بهانه‌ای برای نوشتن

چند دقیقه با TED (شگفتی)

“… یک مفهوم پرقدرت و عمیق، همیشه در طول یک داستان خوب در جریان است.

به نظر من، ماده ی سازنده ی جادویی، و راز موفقیت، در این است که:

بتوان شگفتی آفرید.

شگفتی، صادقانه و کاملاً معصومانه است.

شگفتی، هرگز به طور مصنوعی، قابل القاء به دیگران نیست.

به نظر من، هیچ توانایی بالاتر از استعدادی در یک شخص نیست که قادر باشد چنین احساسی را در شما برانگیزد.

اینکه تماشاگران را برای لحظه ی کوتاهی از روز، در یک جا با شگفتی میخکوب کنی.

بهترین داستانها، سبب برانگیختن حیرت می‌شوند.

و این اولین درس داستان نویسی بود که آموختم:

از آنچه می‌دانید استفاده کنید، و از همان جا کارتان را شروع کنید.

نه اینکه گزارش ای منطقی از شرحِ حال خود یا شرح حال هر چیز دیگری را به دیگران ارائه دهید،

بلکه حقایق را آنچنان ارائه دهید که خودتان، عمیقاً تجربه اش کرده اید.

و تفکرات و ارزشهایی را به نمایش بگذارید که شخصاً در اعماقِ وجود خود، احساس شان می‌کنید.”

*****

متن بالا، ترجمه ی تقریباً آزاد بود از بخشی از سخنرانی Andrew Stanton (فیلمساز آمریکایی، و سازنده ی انیمیشن زیبای «داستان اسباب بازی‌ها»)

با عنوان The clues to a great story (+

که یکی از دوست داشتنی ترین سخنرانی‌هایی بود که در TED دیدم و شنیدم.

و «اندرو استنتون» در پایانِ سخنرانی خود و آنچه از حرفهای او در بالا نوشتم، گفت:

“و این چیزی است که در نهایت، منجر به سخنرانی من برای شما، امروز در TEDTalk شد.”

این سخنرانی – مستقل از تمام حرفهای دوست داشتنی و آموزنده ای که در طول آن می‌شنویم – می‌تواند افق جدیدی را در مقابل چشمان ما بگستراند تا بدانیم، هر کاری که قصد انجام آن را داریم، می‌تواند در قالب داستانی شکل بگیرد که معنا و مفهوم ای قوی و عمیق آن را پشتیبانی می‌کند و در سرتاسر آن در جریان و تکاپوست.

از سوی دیگر، می‌توانیم بهتر متوجه شویم که چرا بعضی فیلم‌ها، بعضی سخنرانی‌ها، بعضی شعرها، بعضی نوشته‌ها، بعضی حرف‌ها و بعضی کتابها، مستقل از داستانی بودن یا نبودن؛ بیش از موارد مشابه شان، ما را به شگفتی می‌اندازند و حتی بارها تحسین ما را، در طولِ دیدن یا خواندن یا شنیدن یا حتی با یادآوریِ خود، بر می‌انگیزند.

با شگفتی که صادقانه و طبیعی است و از درونِ تجربیات عمیق شخص بر می‌خیزد و هرگز به طور مصنوعی، قابل القاء به مخاطب نخواهد بود.

شاید مثال‌ها یا مصداق‌هایی نه چندان زیاد، از آن را در اطراف مان به خاطر بیاوریم.

یکی از آن مصداق‌ها، برای من، این کتاب پیچیدگی است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *