این مثل در مورد کسانی گفته میشود که از چیزی سر در نمیآورند و بی خودی و بی جهت، اظهار عقیده میکنند.
روزی چند نفر خربزه ای میآورند و میروند توی باغی تا زیر سایه ی درختی خربزه شان را بخورند.
وقتی وارد باغ میشوند، پای درخت گردو مینشینند و به خوردن خربزه مشغول میشوند.
در این اثنا، باغبان سر میرسد. بعد از سلام و علیک از باغبان میپرسند: “این چه درختی است؟”
باغبان میگوید: “این درخت گردو است.”
سوال میکنند: “درخت گردو که هسته اش کوچک و چرب است؟”
باغبان میگوید: “بله.”
آنها میگویند: “واویلا،
درخت گردو که این است بلندیش، درخت خربزه الله اکبر!”
یادداشت: در شیراز، این مثل به این شکل متداول و زبانزد است:
“درخت گردکان به این بلندی، درخت خربزه الله اکبر!”
از کتاب «تمثیل و مثل»
به کوشش احمد وکیلیان
شهرزاد یه روایت دیگه هم برای این مثل وجود داره که شاید کمیشیرینتره 🙂
yon.ir/gerdekan
برام جالب بود که شیرازیها به گردو میگن گردکان، آخه گردکان کلمهی ترکی هست و شیرازیها هم که فارسی اصیلن.
ممنون شادی جان. رفتم خوندمش. آره، اون هم روایت بانمکی از این ضرب المثل بود.
حالا شاید برات جالب باشه که، علاوه بر شیرازیها و ترکها، کُردها هم میگن گردکان، کلمه ی کُردیه.
حالا پیدا کن پرتقال فروش را 😉