خیلی وقته که قصد نوشتن و انتشار نوشتهای در مورد موضوعی رو داشتم که دیدنش واقعا همیشه دلگیر و غمگینم میکنه، اما هی نمیشد. (بهتره بگم قدرت تمرکز و حس نوشتنش نبود)
میخواستم در این مورد بنویسم که میمونها و بچه میمونها حیوان خانگی نیستند و حیوانات هم (مثل سگ و گربه و پرنده) اسباببازی ما، یا بهانه و وسیلهای برای کسب درآمد یا محبوبیتِ ما یا جمع کردن فالور و لایک بیشتر برای پیج و پستهای ما در شبکههای اجتماعی نیستند (چیزی که متاسفانه این روزها توی شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام از طرف برخی آدمها در نقاط مختلف دنیا زیاد به چشم میخوره و آزاردهنده است)
دو سه روز پیش پست جالبی رو توی پیج iranian_animal_rights@ دیدم (که البته خودش اون رو از پیج دوست داشتنی thedodo@ – که همیشه از دیدن پستهاش لذت میبرم برداشته بود و متنهای روی فیلم رو ترجمه کرده بود) و چه کار خوبی کرده بود که این رو با افراد زیادی به اشتراک گذاشت.
و این پست، من رو مصمم کرد که بالاخره این نوشته رو بنویسم و منتشر کنم.
بیایید اول این فیلم کوتاه از داستان غمبار یک سگ دوستداشتنی که برخلاف “ترجیح طبیعی خودش”، توسط انسانی به راه رفتن روی دو پا با لباسهای خندهآور بر تنش، و به مایهی سرگرمیو تفریح شدن برای آن فرد و اطرافیانش و عدهای هم در اینستاگرام تبدیل شده رو ببینیم و زیرنویسها رو هم بخونیم، و بعد بقیه نوشته رو ادامه بدم.
این یکی را هم ببینیم، که در اون:
انسانی، پرندهی مفلس رو چون این، وا میداره به رقاصی [این جمله رو با الهام از متن نمایشنامه «شهر قصه» بیژن مفید نوشتم]
کپشن اون پست رو هم اینجا بخونیم:
“این فیلمها را ببینید. تمام این فیلمهایی که میبینید کبوتری، طوطی، سگ، گربهای و هر موجود زندهای که با آهنگی میرقصد، یا آب از چاه بیرون میآورد، یا فالی برای شما میگیرد، یا از حلقهای میپرد، یا نامهای میآورد، یا سری تکان میدهد، دروغ محض است! و پشت خود یک حیوان آزاری مخفی و اسفناک به روشهای مختلف دارد.
حیوان آزاری مخفی، مثلا کبوترهایی که پاهایشان توسط برخی موزیسینها و خوانندههای خیابان بسته میشوند تا مجبور شوند به این صورت (ویدئو دوم) راه بروند و مردم بیاطلاع که گمان میکنند پرنده در حال رقصیدن است! ناراحتکنندهتر از آن اینکه با عناوین زیبا مثل “فیلمیزیبا از همراهی یک کبوتر با آهنگ” آن را منتشر میکنیم.”
وقتی فیلم اون سگ ناز رو که روی دو پا راه میره دیدم یاد این پاراگراف قدیمیمتمم هم افتادم:
و جالبه که همون زمان، اونقدر تحت تاثیر این داستان (یعنی همین پاراگراف متمم که از کتاب «۴۸ قانون قدرت» رابرت گرین نقل شده بود) قرار گرفته بودم که بعدش اومدم یه قصه تخیلی توی وبلاگ خودم در مورد همین داستان نوشتم:
قصههای شهرزاد (۱۴): قصهی دو سگ
از اینها که بگذریم بیاییم سراغ این بچه میمونهای نازی که توسط قاچاقچیان حیوان از محل طبیعی زندگیشون و از پیش مادر و خانواده – به بهای کشتن گاهی حتی تا ۱۰ عضو خانواده – جداشون میکنند و بعد اونها رو با مبالغ کلان به انسانهای دیگه میفروشن.
(منبع بخش دوم جمله بالا، یکی از گزارشهای بیبیسی هست که مفصل به این موضوع پرداخته بود و اتفاقا توی یکی از کامنتهام در متمم هم بهش اشاره کرده بودم اما اون کامنتم در متمم رو هم گم کردم و واقعا یادم نیست که توی کدوم مطلب نوشته بودمش (اگه پیداش کردم لینکش رو اینجا میذارم)
[چقدر جالب. یک روز بعد از انتشار این نوشته به لطف یکی از دوستان متممیکه به کامنتی که در سطر بالا ازش حرف زدم در متمم امتیاز آموزنده داده بود پیداش کردم. کامنتم زیر این مطلب بود: آزمایش هریهارلو | نوازش فیزیکی مهمتر است یا تغذیه؟ و این هم لینک اون مطلب بیبیسی]
و متاسفانه این روزها عکسها و فیلمهای زیادی از این بچه میمونهای دوستداشتنی توی اینستاگرام میبینیم که لباس تنشون کردن، اونها رو به کارهای خندهدار وا میدارن، و در همین حالات ازشون فیلم و عکس میگیرن.
یکی از اون فیلمها که به نظر من بینهایت دردناکه و قلب آدم رو فشرده میکنه اینجا میذارم تا شما هم ببینید: (و بیشتر متوجه منظورم بشید)
بدتر از اون اینکه یک عده هم هستند که با لایکها و کامنتهاشون صاحبان اون میمونها و قاچاقچیانشون و همچنین به اشتراکگذارندههای چنین پستهایی رو تشویق به ادامهی این کارها و نمایش بیشتر و بیشتر این تصاویر میکنند.
حتی یه بار زیر یکی از این پستها که متعلق به فردی در آمریکای لاتین بود یکی از هموطنان نه چندان عاقلِ ما به فارسی نوشته بود: “عاقااااا منم یکی از این بچه میمونها میخواااام.”
من از یک زمان به بعد، تصمیم گرفتم که دیگه به جای غصه خوردن و حرص خوردن بابت اینجور پستهایی که حالات و شیرینکاریهای طبیعی حیوانات را در آنها نمیبینیم، بلکه براستی مصداق آزار این حیوانات دوستداشتنی هستند، یک کار انجام بدم:
از شما هم خواهش میکنم که اگر این موضوع براتون اهمیت داره هر جایی که چنین پستهایی رو دیدید به اینستاگرام ریپورتش کنید.
شاید از این طریق کمیفقط کمی، بتونیم در کاستن از درد و رنج این حیوانهای نازنینی که برای بیان درد و رنجشون هیچ زبان گویایی ندارند سهیم باشیم.
سلام شهرزاد .
حرفات رو که خوندم یاد مراسم گاوبازی اسپانیاییها افتادم .
اولش فکر میکردم یک نمایش ساده است . مثل نمایشهای توی سیرک . دلم میسوخت و میگفتم بیچاره اون گاوها که مسخره ما شدن و به جای اینکه الان در حال چریدن و زندگی کردن مثل یک گاو واقعی باشن ، مجبورن به پارچههای رنگی شاخ بزنن و یک ملت آدم رو سرگرم کنن .
کمیسرچ کردم و دیدم نه ! داستان به اینجا ختم نمیشه و جنایتی که اتفاق میوفته خیلی بیشتر از یک نمایش سرگرم کننده است …
قبل از اینکه گاوها بیان تو رینگ ، بهشون مواد میدن و چیزخورشون میکنن . شاخهاشون رو میتراشن که تعادلشون بریزه بهم . چشمهاشون رو کم بینا و کم سو میکنن که خوب نتونن هدف رو ببینن . همه اینا گاو رو ضعیف میکنه تا فرد مقابلش با خیال راحت ، طی یک نمایش جذاب(!) ، گاو رو زخمیکنه و انقدر تو شکنجه دادنش پیش بره که گاو بمیره .
این یک نوع گاوبازی چند مرحله ای هست که گاو رو توی رینگ میکشن . یک گاوبازیهای دیگه هم هست که گاو رو پشت صحنه سلاخی میکنن .
نمیخوام وارد جزئیات مناسک این مراسم جنایت بار بشم . فقط تو این سرچهام به سازمان peta رسیدم . People for the ethical treatment of )(animals
گشتن تو سایت peta امیدوارم کرد . خیلیها دغدغه حیوانات رو دارن و دارن براش تلاش میکنن . اون جا با جزئیات بیشتری از این بازیها حرف زده .
ویک خبر خوب هم داده و اون اینکه – با تلاش آدمهای خوب _ خیلی نسبت به قبل گاوبازی محدود شده . خوشحال شدم؛)
سلام الهه جانم. حالت چطوره؟
اینکه دیر به کامنتت جواب دادم چون میخواستم سر فرصت به سایت سازمان Peta که معرفیش کردی سر بزنم و ببینیمش.
چه سایت خوبی داره: peta.org
و چقدر دلگرمکننده هستن اینجور سازمانها و آدمهای مهربونی که برای اونها و در کنارشون فعالیت میکنن.
چقدر این شعارشون رو هم دوست داشتم، و بخاطر این کار تحسینشون میکنم:
Peta exposes animals suffering in laboratories, in the food industry, in the clothing trade, and in the entertainment industry.
این کلمه suffering به نظرم کلمهی کلیدی و مهمیه.
امیدوارم رنجهایی که بعضی حیوانات از طرف بعضی آدمهای بد یا بیملاحظه متحمل میشن و هیچ زبان گویایی هم برای اعتراض نسبت بهش ندارن، یه روزی به پایان برسه.
از توضیحات خوبت درباره گاوبازی اسپانیاییها هم ممنونم. واقعا غم انگیزه. تازه من این چیزایی که تو الان از پشت صحنهاش با این جزپیات گفتی رو هم نمیدونستم.
آره. من هم خوشحال شدم وقتی چند وقت پیش شنیدم که قراره این مراسم وحشیانهی بدوی که هنوز متاسفانه در قرن حاضر هم جریان داره، محدود بشه.
امیدوارم بشه واقعا.
میدونی. من همیشه به این فکر میکنم که ای کاش این تصور اشتباه یکبار برای همیشه از ذهن آدمها رخت بر ببنده که فکر میکنن مالک حیوانات هستند و هر جور که دلشون بخواد میتونن با اونها رفتار کنن.
pet asia هم دیدم که چقدر قشنگ به این نکته اشاره کرده:
ANIMALS ARE NOT OURS
این پیج thedodo@ هم که توی نوشتهام اشاره کردم گاهی صحنههای قشنگی از مهربونی بعضی آدمها با حیوانات به تصویر میکشه. کلی حال آدم خوب میشه با دیدنشون. 🙂