شعر و ادب

ناتوانی و قدرت انسان

ناتوانی و قدرت انسان www.majidakhshabi.com: عکس انسان چیزی نیست مگر «نی» ضعیفی در طبیعت، اما نئی اندیشنده. لزومی‌ندارد که تمام دنیا برای هلاک وی مسلح گردند. کمی‌بخار آب، یک قطره آب کافی است که او را نابود نماید. ولی اگر این عالم او را نابود کرد تازه انسان شریفتر از اوست. زیرا با اندیشه ی… ادامه مطلب ناتوانی و قدرت انسان

شعر و ادب

گرانبهاترین هدیه

پر بها ترین هدیه که به ما ارزانی کرده اند، گوهر انسانیت است. گرانبهاترین هدیه هیچ چیز نمی‌توانست دل مرا تسکین و تسلی دهد؛ هر روز ملائکه ای با شکوه مخصوص می‌آمد و گلی تازه و زیبا بر تارک من می‌گذاشت. یک روز گل عشق آورد، چه زیبا بود و چه شگفت رنگی داشت؛ یک… ادامه مطلب گرانبهاترین هدیه

الهام بخش, شعر و ادب

احترام نان

احترام نان من نان را گرامی‌می‌دارم. یک روزی که کودک بودم تکه نان خشکی را به دور افکندم. پدرم آن را برداشت … بعد به من گفت: “فرزند عزیزم! نان را نباید به دور افکند زیرا برای تهیه ی آن رنج زیادی کشیده شده است. دهقان بذر او را کاشته و در گرمای سخت آن… ادامه مطلب احترام نان

الهام بخش, شعر و ادب

تا هستی چیزی از خود به یادگار بگذار

تا هستی چیزی از خود به یادگار بگذار از شما معجزه ای نمی‌خواهند که از خود ظاهر سازید. فقط چیزی که از شما می‌خواهند اینست که یادبود شایسته ای بعد از خود به یادگار بگذارید. دستورالعمل حکیمانه ای از اندرزهای هندی است که می‌گوید: “کسی که درختی قبل از مرگش کاشت؛ در عالم، بیهوده زندگی… ادامه مطلب تا هستی چیزی از خود به یادگار بگذار

شعر و ادب

شامگاه یک روز من

چه نسیم معطری است که می‌وزد و چه رایحه دلکشی است که به مشام می‌رسد. گویا این تویی که گیسوان در هم فرو ریخته ای و این عطر توست که هوای ما را آکنده نموده است.  نسیم سبکسر می‌وزد و گیسوان درخت بید را افشان می‌کند. غروب است و لبخند خورشید از کرانه دور پیداست.… ادامه مطلب شامگاه یک روز من

شعر و ادب

گل یخ

گل یخ گل یخ شکوفان شو. بگذار عطر سحرانگیزت سراسر جهان مرا فرا گیرد. همه گلها در بهار شکوفه می‌کنند اما تو بهنگام زمستان گل می‌دهی، پس جای شکفتن تو در دل من است تا یار عزیزم از هوای عبیرآمیز تو بسوی من آید. ساقه‌های تو را می‌بینم که عنابی شده اند، گویی تو هم… ادامه مطلب گل یخ