کتاب انسان خردمند، بالاخره به دستم رسید.
بماند که بعد از چندین و چند بار پرس و جو از کتابفروشیهای فیزیکی و اینترنتی و چندین بار سر زدن به آن کتابفروشی دلخواهم که به نوعی بهشتِ من است (با آن کتابها و نوشت افزارهای دوست داشتنی اش) وقتی بهم زنگ زدند و به سرعت برق برای خریدنش رفتم (و مجبور شدم بخاطر این کتاب، قاعده ی (۱) از این نوشته ام را زیر پا بگذارم)؛
فروشنده ی خوب کتابفروشی گفت: “فکر کنم اونقدر که ما از رسیدنِ این کتاب خوشحال شدیم، خودتون خوشحال نشدین!”
یادم هست که چند ماه پیش، محمدرضای عزیز نسخه ی اصلی این کتاب به نام Homo Sapiens را خوانده بود و آن را در اینستاگرام خود، با تصویری از آن کتاب، به ما معرفی کرد.
و سپس در پستی در روزنوشتهها، با عنوان کتاب انسان خردمند (یووال نوح هراری) در مورد آن بیشتر برایمان حرف زد و نویدِ در دسترس بودنِ ترجمه ی فارسی اش با عنوان «انسان خردمند» را داد.
برای خواندنش مشتاق و کنجکاو شده بودم.
و هر بار که یکی از دوستان خوب متممیام در مورد آن حرف میزدند، این اشتیاق بیشتر میشد.
از جمله: سامان عزیزی (+)، طاهره خباری (+)، معصومه خزاعی (+) و …(و شاید دوستان دیگری که من یا خبر ندارم یا الان حضور ذهن ندارم)
و زمانی این اشتیاق به حد اعلای خود رسید و سوزان شد که محمدرضای عزیز در میان اینهمه کتاب غیرداستانی که میشناسد و خوانده است، در پاسخ به تمرین پست «نوشته و کتاب غیر داستانی چیست؟» (+) در متمم، در کامنت خود (+)، این کتاب را برای اینکه اگر فرض باشد قرار است امروز ده نسخه از یک کتاب مشخص را خریداری کنید تا در موقعیتهای مختلف به دوستان خود هدیه دهید، انتخاب کرد.
خلاصه، بعد از این توضیحات برگردم سر جای اول که کتاب به دستم رسید. با جلدی بسیار زیبا و چشم نواز که بسیار مشابه جلد نسخه ی اصلی و شایسته ی محتوای این کتاب هست.
با خواندن فقط همان چند صفحه اول (مثل هراری که میگوید ” همین 400 هزار سال پیش”!) متوجه شدم که با کتابی ارزشمند و شگفت انگیز با ترجمه ای عالی و روان و دوست داشتنی روبرو هستم که قرار است لذت خواندنی عجیب را به من هدیه کند و پنجره ای شگفت انگیز و جدید را رو به جهان به رویم بگشاید.
قصد دارم وقتی کتاب را تمام کردم، در پست جداگانه ای مفصل تر در مورد این کتاب و تصویری که در ذهن من ساخت، صحبت کنم و حال، این نوشته را به عنوان پیش درآمدِ آن پست در نظر میگیرم.
وقتی تصمیم به نوشتن این پست کردم تازه مقدمه کتاب و گاه شمارِ تاریخ در ابتدای آن را خوانده بودم و چند صفحه بعد در حد ۲۶ صفحه.
اما تا وقتی این پست، به سرانجامِ منتشر شدن رسید، دو قسمت اول از بخش اول (انقلاب شناختی) یعنی تا صفحه ی ۷۱ را خواندم که البته پیشِ ۵۰۰، ۶۰۰صفحه محتوای ارزشمند این کتاب همچون ۱۰۰ هزار سال پیش (ظهور انسان خردمند) در پیشِ ۴/۵ میلیارد سال پیش (پیدایش کره ی زمین) [تازه اگر نخواهیم به ۱۳/۵ میلیارد سال پیش – پدید آمدن ماده و انرژی (مِهبانگ) برگردیم] بسیار بسیار ناچیز است.
خواندن ۴ صفحه انگلیسی و آن فایل صوتی که محمدرضای عزیز در همان پست روزنوشتهها (+) در کامنت اش (+) برای سامان عزیزی گذاشت که – البته ما هم از آن استفاده میکنیم – به لذت خواندن چند صفحه ی اول کتاب فارسی چند برابر افزون کرد.
حال، دلم میخواست لذت شروع این کتاب را در یک روز جدید ثبت کنم و با شما دوستان خوبم هم به اشتراک بگذارم.
فقط در همین قسمتهای ابتدایی کتاب به موارد شگفت انگیزی برخوردم که اجازه بدهید چند مورد آن را اینجا بنویسم:
جایی که هراری از گونه و جنس در موجودات صحبت میکند:
“گونههایی که اجداد مشترک دارند، تحت عنوان جنس (genus) طبقه بندی میشوند… و زیست شناسان به موجودات زنده یک نام لاتین دوبخشی میدهند که جنس و گونه ی آنها را مشخص میکند. مثلاً شیر «پنترا لئو» (Panthera Leo) نام گرفته است. یعنی گونه ی لئو از جنس پنترا. احتمالاً همه ی کسانی که این کتاب را میخوانند «انسان خردمند» هستند – گونه ی خردمند (sapiens) از جنس انسان (Homo)”
برای اینکه این نکته را بهتر درک کنم و بیشتر در خاطرم بماند، با خودم فکر کردم احتمالاً میتوانم آن را به این شکل برای خودم ترجمه کنم:
من: گونه ی شهرزاد از جنس راسخ هستم.
یا شاید حتی، گونه ی شهرزاد از جنس متمم!
بماند که با توجه به توضیحات یووال نوح هراری، مادر بزرگِ اصلی من کیست! و خواهر و برادرهای کهنِ من (هومو ساپینز- Homo Sapiens)، چه اسامیجالبی داشته اند:
از جمله هومو نئاندرتالنسیس، هومو سولوئنسیس، هومو فلورسی ینسیس، هومو دنیسووا، هومو رودولفنسیس، هومو ارگاستر و …
نکته ی شگفت انگیز دیگری که در این چند صفحه توجهم را جلب کرد، سیر پیدایش علوم بود:
به ترتیب:
فیزیک – شیمی– زیست شناسی و بعد، فرهنگ و سپس، تاریخ.
و “مسیر تاریخ را سه انقلاب مهم تعیین کرد: (بعد از اینکه از «فرآیندهای زیستی» گذر کردیم)
۱- انقلاب شناختی که موتور تاریخ را روشن کرد و نقطه ی ظهور شیوههای جدید تفکر و برقراری ارتباط شد. . (۷۰ هزار سال پیش)
۲- انقلاب کشاورزی که به این روند سرعت داد. (۱۲ هزار سال پیش)
۳- انقلاب علمی که ۵۰۰ سال پیش شروع شد و میتواند نقطه پایان تاریخ و آغازگر چیزی کاملاً متفاوت باشد.”
چیزی کاملاً متفاوت…
به اینجا که رسیدم نمیدانم چرا یاد کتاب «ذهن کامل نو» از دنیل پینک افتادم. و اینکه پینک میگوید:
پس از عصر اطلاعاتی، ما شاهد دوران دیگری به نام عصر مفهومی خواهیم بود.
“عصر مفهومی، از شکل متفاوتی از تفکر، و رویکرد جدیدی به زندگی مایه میگیرد و در آن شاهد جامعه ای خواهیم بود که بر مبنای قابلیتهای خلاقانه، همدلانه، و تصویر کلی سازانه بنا میشود.”
و به این فکر کردم آیا میتوان از این موضوع، به سرنخهایی برای آن چیزی که «کاملاً متفاوت خواهد بود» رسید؟
به هر حال، در این ۷۱ صفحه ای که خواندم، آنقدر مطالب و موضوعات و نکات شگفت انگیزی از کتاب در ذهن دارم که اشاره به آنها در نه در توان ام هست، و نه در حوصله ی این پست و البته حوصله ی شما.
پس شما را بیش از این، با این پست خسته نمیکنم و خود به سراغ خواندن بقیه ی کتاب و دیدن دنیا از این پنجره جدید که سراسر هیجان و شگفتی است، میروم.
پی نوشت:
فروشنده ی اصلی آن کتابفروشی دلخواه و دوست داشتنی ام بعد از خریدن این کتاب ازم پرسید:
اتود هم دوست داری؟
گفتم: چه جورم! (البته اینو توی دلم گفتم، به اون گفتم: بله اتود دوست دارم)
گفت برامون اتود جدید اومده. ژاپنیه.
با اینکه دو سه تا اتود داشتم، اما اینو که دیدم واقعا نتونستم در برابر خریدنش مقاومت کنم. (توی عکس بالا، روی کتاب گذاشتمش)
کوچولو و خوش دست و متفاوت بود.
گفتم: خُب. این اتود خوشگل هم برای نوشتن و زیر جملهها خط کشیدن توی کتاب انسان خردمند.
با تعجب نگاهم کرد.
با خنده گفتم: من عادت دارم توی کتابهام رو خط خطی میکنم. با خط کشیدن زیر جملههای شگفت انگیزش. و با نوشتن نکات شگفت انگیز کتاب در حاشیه اش و …
بعد گفت توی این کتاب، دیگه نباید چیزی بنویسین.
لبخندی زدم و چیزی نگفتم و تشکر کردم و خداحافظی کردم.
اما میدانستم که این کتاب، یکی از پر نوشته ترین و خط خط ای ترین کتابهای من خواهد بود.
البته به کمک این اتود جدید و ناز، سعی میکنم ترو تمیزتر از همیشه، در این کتاب ارزشمندم بنویسم و زیر جملات شگفت انگیزم خط بکشم.
پس،
پیش به سوی خط خطی کردن کتاب انسان خردمند!
یا همانطور که قبلاً گفتم:
پیش به سوی نگریستن به جهان از یک پنجره ی شگفت انگیز جدید دیگر
یا اگر بخواهم به حرف نیک گرگین، مترجم توانای این کتاب هم گوش بدهم:
پیش به سوی نگریستن به این کتاب با بینشی تحلیلی و نقادانه
(من به جای واژه ی «انتقادی» در جمله ی نیک گرگین، از واژه ی «نقادانه» استفاده کردم) (+)
همه به پیش…
شهرزاد جان. خیلی خوشحالم که داری این کتاب رو میخونی 🙂
یه نکتهی خیلی جالبی توی حرفات بود که واقعاً از خوندنش لذت بردم: «گونهی شهرزاد از جنس متمم»
این جمله باعث شد یاد پرسونای مخاطب در استراتژی محتوا بیفتم (https://goo.gl/3B1dtB).
تا حالا اینجوری بهش نگاه نکرده بودم.
ممنون طاهره جان.
خودم هم خیلی خوشحالم. و خوشحالم بخاطر وجودِ آدمهایی مثل یووال نوح هراری توی دنیا، که با مطالعه و تحقیق و دقت و حوصله، ما رو با خودشون به یکچنین سفرهای شگفت انگیزی برای شناخت و درک عمیق تر جهان، همراه میکنن.
طاهره. خوشحالم که اون نکته، توجهت رو جلب کرد و ازش لذت بردی.
میدونی. وقتی اون تیکه رو میخوندم، داشتم به این فکر میکردم که چقدر جالب. یه جورایی میشه مثلِ «نام و نام خانوادگی» ما آدمهای امروزی.
بعد به این فکر کردم که توی این دنیایی که به قولِ هراری بعد از «تاریخ»، داره به سمت چیزی کاملاً متفاوت میره (والبته اشاره اش در جاهای دیگر به اینکه جوامع بیشتر از ۱۵۰ نفر و ارتباطاتی که بین اینها وجود داشت (از جمله زبان)، انسان خردمند رو از سایر گونههای انسان، متمایز و برتر کرد (اینجا یاد «عدد دانبار» افتادم)، و بعد به قولِ دنیل پینک که میگه جهان، عصری جدید به نام عصر مفهومیرو تجربه خواهد کرد؛ به برآیند اینها که فکر کردم به نظرم رسید شاید واقعاً ما دیگه فراتر از نامِ خانوادگی مون، با اون کامیونیتی ای که بهش تعلق داریم شناخته میشیم. یعنی به این ترتیب، مثلاً همه ی ما – من، تو و … – میتونیم گونه ای از نامِ خودمون، از جنسِ متمم باشیم.
نمیدونم این فکرها چقدر درسته، اما به هر حال، به عنوانِ یک نرمش فکری در این زمینهها بهش نگاه میکنم.
از یادآوری پرسونای مخاطب هم ممنون.
خوشحال شدم از کامنتی که برام نوشتی. و خوشحالم که تو قبلاً این کتاب رو خوندی.
انشاله بعداً که کل کتاب رو خوندم، در موردش بیشتر با هم حرف میزنیم. 🙂