قبلاً از کتاب آموزندهی نوپای ناب، از اریک ریس، برایتان کمی حرف زده بودم:
“ما میتوانیم – و باید – بهتر عمل کنیم” (دربارهی کتاب «نوپای ناب» اریک ریس)
در طول خواندن این کتاب، علاوه بر نکات آموزندهی بسیار، با تکنیک فوقالعادهای به نام پنج چرا آشنا شدم که احساس کردم نه تنها در کسب و کار، که در هنگام بروز بسیاری از مشکلات زندگی شخصی و حرفهای و حتی در سطح کلانتر، برای حل مشکلات جامعه، کشور و دنیا نیز میتواند راهگشا باشد.
تصمیم گرفتم آن را به طور مختصر با شما هم در میان بگذارم تا اگر – شما هم مثل من – قبلاً با آن آشنایی نداشتید، از فواید به کارگیریِ آن بیبهره نمانید.
اما مسلماً برای آشنایی بیشتر و دقیقتر با آن، نیازمند خواندن این کتاب و توضیحات و مثالهای بیشتر کتاب در این زمینه هستیم.
همانطور که اریک ریس میگوید:
او از این تکنیک که نخستین بار توسط تایچی اونو، پدر سیستم تولید تویوتا، به عنوان یک ابزار سیستماتیکِ حل مشکل، توسعه داده شد؛ برای جنبش استارت آپ ناب خودش، الهام میگیرد.
حالا ببینیم تکنیک پنج چرا چیست
اگر به هنگام بروز یک مشکل،
۵ بار سوالِ چرا را بپرسیم،
میتوانیم از علتهای سطحی که در اولین نشانهها به چشم می آیند فاصله بگیریم،
علتهایی که ممکن است ما را گمراه کنند.
آنوقت میتوانیم به به علتهای ریشهای و عمیقتری که سبب بروز آن مشکل شدهاند، دست پیدا کنیم،
و سپس برای برطرف کردنشان، اقدامات لازم را انجام دهیم.
فوقالعاده است. نیست؟
مثال زیر از تایچی اونو، به نقل از اریک ریس، می تواند این تکنیک و فایدهاش را برای ما روشنتر کند.
مثالی برای تکنیک پنج چرا
فرض کنید دستگاهی از کار میافتد.
حالا باید درنگ کنیم و پنج بار بپرسیم:
چرا؟
و برای هر چرا، به دنبال پاسخی باشیم.
۱- چرا دستگاه از کار افتاد؟
(به علت بار کاریِ زیاد، فیوز خراب شد)
۲- چرا بار کاری زیاد بود؟
(یاتاقان درست روغنکاری نشده بود)
۳- چرا یاتاقان درست روغنکاری نشده بود؟
(پمپ روغن درست پمپاژ نمیکرد)
۴- چرا پمپ روغن درست پمپاژ نمیکرد؟
(میلهی پمپ فرسوده شده و تلق و تلوق میکرد)
۵- چرا میله فرسوده شده بود؟
(هیچ صافی به آن وصل نشده بود و تراشههای فلزی وارد آن شده بودند)
اگر دقت کرده باشید، در مثال بالا، علت ریشه ای از یک عیب فنی (فیوز خراب شده) به یک خطای انسانی میرسد. (کسی فراموش کرده صافی را وصل کند)
حالا اگر این پنج چرا پرسیده نشده بود، ممکن بود فرد صرفاً فیوز یا میله پمپ را عوض میکرد، اما از آنجا که این مشکل به صورت ریشهای حل نشده بود، چند ماه بعد، دوباره همین مشکل سر بر میآورد.
نتیجهی بسیار به درد بخورِ این تکنیک:
با این تکنیک، در مییابیم که علت ریشهای هر مشکلِ به ظاهر فنی، میتواند یک مسئله یا خطای انسانی باشد.
علتی که اغلب، پشت نشانههای آشکارتر پنهان شده و رخ نمینماید.
به نظرم اگر خوب فکر کنیم و از این منظر نگاه کنیم، مصداقهای زیادی از زندگی خودمان به یاد میآوریم یا میتوانیم در آینده پیدا کنیم.
و حالا نسخهی دوقانونهی سادهاش:
اریک ریس، باز هم کار ما را راحتتر میکند و یک نسخه دوقانونهی ساده از تکنیک پنج چرا را به ما پیشنهاد میکند که میتوانیم در هر زمان و به سرعت از آن استفاده کنیم.
او میگوید:
هر وقت مشکلی پیش آمد، از خودت بپرس:
چطور میتوانم مانع از این شوم که دوباره در این موقعیت قرار بگیرم؟
پی نوشت:
مورد اول) این تکنیک و این نکته، مرا به یاد یک نکتهی جالب که چه عرض کنم، یک جملهی شگفتانگیز جالب که قبلاً شنیده بودم، و هر بار به یاد میآورم مرا تحتتاثیر قرار میدهد (و متاسفانه نمیدانم گویندهاش کیست) انداخت. اینکه:
“هر بار ردِ پای کسی (یا چیزی) که آرامشم را گرفته بود دنبال کردم، به خودم رسیدم.”
مورد دوم) وقتی با این ایده یا تکنیک آشنا شدم، یاد تفاوتِ همبستگی با علت و معلول – که در متمم آموخته بودم – هم افتادم و احساس کردم میتواند از جهاتی به این مفهوم نزدیک باشد و آن نکته را نیز به ما یادآوری کند – که پیشنهاد میکنم اگر به این موضوع علاقمند هستید آن درس را نیز حتماً مطالعه کنید:
مفهوم ضریب همبستگی چیست و چه کاربردی دارد؟
متمم، نکتهی ارزشمندی را در این درس، به ما خاطر نشان میکند. اینکه:
مراقب باشیم که ضریب همبستگی را با رابطهی بین علت و معلول اشتباه نگیریم.
به نظر من، توجه به این نکته هم، در بسیاری از جنبههای زندگی، میتواند برای ما بسیار مفید باشد.
واقعا تکنیک جالبی بود… حتما در برنامه قرار میدم و از این تکنیک استفاده میکنم.
سلام
نکته خیلی جالب و کاربردی هست.
مشکلی برام پیش آمده بود که دنبال راه حلی بودم. فکر کنم این همون چیزی بود که دنبالش بودم.
تشکر فراوان
سلام.
خیلی خوشحالم و خداروشکر که این مطلب برای شما به موقع بود. 🙂
امیدوارم که این تکنیک بتونه کمک کننده باشه.
یه مثال جالب هم توی همون سایتی هست که من اون تصویر رو ازش برداشتم و لینکش رو زیر تصویر گذاشتم.
http://leanblitzconsulting.com/2012/01/the-five-whys-analysis/
اون مثال هم جالب و الهام بخشه اگه بخونینش.
سلام.
کامنت گذاشتم که هم تشکر کنم بابت حس خوبی که منتقل میکنی،
هم بابت این که بگم اگر کامنت نمیگذارم معنیش این نیست که اینجا نمیام و پستها رو نمیخونم.
سربلند باشی و ممنونم.
سلام علیرضای عزیز.
ممنونم. خیلی لطف دارین.
میدووونم. خودم هم همینطور.
همیشه به وبلاگتون سر میزنم و نوشتههای خوبتون رو میخونم.
دیگه فکر کنم گذشت اون زمانی که زیاد حرف میزدیم. (شما که نه، من!) 😉 به خصوص توی خونه ی مجازی محمدرضا که انگار خونه ی خودمون بود. (الان هم هست البته) 🙂
اما نمیدونم چه جوری بود. اون روزها کلاً فضاش یه جوری بود که انگار همینطور انرژی تزریق میکرد بهمون، برای اینکه ۲۴ ساعت اونجا حضور داشته باشیم و حرف بزنیم. (البته خوب چند سال گذشته و مسلماً ما هم تغییراتی کردیم)
به قول شاعر:
“گذشت، آن زمانی که آن سان گذشت.” 🙂
راستش. گاهی با خودم فکر میکنم، محمدرضا در برابر اون همه کامنتهای گفتگو بین بچهها – و البته خیلیهاش هم با خودش – واقعاً چقدر صبور بوده. و وقتی بیشتر بهش فکر میکنم، یه جور عذاب وجدان میاد سراغم.:)
نمیدونم چرا اینها رو گفتم.
در هر صورت، خیلی خوشحالم که اینجا سر میزنین و پستها رو میخونین.
چه با کامنت و چه بی کامنت.
یادتون نره که شما یکی از بهترین دوستای متممیِ من از اول بودین و هستین.
همیشه شاد و موفق باشین.
آشنایی با شما برای من هم توفیقی بزرگ بود. خوشحالم که هنوز هستید.
ممنون.