کتاب انسان خردمند، که پیش تر در این پست از آن حرف زده بودم؛
آنقدر برای من، حرف تازه برای شنیدن و منظره برای دیدن دارد، که هر بار که به یک نکته یا بهتر بگویم به دنیای جدیدی در آن بر میخورم، و میخواهم در موردش در یک روز جدید بنویسم، نمیدانم از کجا شروع کنم، چگونه ادامه بدهم و چگونه به پایان برسانم.
با اینحال سعی میکنم در این پست، در مورد یکی از نکاتی که در این کتاب ارزشمند، برایم بسیار تازگی داشت و دانستن اش برایم پر از شگفتی بود، برای شما کمیحرف بزنم و امیدوارم در پستهای بعدی، بتوانم در مورد نکات دیگر باز و بیشتر بنویسم.
یکی از شگفتیهای این کتاب برای من، آشنایی باپدیده ای به نامِ «نظم خیالی» بود؛ که در مقابلِ «نظم طبیعی» وجود دارد.
همانگونه که یووال نوح هراری میگوید:
نظم طبیعی – مثل جاذبه ی زمین – نظمیپایدار است.
اما نظم خیالی همیشه در خطر سقوط است، چرا که بر پایه ی اسطورهها بنا شده است و اگر مردم اعتقادشان را به اسطورهها از دست بدهند، آن اسطورهها نابود خواهند شد.
همین امر، موجب میشود که حفاظت از نظم خیالی، نیازمند تلاشهای مستمر و جدی باشد.
نوح هراری، از هنجارهای اجتماعی و شبکههای همکاری – از شهرهای کهن بین النهرین گرفته تا امپراطوریهای کین و روم – به عنوان همان نظم خیالی یاد میکند و ما را با نمونههایی از بسیار نمونههای نظم خیالی آشنا میکند.
از جمله:
مجموعه قوانین حمورابی که تقریباً در ۱۷۷۶ قبل از میلاد وضع شد و دستور العملی برای همکاری صدها هزار نفر از اهالی بابل بود؛
تا اعلامیه استقلال آمریکا، مربوط به سال ۱۷۷۶ میلادی، که هنوز دستورالعملی برای همکاری صدها میلیون آمریکایی امروزی است.
[تحلیلِ نوح هراری از دو مورد فوق، به نظر من، خود مصداقی زیبا از تفکر نقادانه است که میتواند در این راستا هم برای ما آموزنده باشد.]
او سپس از این میگوید که نظم خیالی پدیده ای است، نه عینی و نه ذهنی، بلکه بین الاذهانی است.
و توضیح میدهد که پدیده ی بین الاذهانی چیزی است که در شبکه ارتباطی ای وجود دارد که آگاهی ذهنیِ بسیاری از افراد را به هم پیوند میدهد.
[اگر میخواهید در مورد این سه پدیده بیشتر بدانید، خواندن این پست – از سامان عزیزی عزیز – را پیشنهاد میکنم، که به مطالب همین کتاب در این زمینه اشاره میکند]
اگر از نکات بالا – که خود دنیایی هستند – بکوشم به عنوان مقدمه استفاده کنم؛
در واقع شگفتی اصلیِ من در سرزمین این کتاب و در رابطه با این موضوع، زمانی اتفاق افتاد که با سه نظم جهانیِ بالقوه آشنا شدم؛
که به گفته ی نوح هراری با پیدایش شان در هزاره ی اول قبل از میلاد، پیروانشان توانستند برای اولین بار همه ی جهان و تمام نژادِ بشر را به صورت یک کل واحد و تابع مجموعه قوانین مشترک بپندارند؛
و آن سه عبارتند از:
۱- نظم پولی (اقتصادی)
۲- نظم امپراطوری (سیاسی)
۳- نظم ادیانی (مذهبی)
که هر کدام، در این کتاب، دنیایی از شگفتی و تازگی را در مقابل چشمانم گشودند.
سعی میکنم باز در پستهای دیگری، به مواردی از کتاب انسان خردمند اشاره کنم؛
اما تا آنموقع بگذارید تنها این نکته را در اینجا اضافه کنم:
با خواندن بخش نظم پولی در این کتاب – با عنوان «رایحه ی پول» – به طرز شگفت آوری، بهتر متوجه شدم که چرا «دارون عجم اوغلو» در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» اینهمه از درهم تنیدگیِ «نهادهای سیاسی» با «نهادهای اقتصادی»، برایمان سخن میگوید.
یکی از بهترین کتابهایی بود که تا به حال خونده بودم. واقعا ارزش چن بار خوندن رو داره
درود و خدا قوت
متاسفانه فعلا کتاب رو نخوندم .
آیا این نظم ذهنی همون تصویر کامل هست که میسازیم؟
و اینکه در دنیای واقعی این تصویر کامل وجود نداره.