکرِ خدا، من تقریباً از نعمتِ نداشتنِ چنین دوستانی بهره مند هستم 😉
      به نظر من، این نکته هم تا حدود زیادی میتونه برگرده به موضوع فرهنگ. فرهنگی که میتونه به زندگی و تمایلات و اقدامات و عادات ما انسانها جهت و معنا بده.
      که امیدوارم نقطه ی شروع اصلاحش، با آگاهی و تامل و تفکر و احترام و احساس مسئولیت هر چه بیشتر در هر کدوم از ما صورت بگیره.
      ممنونم از نکته ی خوبی که اشاره کردید.

  3. سلام دوست خوب متممی، و بهترین شاگرد مدرسه 🙂
    خوشحالم که وبلاگ شما رو می‌خونم
    من این موضوع نوشته رو تلاش کردم با قانونی که برای خودم در وبسایتم منتشر کردم، به نوعی مجبور به اجرا کنم که با عنوان «دست‌های بسته، استنتاج به جای نشر» منتشرش کردم
    https://goo.gl/JYWWXB

    ضمنا با افتخار من هم شما را در لیست دوستان خودم قرار دادم تا حتما گاهی بهت سربزنم شهرزاد عزیز
    .
    و یه نکته اینکه، هیچ وقت نوشته خوب تو رو در متمم با عنوان فلو در زیرمجموعه استعدادیابی مطرح کرده بودی فراموش کنم، هنوز ذهنم بعد از ماه‌ها درگیرش هست و دنبال اون لحظه‌هایی هست که گذر زمان رو متوجه نمیشوم

    1. سلام دوست متممی‌عزیزم، سجاد عزیز.
      خیلی لطف کردید بهم سر زدین و برام نوشتین. 🙂
      برای من هم باعث افتخاره که در لیست دوستان شما در وبلاگ تون باشم.
      مطلب خوب تون رو خوندم و لذت بردم. مخصوصا که از نوعی سبک “گفتگو با خود” هم در نگارشش استفاده کرده بودید که برام خیلی جالب بود.
      من از اون مطلبی که در مورد شاعر خوب اهوازی نوشته بودید هم خیلی لذت بردم.
      اون تجربه نشون میده که شما چقدر نسبت به اتفاقاتی که در پیرامونتون می‌افته حساس هستید و نمیتونید بی تفاوت ازش عبور کنید و دلتون می‌خواد در حد توان خودتون، منشاء اثری مثبت باشید.
      با اجازه تون لینک اون مطلب رو هم من اینجا میذارم تا اگر دوستانی علاقمند بودند، از این طریق هم مطالعه اش کنن.
      کتاب شعر حسن زعفرانی، سوغات و بساط ِ فرهنگی او از اهواز (از وب سایت سجاد سلیمانی)
      خوشحالم که متمم، دانشجوی خوبی مثل شما داره.
      بخاطر مطلبی که در کامنت متمم، در مورد فلو بود هم خیلی خوشحالم که براتون مفید بوده و امیدوارم لحظاتی ای اینچنین رو بتونید هر چه بیشتر توی زندگی تون تجربه کنید.
      باز هم بخاطر کامنت خوبتون و نظر لطف تون خیلی ممنونم و امیدوارم همیشه شاد و موفق باشین.

  4. شهرزاد عزیز
    خوندن این مطلب منو یاد بعضی افراد انداخت که وقتی یه کتاب بهشون معرفی می‌کنم، می‌شینن با خودشون حساب می‌کنن که اگر برن از روش کپی بگیرن،‌هزینه‌ش براشون کمتر در میاد و این جوری به صرفه‌تر هست!
    واقعا از این حرکت من همیشه غصه خوردم.
    تا به حال من به شخصه نتونستم با خوندن یه کتاب به شکل کپی‌شده کنار بیام، مگر در شرایطی که واقعا به هیچ شکلی ننتونستم به اصل اون کتاب دسترسی پیدا کرد.
    به نظرم وقتی می‌آییم و کل یه کتاب رو کپی می‌کنیم و از خریدن اصل کتاب، که اتفاقا در دسترس هم هست، اجتناب می‌کنیم، دزدی محتوایی (به قول آقای شعبانعلی) خیلی بزرگتری رو مرتکب شدیم یه چیزی در حد اختلاس و یا حتی بدتر از اون.

    1. همینطوره طاهره عزیز.
      و اینجاست که باید گفت: دزدی که شاخ و دم ندارد، آقا جان! 🙂
      خیلی خوبه که محمدرضا از این واژه ی دزدی برای محتوا استفاده کرد. گاهی وقتها، کلمات و مفاهیم خاصی، میتونن تلنگر سخت تری به ما بزنن.
      من لینک اون مطلب فوق العاده مفید محمدرضای عزیز رو اینجا میذارم تا اگر دوستانی هنوز نخوندنش، از این طریق سر بزنن و مطالعه اش کنن:
      ده نکته پس از ده سال وبلاگ نویسی (۳): استفاده منصفانه
      و علاوه بر اینها، چیزی که با خوندن این مطلب، برای من خیلی غم انگیز بود، این بود که چقدر ما در این سوی جهان، با این نوع رفتارها، با این نوع فرهنگ و با این نوع احساس مسئولیت‌ها در قبال محتوا و هر چیزی که توسط دیگران تولید و ارائه میشه تا حدود زیادی بیگانه ایم…
      اما خبر خوب اینه که هر کدوم از ما، می‌تونیم از خودمون شروع کنیم. 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *