یکی از شعرهای سهراب که بینهایت دوستش دارم و هر چقدر هم که بخونمش، هر بار برام تازگی داره و هیچوقت ازش خسته نمیشم، «حجم سبز» هست.
امیدوارم شما هم دوستش داشته باشید.
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است.
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومیاز راه وارد شد
چه علمیبه موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
تو را در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید.
اگر دوست داشتید، این شعر زیبا از سهراب را با صدای دوست داشتنی خسرو شکیبایی بشنوید، به فایلهای شگفت انگیز سری بزنید.
سلام
ممنونم که پر از عشق و قشنگی هستید
امیدوارم این پیام من رو بخونید ❤️
سلام متین عزیز.
ببخشید پیامتون رو تازه دیدم.
لابلای کلی پیام Spam (همون جفنگ خودمون 🙂 ) که بعد از مدتی که نیومده بودم توی سایت در حال پاک کردنشون بودم، پیام قشنگ و پرمحبت شما مثل یه نسیم خنک و روحنواز، کلی برام لذتبخش بود.
خیلی ممنونم از لطفتون.
سلام
چند وقتی بود که اینجا نیومده بودم.اما امروز صبح یه حسی بهم گفت بیام به اینجا یه سر بزنم.با اینکه قبلا این شعر رو خونده بودم، اما امروز خوندنش یه حس متفاوتی داشت نسبت به قبل! و دید جدیدی بهم داد.
ممنون که هر بار که به این خونه سر زدم،چراغش روشن بود و مثل همیشه گرم بوده. و تونستم توش به چیزای باارزشی برسم.
سلام پیمان عزیز.
مرسی که دوباره به اینجا سر زدی.
و خوشحالم که با خوندن دوباره ی این شعر، این اتفاقات خوب برات افتاد.:)
ممنون. خداروشکر و خیلی خوشحالم که چنین حسی نسبت به این خونه داری.
هر وقت که دوستان خوبم مثل شما، به اینجا بیایید، با این بیت خوشامد میگم:
گر خانه محقر است و تاریک / بر دیده ی روشنت نشانم …