ممکن است شما خواننده ی عزیز این نوشته هم در جریان باشید که اخیراً متمم مطلب دیگری از سری مطالب «عادتهای کوچک زندگی» منتشر کرد، با عنوان:
و با اشاره به یکی از سوالهای تیم فریس از کتاب «قبیلهی منتورها» (+)، این امکان را به ما داد تا ما هم از خریدهای ارزانی برای دوستانمون حرف بزنیم که به خصوص طی شش ماه اخیر بیشترین تاثیر مثبت را بر حس و حال و کیفیت زندگی مان داشته اند، یا به نوعی یا برایمان لذتبخش بوده اند.
من هم مثل بقیه دوستانم از لذتبخش ترین خریدهای ارزان قیمت این چند ماه اخیرم نوشتم. (+)
از کتابهایی که خریدم حرف زدم.
و از دو کتاب صوتی که اخیراً از سایت نوار خریدم و بسیار از شنیدنشون لذت بردم، که تصمیم دارم در پست جداگانه ای چند خطی در موردشون بنویسم. (یعنی دو هفته ای هست که تصمیم دارم…!)
اما در مورد خریدهای کوچکی که در بند آخر کامنتم در متمم اشاره کردم، نکته ای وجود داشت که وقتی کامنت قشنگ محمدرضا (+)، رو در همین پست خوندم، برام خیلی جالب بود و به خودم خندیدم و از شما چه پنهون، کمیهم خجالت کشیدم…
حالا علتش رو میگم:
متوجه شدم که هنوز هم چقدر گاهی در بعضی جاها مخصوصاً وقتی چیزی کاملاً با احساساتم گره خورده باشه، و به قول معروف ذوق و شوقش رو دارم، ممکنه بی دقت در موردش حرف بزنم و شاید خواننده نتونه درست متوجه بشه که من دارم از چی حرف میزنم.
(این رو اینجا نوشتم که بیشتر، خودم رو نسبت به رعایت این موضوع متعهد کنم)
من جایی از کامنتم نوشته بودم:
“… استیکرهای کوچولو با طرحهای ناز و دوست داشتنی (از اینها که تازگیها خیلی طرحهای متنوعی ازشون توی بازار اومده)”
و به خیال خودم، توی پرانتز در موردش توضیح اضافه هم دادم تا خواننده رو بیشتر متوجه منظورم بکنم.
بعد که کامنت محمدرضا رو خوندم – و البته چقدر هم برام دوست داشتنی بود که یکی از خریدهای ارزان خوشحال کننده ی او هم همین استیکرهای کوچولو با طرحهای ناز و دوست داشتنی (از اینها که تازگیها خیلی طرحهای متنوعی ازشون توی بازار اومده)، نه ببخشید… 🙂 همین Post-itهای رنگی هست – متوجه ی یک موضوع شدم.
بعد از خوندن کامنت محمدرضا و مخصوصا همین قسمتش، سریع برگشتم سراغ کامنت خودم و دوباره مخصوصا همون قسمتش رو خوندم. و با خودم گفتم:
وای. اسم و توصیف درست و قشنگش، همین Post-it بود.
بعد دوباره با خودم گفتم: “حداقل بهتر بود مینوشتی: Sticky Notes، نه “استیکر و از اینها که تازگیها خیلی طرحهای متنوعی ازشون توی بازار اومده”…
خوب این هم درس مفیدی بود برای من و اینکه همیشه اونچه رو که در ذهن دارم حتی اگه دارم با شوق و ذوق ازش حرف میزنم، دقیق و با اسم واقعی و درستش بهش اشاره کنم.
حالا از این که بگذریم دوست داشتم یک عکس از یه سری از همین خریدهای ارزان همیشه خوشحال کننده ی خودم رو اینجا بذارم.
خریدهایی که واقعاً همیشه حالم رو خوب میکنن و برام دوست داشتنی هستند.
البته سعی میکنم از هر کدوم، به طریقی، استفاده هم بکنم.
چند تا از اون Post-itهای رنگی یا Sticky Notesها که تازگیها (البته خیلی وقت هم هست) خیلی طرحهای متنوعی ازشون توی بازار اومده 🙂 هم بین شون قرار دارن.
پی نوشت: بعد از اینکه از اینها عکس گرفتم یادم افتاد که چند تا چیز دیگه از جمله اون ماژیک اکلیلیهام 🙂 رو نذاشته بودم ولی دیگه حوصله ی از دوباره چیدن و دوباره عکس گرفتن ازشون رو نداشتم.
چه پست خوبی من هم در اخیرا خریدهای خوبی داشتم بعد از مدتها توانستم به کتابهای مورد علاقه ی کودکی ام دسترسی پیدا کنم و بعد از از دست دادن کتابخانه ام این تجربه شیرینی برای من بود که توانستم کتابهای دوران کودکی ام را با قیمت ارزان از یک کتابفروش در انقلاب خریداری بکنم.
یاد کتابخانه ی بر باد رفته ام بخیر:)