“کتابها، خانههایی هستند که ما برای مدتی، در آنها زندگی میکنیم.”
“Books are houses we live in for a time”
(گوینده: ناشناس)
منبع تصویر: pinterest
به احتمال زیاد، شما نیز هنگام خواندن کتابها – مخصوصا آنهایی که بیشتر برایمان جذاب و دوست داشتنی هستند، یا از جنس fiction یا داستانی میباشند؛ حس کرده اید که گویی در آن مدت، در خانه ای با ماجراها و صحنهها و شخصیتهای گوناگون آن، زندگی میکنیم.
در این فرصت کوتاه و نو و پر از تازگی و شاید پر از شگفتی و هیجان؛ این شانس توسط نویسنده، به ما داده میشود تا دنیا را ازدریچه ی نگاهِ شخصیتهای آن کتاب به نظاره بنشینیم، با گوش آنها بشنویم، با ذهن آنها به فکر وا داشته شویم و با تجربههای رنگارنگ شان شاد، غمگین، همراه، همدل و حتی گاهی، همدرد گردیم.
و براستی چه تجربه ی شیرین و فراموش نشدنی خواهد بود هر کدام از این زندگیهای کوتاه، در این خانههای کاغذی که گاه، حتی واقعی تر از هر زندگی واقعی مینمایند.
شاید کریستین بوبن (Christian Bobin) نیز به تمامی، این حسِ شیرین را تجربه کرده است که به زیبایی چنین میگوید:
به اعتقاد من، آن زمانی که صرف مطالعه میشود زمان محسوب نمیشود.
من با گذشتن از صفحه ای به صفحه ای دیگر،
از مرزها میگذرم و به کلبههای انسانی وارد میشوم.
[…] و هیجان انگیز ابتدای کتاب که بگذرم؛ هرچه بیشتر توی این خانه ی کاغذی میچرخیدم، اشتیاقم برای همراه شدن با شخصیتهای این […]
سلام شهرزاد
این پست من رو هم یاد خاطره ی همیشه همراه دوران نوجوانی انداخت و کتابی که هنوز هم چشمم بهش میافته، یاد خانه ی مموچک داستان، قطعه مشهور و تمام دخمههاش میافتم و به زور باید جلوی خودم رو بگیرم تا شانسی صفحه ای رو باز کنم ببینم تو کدوم اتاق یا صحنش افتادم؛
هم یاد پست محمدرضا برای فیلم سینما پارادایز:
https://goo.gl/5VyTjs
که این اتفاق، فکر کنم سر خیلی از کناب خوانها اومده باشه.
سلام. جالب بود برام میعاد جان حرفی که زدی.
ولی راستش متاسفانه اسم کتابی که ازش حرف زدی رو درست متوجه نشدم.
میتونی لطف کنی یه بار دیگه برام بنویسی اسم کتابی که این تجربه ی قشنگ رو برات به وجود آورده چیه؟
ممنونم.
راستی. ممنون که لینک اون پست محمدرضا رو برام گذاشتی.
یادآوری شیرینی بود خوندنش برام.
آره. منم از این تجربهها زیاد داشتم. مثل فیلم “ربه کا” که اصلا به اندازه کتابش بهم نچسبید. یا چند مورد دیگه که در حال حاضر دقیق یادم نیست کدومها بودن.
اما تنها فیلمیکه دیدم و به اندازه ی کتابش، دوستش داشتم “بر باد رفته” بود. واقعا زیبا بود. با بازی بینظیر هنرپیشههاش، مخصوصا هنرپیشههای نقشهای اسکارلت و رت باتلر.
اصلا به نظر من هم، داستان رو توی کتاب خوندن با مدد از تخیل و تصور شخصی، یه لذت خاصی داره که با دیدن فیلمش که دیگه جایی برای پرواز تخیل تو باقی نمیذاره، نمیشه حسش کرد. 🙂
دوست متممی، شهرزاد عزیز ، سلام.
چه انتخاب زیبایی داشتی؛
“کتابها، خانههایی هستند که ما برای مدتی، در آنها زندگی میکنیم.”
کتاب خوان حرفه ای نبوده ام ، اما همان تعداد اندک کتابهایی که خوانده ام نوع نگاهم به زندگی را تغییر داده است .
اگر بخواهم بلند فکر کنم 🙂 میتوانم بگویم ، نه تنها با خواندن کتاب برای مدتی زندگی میکنیم ، بلکه کتاب ممکن است منجر به تغییر در سبک زندگی و مدل ذهنی مان شود .
آن کس که “انسان در جست و جوی معنا ” را خوانده باشد ، نه تنها در طول مدت خواندن کتاب به وجد آمده ، بلکه بعد از آن نیز به احتمال زیاد نوع نگاهش و واکنشهایش به فراز و نشیبهای زندگی و دشواریهای انسانی زیستن ، تغییر خواهد کرد و چه بسی ممکن است زندگی جدیدی را آغاز کند.
کسی که “ماهی سیاه کوچولو ” را خوانده باشد ، برای ادامه زندگی در برکه ای راکد نخواهد ماند و بیدار شده و به رود پرخروش و به راهی که به دریا منتهی میشود ، خواهد اندیشید و کسی که کتابی همچون “کلیدر محمود دولت آبادی” را خوانده باشد ، یک فصل زیبا را زندگی کرده است و بعید است کسی که اولین جلد آن را خوانده باشد بتواند ، در برابر خواندن مابقی جلدهای آن مقاومت کند.
ممنون که اهمیت کتابخوانی را یادآوری کردی.
سلام دوست متممی، شهرام عزیز.
ممنون از لطفت.
چه کار خوبی کردی بلند فکر کردی، و خیلی هم زیبا بود فکرهات.
واقعاً همینطوره. به نظر من هم هر کتابی، به نوعی ردپایی در ذهن، قلب، احساس، تفکر و به طور کلی در زندگی ما باقی میذاره.
و باعث میشه، هر بار زندگی جدیدی رو تجربه کنیم، در این خانههای کاغذی.
زندگیهایی که میتونن به زندگیِ خودمون، وسعت و ارزش بیشتری ببخشن.
بسیار زیبا نوشتی و لذت بردم از خوندن کامنتت. ممنونم. 🙂
سلام شهرزاد عزیز
خوندن نوشته زیبات، منو یاد کتاب خانه کاغذی انداخت.
مطالعهاش خالی از لطف نیست. البته اگه تا حالا نخونده باشی 🙂
موفق باشی
سلام مجتبی عزیز.
خیلی ممنون بابت معرفی این کتاب.
“خانه کاغذی”
نشنیده بودم اسمش رو. و چقدر جالبه هماهنگی نامش با این پست.
یه سرچ کردم و متوجه شدم اثر کارلوس ماریا دومینگوئز، نویسنده اسپانیایی است.
به نظر کتاب جذابی میاد. حتماً میذارمش توی نوبت خوندن.
خیلی ازت ممنونم. لطف کردین. 🙂