بهانه‌ای برای نوشتن, شعر و ادب

بیایید با ترنم‌های بهاری حافظ، به استقبال بهار برویم

در این واپسین روزهای سال، بیایید تا همراه با با یک سبد پر از گلهای رنگارنگِ امید و شادمانی، آغوشمان را برای یک سال جدید دیگر باز کنیم و بگذاریم تا نسیم بهاری با سرانگشتان لطیف و روحبخش اش، وجودمان را از نوازش‌های خویش سرشار و شاداب کند و تابش خورشید فروردین، قلب مان را گرم و آرام سازد و یاری مان کند تا سردی‌های زمستان را به فراموشی بسپریم.

بهار، همیشه ما را به یاد اشعار بهاری زیبایی می‌اندازد، که همگی از طبع لطیف گویندگان شان جاری شده اند.

به گمانم، نمی‌توان فارسی زبان بود، و حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی و نظامی‌و خیام و بسیاری دیگر از شاعران قدیم و جدید و ارزشمند کشورمان را دوست نداشت و از خواندن اشعار نغز و زیبایشان، بخصوص در این حال و هوای نوروزی و بهاری، آنهایی که در وصف بهار و طبیعت سروده شده اند، لذت نبرد.

از جمله ی آنها، حافظ شاعر گرانقدر ما، کسی است که گوته (شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان‌شناس، فیلسوف و سیاست‌مدار آلمانی)، او را بزرگترین شاعر میداند و استاد هوشنگ ابتهاج (سایه)، او را اینچنین زیبا توصیف می‌کند:

[su_quote]از صورت شعر حافظ سخن‌ها می‌توان گفت، و بسیار گفته‌اند.

اما همین که به معنی رو می‌کنی، آن شیرین کار به طنازی می‌گریزد و از گوشه‌ای دیگر چشم و ابرو می‌نماید.

گویی در پشت گوش تو زمزمه می‌کند و تا بر می‌گردی آوازش از عرش می‌آید.

زبانش آنچنان ساده و آشناست که انگار ترانه‌اش را از عهد گهواره شنیده‌ای و آنچنان با رمز و معما می‌گوید که پنداری پیامی‌است که از کهکشان‌های دور می‌رسد…

ایهامی‌که صفت شاخص شعر حافظ است، تراویده از پریخانه پُر نقش هزار آینه ضمیر اوست که بر طیف اسرارآمیز زبانش عکس می‌اندازد.

یگانگی تفکیک‌ناپذیر صورت و معنی چون جان و تن زنده.

این ماییم که می‌خواهیم او را زمینی یا آسمانی ببینیم…

اشاره‌اش به دورگاه آسمان است و چشم و دلش در زمین می‌گردد.

هوشمندی است تشنه دانستن راز دهر و معمای وجود.

نگران سرنوشت انسان و آزرده از رنج و ستمی‌که به ناروا بر فرزند آدم می‌رود. [/su_quote]

دلم می‌خواهد به طور خاص و در این پست، با ترنم چندی از اشعار زیبای حافظ، به استقبال بهار زیبا و دل انگیز برویم.

 

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی

وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی  

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد

زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و می‌خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد

ایا پرلعل کرده جام زرین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد

بیا ای شیخ و از خمخانه ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد

ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زیور نباشد

شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد

من از جان بنده سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد

به تاج عالم آرایش که خورشید
چنین زیبنده افسر نباشد

کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد

صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد

به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از‌هاتفم به گوش آمد

زفکر تفرقه باز آن تاشوی مجموع
به حکم آنکه جو شد اهرمن، سروش آمد

ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد

چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد

زخانقاه به میخانه می‌رود حافظ
مگر زمستی زهد ریا به هوش امد

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی

من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز

دلق آلوده صوفی به می‌ناب بشوی

سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن

ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی

دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر

از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار

بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

روی جانان طلبی آینه را قابل ساز

ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید

خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی

گفتی از حافظ ما بوی ریا می‌آید

آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی

و بیایید، با شنیدن صدا و آواز زیبا و بی نظیر شهرام ناظری نازنین، از این حال و هوای ترنم-بخشِ بهاری که حافظ به ما هدیه می‌کند، بیشتر لذت ببریم.

[su_audio url=”https://1newday.ir/wp-content/uploads/2017/03/Shahram_Nazeri-Ala_Ya_Ayyohassaghi-WWW.IRMP3_.IR_.mp3″]

2 دیدگاه در “بیایید با ترنم‌های بهاری حافظ، به استقبال بهار برویم

  1. سلام شهرزاد جان ، اولین دوست خوب و عزیز متممی‌
    بینهایت سپاس از پست زیبا و دلنشینت ، همیشه از کلام شیوا و قلم زیبات در کامنت‌های متمم و وبلاگ خوبت ، لذت میبرم . با خوندن اشعار زیبا و با شکوه حافظ و اهنگ فوق العاده زیبای شهرام ناظری، روح و جانم زنده و سرمست شد . امیدوارم سال جدید ، سالی سرشار از موفقیت و سلامتی و بهروزی و شادکامی‌برای تو دوست خوب و نازنین باشه و از صمیم قلبم بهترین‌ها رو از خدای مهربون برات ارزو دارم .
    نوروزت خجسته باد.

    1. سلام مژگان جان مهربون.
      خیلی ممنونم. شما همیشه به من لطف داری و خیلی خوشحالم که این پست و این آهنگ زیبای شهرام ناظری تونست حال و هوای زیبایی رو برات رقم بزنه.
      خیلی ممنون از آرزوهای قشنگی که برام کردی.
      من هم نوروز رو بهت تبریک میگم و امیدوارم که سال جدید، برای تو دوست خوبم پر از روزهای جدید و شگفت انگیز و دوست داشتنی باشه. 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *