برایتان کمی اندر اوصاف تلگرام و واتس اپ، بگویم:
*پروفایل اکانت واتس اپ یکی از دختربچههای اقوام مون، که فقط ۱۲ سالشه! رو دلم واسش تنگ شده بود، باز کردم و خواستم عکسش رو بزرگتر ببینم (که البته سنش توی اون عکس با رژلب قرمز پررنگی که زده بود، در حد یه دختر مثلاً سالهای آخر دبیرستانی به نظر میرسید) که دیدم یه کپشن گذاشته در حد شوک سال.
نوشته بود:
“من همینم. لازم نیست خودمو به همه ثابت کنم. شما هم اگه ازم بدت میاد، دلیلش رو رو دیوار بنویس. بعد سرتو بکوب به همون دیوار”
قیافه ی من رو تصور کنید با یک قیافه ی شوک زده و البته بعد از درآمدن از این شوک در اثر فشار سنگین آن جمله ی قصار مقداری هم لبها تقریبا تا بناگوش باز شده و به خنده وا داشته شده. بعلاوه ی صدها علامت سوال و تعجب و گنجشککهای جیک جیک کنان، که در بالای سر بنده در حال چرخیدن و پرواز بودند.
و با خودم فکر کردم، ما وقتی توی اون سن بودیم، اصلا نمیدونستیم چنین جمله ای میتونه وجود داشته باشه.
* نمیدونم برای شما هم پیش اومده یا نه. میخوای بعد از مدتی برای دوستی یا خویشاوندی، توی تلگرام، یه پست جالب – دقیقا فقط یک دونه – بفرستی که بدونه به یادش هستی.
بعد ناگهان با جوابی حاوی حداقل ده دوازده پست، به صورت رگباری و بدون وقفه مواجه میشی که حاوی متنهایی با مضمونهایی چون صبح بخیر، جمعه بخیر، روز بخیر، تو خوبی، تو ماهی، تو زیبایی، تو بهترین دوستی، بیایید قدر زندگی را بدانیم، روش لاغر شدن، روش چاق شدن، دعای داریوش کبیر، بهترین حرکت برای تناسب اندام و …. با یک عالمه تصاویر گل و بلبل و رودخانه و باغ و پروانه و .. و با چند کلیپ از چاق ترین آدم دنیا، کوتاه ترین آدم دنیا در کنار بلندترین آدم دنیا، رقص فلان شخص، آواز فلان بچه، چکار کنیم که موقع پیاز خرد کردن چشممون نسوزه، نکاتی در مورد رنگها، اگر این کلیپ را نبینید نصف عمرتان در فناست و ….
اونقدر که دیگه سرگیجه میگیری و دریغ از اینکه یه دونه، فقط یه دونه از این پستها رو تونسته باشی دقیق و با عشق و با حوصله ببینی یا بخونی و یا اصلاً کمیتوی ذهنت بمونه.
این میشه که با خودت تصمیم میگیری از این به بعد، حتی همون یه دونه پست رو هم دیگه براش نفرستی.
با سلام دوباره
چگونگی همراهی با تکنولوژی یکی از پارادوکسهای مهم زندگی مدرنه. بدیهیه که مشکل، خود تکنولوژی نیست – چرا که اضافه کردن چیزی به دنیا برای راحت تر کردن امور زندگی، در ذات خودش کار خوبیه – بلکه موضع ما در قبال تکنولوژی مهمه. یعنی بهنظر من اول از همه آدم باید تکلیف خودش را با خودش مشخص کنه و ببینه چه جور آدمیه و در دنیای مدرن با چه سبکی میخواد زندگی کنه..
مثلاً من با خودم کاملاً کنار اومدم که: از تکنولوژی فقط بر حسب نیاز و ضرورتم استفاده کنم. یکم سخت هست واسم مخصوصاً وقتی با یه چیز نو و خیلی پرکاربرد مواجه میشم که ناخواسته مجذوبش نشم، ولی در عمل مفید بوده واسم.
مثلاً با اینکه تلگرام میدونم چقدر میتونه مفید باشه ولی چون واقعاً (نیاز واقعی) لازمش ندارم ازش استفاده نمیکنم و همینُ طور خیلی چیزهای دیگه.. ولی خب شما تقریباً از همه این اپلیکیشنهای محیطهای مجازی اجتماعی استفاده میکنین و باید هم همینطور باشه چون واستون کاربردی و مفیدن…
ببخشید خیلی طولانی شد ولی خواستم بگم بنظر من افرادی که با ابزارها مشکل دارن چه واقعی چه مجازی، در اصل خودشون را درست نشناختن و تاحدی طبیعیه چون کار خیلی سختیه.. .. همین کار شما با این نوشتههای قشنگ واسه اینه که دنیا یکم بهتر از اونی بشه که هست.. و یکم بهتر بشناسیم خودمون را
ممنون از تلاشتون و ممنون از این که دلسرد نمیشین…
سلام. خیلی ممنونم که نظر خوبتون رو برام مینویسین و اجازه میدین از دیدن نگاه قشنگتون به مسائل، لذت ببرم.
بله. کاملا با حرفهای شما موافقم. اشاره تون به مفهوم پارادوکس رو هم خیلی دوست داشتم. این موضوع رو واقعا میشه هر روز و به بهانههای مختلف حس کرد. از سویی جذابیتها و نیازهای دنیای امروزی، انسان رو به سمت تکنولوژی میکشونه و از سوی دیگه، یک سری تجربههای دوست داشتنی که قبلا به زندگی مون رنگ میبخشید؛ اکنون با حضور گسترده ی تکنولوژی، داره کم کم رنگ میبازه…
به نظر من هم خیلی خوبه که بتونیم در کل، حضور تکنولوژی رو توی زندگیمون به نوعی مدیریت کنیم و اجازه ندیم، دست و پا بسته، و چشم و گوش بسته، ما رو به هر کجا که خودش دلش میخواد – نه به هر کجا که ما دلمون میخواد – بکشونه.
با توصیف کوتاهی که از نحوه و میزان استفاده ی خودتون از این ابزارها کردید، میتونم حدس بزنم که سبک زندگی ارزشمندی دارید و براتون آرزوی رضایت و موفقیتهای بیشتر دارم.
راستش رو بخواهید، من هم خیلی کم و محدود و هدفدار از این ابزارها استفاده میکنم. حتی مدتیه که از برخی از اونها دیگه استفاده هم نمیکنم. مثل اینستاگرام که مدتی برام خیلی جذابیت و کاربرد داشت، اما از زمانی به بعد، جذابیت یا کاربرد خودش رو برای من از دست داد. یا گوگل پلاس یا …
اما در عوض، فعلاً اولویتها و فعالیتهای لذتبخش تر و سودمندتر و اثربخش تری رو در حال حاضر به جای اونها، در زندگی خودم گنجوندم که میتونه بیشتر راضی و خشنودم بکنه و به حال خودم و زندگیم بهتر باشه.
بازم خیلی ازتون ممنونم و مطمئنم دنیا با بودن آدمهایی امثال شما و شماها، که میتونن چنین نگاه و چنین طرز فکری به دنیا و ابزارها و پدیدههاش داشته باشن، میتونه یه کم بهتر از اونی باشه که هست.
امیدوارم بازم به اینجا سر بزنید و هر وقت فرصت داشتید من رو باز هم از نوشتههای خوبتون بهره مند کنید.:)
وای چقدر خندیدم شهرزاد 🙂
واقعا بعضی وقتا فکر میکنم ما وقتی بچه بودیم چقدر نمیفهمیدیم 🙂
واقعاً آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه اینجور وقتها! :))
من میگم اینا بزرگ بشن چی میشن. خدا به خیر کنه!;)
راستی. یه ماجرای کوتاه دیگه هم توی ذهنم دارم. یادم باشه یه اندر اوصاف تلگرام دیگه هم برای اون یکی بنویسم. 🙂