چند روزی هست که در پیامهای اختصاصی متمم، شانس خواندن جملات زیبا و تامل برانگیزی از «پل والری» را داشته ام؛ مثل این جمله:
[su_quote]جنگ، نبردی کشنده میان کسانی است که همدیگر را نمیشناسند
به نفع کسانی که یکدیگر را نمیکشند، اما دیگری را به خوبی میشناسند.[/su_quote]
کنجکاو و علاقمند شدم که ببینم او کیست و که بوده است.
در جستجویی که داشتم متوجه شدم که او نویسنده، شاعر و فیلسوف فرانسوی بوده است.
یکی از چهرههای برجستهی ادبی اروپا در قرن بیستم.
والری، قرن بیستم را عصر اضطراب نامیده بود.
و در سال ۱۹۱۹ مقالهای معروف در باب تحولات و انحطاط اروپا نوشت و در مقالهی خود ضمن تمجید و تعریف از عظمت و قوای سیاسی و فکری اروپا، آن را رو به زوال و انحطاط میداند.
از دید او این عظمت در حال سپری شدن بود.
یکی از عوامل اساسی که والری آن را در شکنندگی و تضعیف اروپا می دانست، جنگ جهانی اول بود.
از نظر او تمامی تمدنهای بزرگ جهان از جمله تمدنهای نینوا، بابل و پارس نیز زمانی دوران عظمت و انحطاط خود را سپری کرده بودند و اکنون نوبت تمدن اروپا شده بود. (+)
گفته شده است که او در ۴ اکتبر ۱۸۹۲ در شهر «ژن» (Gene) دچار نوعی بحران احساسی میشود.
به طوری که تصمیم میگیرد از احساسات خود چشم بپوشد و خود را تماماً – و به تعبیر خود – به بت عقل “Idol of the Intellect” بسپارد. (+)
از آن زمان او به مدیتیشن میپردازد.
هر روز صبح زمانی را به تفکر اختصاص میدهد و نتیجهی تفکر خود را را در دفترچه ای مینگارد؛
تا آنجا که تعداد این دفترچهها به دویست و پنجاه و هفت جلد میرسد، که البته پس از مرگش منتشر میشوند.
او به مدت بیست سال، شعر و شاعری را به طور کامل کنار میگذارد و فقط به تقویت روح و درون خود میپردازد.
نتیجهی این بیست سال گوشهنشینی، انتشار «مقدمه ای بر روش لئوناردو داوینچی» (“Introduction à la méthode de Léonard de Vinci” [۱۸۹۵]) و «شبی با آقای تست» (“La Soirée avec Monsieur Teste” [۱۸۹۶]) بود.
والری همچنین در سال ۱۹۲۰، اشعاری که در دوران جوانی سروده بود را در دیوانی به نام «دیوان اشعار قدیمی» به چاپ میرساند و برای تکمیل این دیوان، شعر «پارک جوان» که یک شعر فلسفی بسیار بلند است را میسراید.
انتشار این شعر برای او شهرت فراوان به همراه داشت، چرا که این شعر با استقبال فراوان خوانندگان مواجه گردید.
پس از آن والری مجموعه اشعار خود را در کتابی تحت عنوان «افسون» و سپس «قبرستان مارین» منتشر کرد که موفقیتهای بزرگ و پی در پی برایش به ارمغان آورد.
او در سال ۱۹۲۵ به عضویت آکادمیفرانسه درآمد و سال ۱۹۳۷ عنوان «استاد شعر» را در کالج فرانسه دریافت کرد. (+)
والری فرصت زیادی نیافت تا دوران صلح و آرامش پس از جنگ را تجربه کند و در سال ۱۹۴۵، تنها چند هفته پس از پایان جنگ جهانی دوم درگذشت.
کتاب The Art of Poetry از پل والری که تی اس الیوت، مقدمه ای بر آن نوشته است، نیز در آمازون عرضه میشود.
از شرح زندگی هنری او که بگذریم، در جستجویم به مقالهای زیبا و خواندنی نیز برخوردم که به شباهتهایی در دیدگاههای پل والری شاعر فرانسوی قرن بیستم و حکیم عمر خیام نیشابوری شاعر نامآور ایران در قرن پنجم هجری، در مورد مقوله ی «مرگ» و زندگی پس از آن میپردازد؛ و جالب این که، به گفتهی این مقاله آن دو “با وجود تفاوت در دورههای تاریخیشان، دیدگاههای فلسفی و رویکرد همانندی به مسئلهی مرگ و نظام هستی دارند.”
شاید دوست داشته باشید بخشی از این مقاله را در اینجا با هم بخوانیم:
[su_quote]ازمیان مفاهیم مهمیکه همواره انسان به آن اقبالی خاص داشته و در آثار شاعران و هنرمندان تبلور یافته میتوان به مقولهی مرگ و تٔامل در ساختار آفرینش اشاره کرد.
مرگ همواره دیرینهترین همزاد آدمیدر درازنای تاریخ انسانی بوده است و پیوسته ذهن اسطوره ساز و تخیل پرداز او در پی ارایهی تصویر یا تعریفی از آن بوده تا آن را به نیروی تخیل و ادراک خود نزدیکتر کند، هرچند که مرگ به ویژه حیات پس از آن، همواره دور از دسترس نیروی اندیشهی او قرار گرفته است.
دیدگاههای والری و خیام نسبت به مقولهی مرگ نیز از این ویژگی برخوردار است.
ایشان در تلاش هستند تا با تمثیلها و تعابیری که بیشتر از نیروها و جلوههای موجود در طبیعت الهام گرفته اند؛ با نگاهی اسطورهای، توصیفی از مرگ و معمای هستی در شعرشان ارائه کنند.
شعر والری با استعارهی شگرف «بام آرام» از طبیعتی دریایی آغاز میشود:
“این بام آرامیکه کبوتران بر آن راه میروند
در میان کاجها و در میان گورها در تب و تاب است
ظهر عادل در آن آتشها بر میافروزد“
کشتیهای کوچک ماهیگیران با بادبانهای سپید، در دوردستِ نگاه والری همچون کبوترانی جلوهگر میشوند که بر سطح امواج دریا در حرکت هستند.
شاعر در همان آغاز شعر، با بهکارگیری واژهی «گورها» که تمثیلی از مفهوم مرگ است، آن را با عناصر موجود در طبیعت – دریا، کاجها و ظهر عادل که کنایه از خورشید در هنگام ظهر است – در هم میآمیزد و فضایی دلهرهآمیز در شعر خود ایجاد میکند.
در واقع، تخیل شاعرانهی والری، شکوهمندی و آرامش موجود در طبیعت را در کنار واقعیتِ گریزناپذیر مرگ قرار میدهد و زیباییهای زندگی را سرشته به نیروی مرگ میبیند. […]
خیام نیز به همین شیوه، با استفاده از عناصر زایای طبیعت، ابر و سبزه، از تلخی پایان زندگی انسان میگوید و از بادهی گلرنگ که دمیاو را از رنجهای این جهان فارغ میکند:
ابر آمد و زار بر سبزه گریست / بی بادهی گلرنگ نمیشاید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزهی خاک ما تماشاگه کیست[/su_quote]
پیشنهاد میکنم اگر به این مطلب علاقمند بودید، خواندن آن مقالهی زیبا (از محمدرضا محسنی – محبوبه فهیم کلام) را از دست ندهید:
تامل در مرگ و نظام هستی در شعر گورستان دریایی / پل والری و رباعیات خیام
خیلی از نوشته ت لذت بردم.
خصوصاً این که تماماً برام تداعی یادگیری کریستالی بود که تازه چند روز پیش از رادیو متمم گوش دادم 🙂
وبلاگت رو دوست دارم و آدرسش رو تو بوک مارکهای مرورگرم قرار دادم و بهش سر میزنم.
🙂
امیدوارم هر روز بهتر و عمیق تر بنویسی.
خوشحالم که متمم من رو با تو آشنا کرد.
ساقی عزیز.
ممنونم از لطفت و خوشحالم که اینجا و نوشتههاش رو دوست داری.
بابت معرفی کتابها هم خیلی ازت ممنونم دوست خوبم. 🙂