تقریبا یک سالی میشه ازدواج کرده.
دیروز، عکس جواب مثبت آزمایش بارداریش رو، توی صفحه ی اینستاگرامش گذاشته و زیرش نوشته:
همسر عزیزم. ازت ممنونم.
[su_divider top=”no” style=”dotted” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”2″ margin=”25″]
توی پیج این دخترایی که از لب و لوچه و گونه تا کلاً هر جای دیگه ی بدنشون رو پروتز کردن – اونقدر که دیگه قیافه شون از قیافه ی اصلی برگشته – بعد میبینی میلیونی فالوور دارن و پای هر پستی که با ادا و اطوارهای عجیب شون منتشر کردند؛ هزاران لایک خورده، و صدها کامنت نوشته شده که چقدر زیبایی و … (و البته کلی هم کامنت ۱۸+ دارن)
جدا از صاحب پیج، به لایکها و کامنتها که نگاه میکردم با خودم فکر میکردم، یعنی اییینهمه آدم بیکار و علاف و بی معنی داریم ما؟
[su_divider top=”no” style=”dotted” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”2″ margin=”25″]
عکسهای سلفی و غیر سلفی شخصی اش رو روش نمیشه بذاره، و دلش هم نمیاد نذاره.
میگرده هربار یه جمله یا متن فلسفی از اینترنت پیدا میکنه – یا کلی به مغزش فشار میاره و یه جمله ی قصار از خودش – زیر عکس اش مینویسه و باهاش منتشر میکنه.
مثلاً من نمیدونم؛ این متن:
انسان پدیده ای غریب است: به فتح هیمالیا میرود
به کشف اقیانوس آرام دست میابد، به ماه و مریخ سفر میکند
تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمیکند آن را کشف کند
و آن دنیای درونی وجود خود است.
چه ربطی به عکس ای که ایشون روی چمنها نشسته و داره به دوربین لبخند میزنه، میتونه داشته باشه؟
[su_divider top=”no” style=”dotted” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”2″ margin=”25″]
روز تولدشه. یه عکس از کیک تولد یا جشن تولدش یا هر عکس دیگری رو توی اینستاگرام گذاشته و زیرش نوشته: تولدم مبارک (یا امروز روز تولدمه)
اونوقت همه دوستها و فامیلها و آشناهای دور و نزدیک میفتن توی رودرواسی، و مجبورن بیان تبریک بگن.
سلام شهرزاد جان
چه جالب دغدغه ی امشب من بود، پیجهای مختلف رو که میدیدم میگفتم واقعا چطور این افراد همه وقت دارند که این ادا و اطوارهای بی ارزش رو داشته باشند و برای اینکه جلب توجه کنند از هر کاری دریغ نکنند در اخر برای خودم به این نتیجه رسیدم منم هم چنان برنامه ریزی درستی ندارم که به جای انجام دادن کارهای مهم خودم و رشد شخصی وقت زیاد برای دیدن پیجها تلف میکنم.
همینطوره مریم جان.
کامنتت رو که خوندم یاد یکی از زنگ تفریحهای قدیمیام افتادم: 🙂
زنگ تفریح (۹) – گربه و پروانه