چند دقیقه با TED (در ارتباط با یکدیگر، اما تنها)
این بار، سخنرانی:
?Connected, but alone
Sherry Turkle
را برای این بخش، انتخاب کردم.
مطالعات Sherry Turkle (که یک تحلیل گر مسائل فرهنگی است)، بیشتر در این زمینه است که تکنولوژی چگونه به روابط مدرن ما شکل بخشیده است: روابط ما با دیگران، روابط ما با خودمان و روابط ما با آن.
شری ترکل، در این سخنرانی به این نکته اشاره میکند که همانطور که انتظار ما از تکنولوژی بیشتر میشود، آیا انتظار ما از همدیگر کمتر میشود؟ او در مطالعات خود به این موضوع توجه میکند که چگونه ابزار و دستگاهها و شخصیت آنلاین ما، در حال بازتعریف روابط انسانی و ارتباطات ما هستند. او از ما میخواهد که در مورد نوع جدیدی از ارتباط که دلمان میخواهد داشته باشیم، به طور عمیق فکر کنیم.
من این سخنرانی و حرفهای بسیار قابل تاملی که شری ترکل در آن زد را خیلی دوست داشتم و لذت بردم. تازه این سخنرانی مربوط به سال ۲۰۱۲ میشود که هنوز تب شبکههای پیام رسان و OTT مانند وایبر، واتس آپ و تلگرام و … و شبکه اینستاگرام، پیشانی زندگی آدمها را تا این حد داغ نکرده بود!
دلم میخواست قسمتهایی از متن سخنرانی ایشان را اینجا هم بنویسم تا گاهی دوباره به آن برگردم و بخوانمش و برایم یادآوری شود.
و خواندنش رو به دلیل طولانی بودن، فقط به کسانی که بیشتر علاقمند و مشتاق به این بحث باشند، پیشنهاد میکنم.
امیدوارم شما هم از این سخنرانی لذت ببرید.
راستی … بیایید ما هم فکر کنیم … و ببینیم میتوانیم پاسخی برای سوالی که «شری ترکل» از ما میپرسد، بیابیم…؟
(منبع متن: زیرنویس فارسی سخنرانی شری ترکل در TED)
“… تکنولوژی هنوز من رو هیجان زده میکنه، ولی معتقدم و به اینجا اومدم که راجع به این موضوع صحبت کنم که ما داریم به تکنولوژی اجازه میدهیم که ما رو به جاهایی بره که ما دوست نداریم بریم.
در طول ۱۵ سال گذشته، من درباره ارتباطات بوسیله دستگاههای قابل حمل مطالعه کردم و من با صدها و صدها نفر از افراد درباره زندگی آنلاین آنها مصاحبه کردم، پیر و جوان، و فهمیدم که این دستگاههای کوچک که ما در جیبمان داریم، از نظر روانی آنقدر قدرتمند هستند که نه تنها کارهایی که میکنیم را تغییر میدهند، بلکه خود ما را هم تغییر میدهند.
بعضی از کارهایی که ما با دستگاههایمان میکنیم، کارهایی هستند که همین چند سال پیش، به نظرمان عجیب و غریب یا ناراحت کننده به نظر میرسیدند، ولی اونها خیلی سریع برای ما آشنا شدند.
من در این باره تحقیق کردم. ما خودمون رو از غم و غصه یا از خیالهای خودمون دور میکنیم و به داخل تلفنهایمان میرویم. چرا این مهمه؟ این برای من مهمه. چون من فکر میکنم که داریم برای خودمون دردسر درست میکنیم. یه دردسر واقعی! در نحوه ارتباط برقرار کردنمون با همدیگه. همچنین دردرسری در نحوه ارتباط برقرار کردن با خودمون و ظرفیت مون برای انعکاس و بازتاب خودمون.
ما داریم به روشی جدید برای تنها بودن، در حین اینکه با همدیگه هستیم، عادت میکنیم.
آدمها دوست دارن که با همدیگه باشن. ولی همچنین دوست دارن به جاهای دیگری باشن. متصل به جاهای مختلفی که میخوان اونجا باشن. آدمها میخوان زندگی شون رو به نحوی که دوست دارن تغییر بدن…چون چیزی که برای خیلی از اونها مهمه اینه که بتونن روی جایی که حواسشون رو بهش میدن کنترل داشته باشن…
بعضیها فکر میکنن که اون چیز خوبیه، ولی ممکنه نتیجه طوری بشه که از دید همدیگه کنار برویم، حتی وقتی که همه ما مدام با همدیگه در ارتباط هستیم…
وقتی از افراد میپرسم: “گفتگو کردن چه اشکالی داره؟” جواب میدن: “بهت میگم گفتگو کردن چه اشکالی داره. گفتگو کردن در زمان واقعی اتفاق میفته و چیزی رو که میخوای بگی رو نمیتونی کنترل کنی.”
نکته اصلی اینجاست: استفاده از پیامک، ایمیل، نوشتن در فضای مجازی، همه اینها به ما اجازه میدهند که خودمون رو طوری که دلمون میخواد معرفی کنیم. ما میتونیم در صورتمون، در صدامون، در بدن و هیکلمون تغییراتی بدیم، میتونیم چیزی رو حذف کنیم و اون به این معنیه که ما میتونیم اون رو رتوش کنیم، صورت، صدا، تن و بدنمون رو. نه خیلی زیاد، نه خیلی کم، دقیقا به اندازه. (شری ترکل، قبلا در مورد این موضوع در این سخنرانی حرف زد و اون رو به اثر «گلدی لاک» نامگذاری کرد. «نه خیلی نزدیک، نه خیلی دور، کاملا به اندازه.» )
رابطههای انسانی غنی و آشفته هستند و آنها نیازهای زیادی دارند که باید ارضاء شوند، و ما آنها را با استفاده از تکنولوژی تمیز و تصفیه میکنیم. و یکی از چیزهایی که میتونه اتفاق بیفته، اینه که ما گفتگو رو قربانی ارتباط داشتن محض میکنیم. ما با خودمون صادقانه و منصفانه برخورد نمیکنیم و در طول زمان، به نظر میرسه که این رو فراموش میکنیم یه به نظر میرسه که دیگه برامون مهم نیست.
وقتی که «استفان کولبرت» از من یک سوال عمیق پرسید، من آمادگی پاسخ دادن به آن را نداشتم. یک سوال عمیق و ژرف. او گفت: ” آیا همه اون توییتها (قطعههای کوچک نوشتاری در فضای مجازی)، آیا همه اون جرعههای کوچک، از ارتباطلات آنلاین، با همدیگه جمع نمیشن و یک گفتگوی واقعی رو به وجود نمیارن؟”
جواب من، “نه” بود. اونها با همدیگه جمع نمیشوند.
ارتباط برقرار کردن با قطعههای کوچک، برای جمع آوری اطلاعات خاص امکان پذیره. اونها ممکنه برای گفتن “توی فکرتم” کارایی داشته باشن، یا حتی برای گفتن “عاشقتم”… ولی اونها وقتی میخواهیم درباره همدیگه بدونیم، کارایی ندارن. برای اینکه واقعا بتونیم همدیگه رو بشناسیم و همدیگر رو درک کنیم هم کارایی ندارن.
ما از گفتگو کردن با همدیگر، برای اینکه یاد بگیریم چگونه با خودمون گفتگو کنیم استفاده میکنیم. بنابر این گذشتن از گفتگو میتونه مساله بزرگی باشه چون میتونه ظرفیت ما برای انعکاس و ارائه خودمون رو کمتر کنه. و آن مهارتی است که پایه و اساس رشد برای کودکان در حال رشد است.
من همه اش از دیگران میشنوم که “من ترجیح میدم به جای صحبت کردن پیامک بفرستم” و دارم میبینم که افراد دارن در مورد گفتگوهای واقعی «به کمتر از حد لیاقتشون» عادت میکنند. خیلی به کم عادت کردن که تقریباً میخوان کاملاً آدمها رو بیخیال بشن.
خب، برای مثال، خیلی از مردم آرزوشون رو با من در میون میذارن، که یه روزی، یه نسخه خیلی پیشرفته تری از «سیری» که دستیار مجازی بر روی گوشیهای آیفون شرکت اپل است، بیشتر شبیه یک دوست خیلی خوب بشه، کسی که وقتی دیگران به حرفهای ما گوش نمیدن، به حرفهای ما گوش بده،.
من معتقدم که این آرزو یک حقیقت دردناک رو منعکس میکنه، که من اون رو در طول ۱۵ سال گذشته فهمیدم. که حس اینکه «کسی به حرفهای من گوش نمیده»، در رابطه ما با تکنولوژی خیلی مهمه. برای همینه که داشتن یه صفحه توی فیس بوک یا توییتر خیلی جذابه. چون در اونها به طور اتوماتیک شنوندههای زیادی وجود داره. و این حس که هیچکس به حرفای ما گوش نمیده، ما رو وادار به استفاده از دستگاههایی میکنه که به نظر میرسه ما براشون مهم هستیم.
ما در حال توسعه رباتهایی هستیم که بهشون میگن: «رباتهای قابل معاشرت»، که به طور خاصی برای اینکه همدم باشند طراحی شده اند. همراهی برای سالخوردگان، برای کودکان ما، و خود ما.
آیا اعتماد به دستگیری از هم در هنگام مشکلات رو تا این حد از دست دادیم؟ …
ما از تکنولوژی انتظار بیشتری داریم و از همدیگه انتظار کمتری داریم.
و من از خودم میپرسم: “چرا اینطوری شده؟”
و معتقدم بخاطر اینه که تکنولوژی در جاهایی که بیشترین آسیب پذیری رو داریم، بیشترین خوشایندی رو برای ما داره. و ما آسیب پذیر هستیم. ما تنها هستیم، ولی از صمیمیشدن میترسیم.
پس از «شبکههای اجتماعی» تا «رباتهای قابل معاشرت» ما در حال طراحی تکنولوژیهایی هستیم که به ما خیال داشتن همدم را میدهند، بدون اینکه انتظار دوستی داشته باشند.
ما به تکنولوژی رو میآوریم که به ما احساس در ارتباط بودن با دیگران را به صورتی بدهد که بتوانیم آن را به راحتی کنترل کنیم. ولی ما خیلی هم راحت نیستیم. کنترل آنها خیلی هم دست ما نیست.
امروزه، اون تلفنهایی که در جیبهای ماست، دارن ذهن و قلبهای ما رو تغییر میدن، چون اونها برای ما سه توهم راضی کننده فراهم میکنند:
* اول اینکه، ما میتوانیم حواسمون رو به جایی ببریم که دلمون میخواد.
* دوم اینکه، همیشه صدامون شنیده میشه
* و سوم اینکه، هیچوقت لازم نیست تنها بمونیم.
و اون ایده سوم، که هیچوقت لازم نیست تنها بمونیم، در تغییرات روح و روان ما نقش اصلی رو داره.
چون لحظه ای که افراد تنها میشن، حتی برای چند ثانیه، دلواپس میشن، ترس ورشون میداره و بی قرار میشن، میرن که یه وسیله بردارن. فقط کافیه به افرادی که توی صف یا پشت چراغ قرمز هستن فکر کنید.
تنهایی مثل مشکلی حس میشه که باید حلش کرد و بنابر این افراد سعی میکنن با درارتباط بودن، اون رو حل کنن. ولی اینجا اتصال بیشتر شبیه به علائم مریضیه تا علاج درد. اون یک مشکل درونی رو ابراز میکنه ولی اون رو حل نمیکنه.
ولی فراتر از یه علامت مریضی، فکری که افراد راجع به خودشون میکنند رو عوض میکنه. اون داره روش و نوع جدیدی از بودن رو شکل میده.
بهترین راه برای تعریفش اینه:
“من به اشتراک میگذارم، پس هستم.”!
ما از تکنولوژی برای معنی کردن خودمون استفاده میکنیم. با استفاده از به اشتراک گذاشتن تفکرات و احساساتمون و حتی وقتی که دارای اونها هستیم…
اگه ارتباط ما قطع بشه، ما شبیه خودمون نیستیم. تقریبا دیگه اصلا خودمون رو حس نمیکنیم.
خب، ما چیکار کنیم؟
ما بیشتر و بیشتر مرتبط میشویم، ولی در این فرآیند، خودمون رو به انزوا میکشونیم.
چگونه کسی از مرتبط بودن، به انزوا کشیده میشه؟
شخص اگر ظرفیت تنهایی و خلوت رو برای خودش رشد نده، به انزوا کشیده میشه، توان جدا بودن برای جمع و جور کردن خودش، تنها جایی است که شخص خودش رو پیدا میکنه که بتونه به افراد دیگر بپیونده و وابستگیهای واقعی بسازه.
وقتی ما ظرفیت تنها بودن رو نداشته باشیم، ما برای اینکه دلواپس نباشیم یا برای اینکه حس زنده بودن بکنیم، به سمت افراد دیگه میریم. وقتی که این اتفاق میفته، نمیتونیم قدر اون چیزی که اونها هستند رو بفهمیم و درک کنیم. انگار که ما داریم از اونها به عنوان چیزهایی برای پشتیبانی از حس شکننده خودمون استفاده میکنیم.
ما به سمتی میریم که فکر میکنیم همیشه در ارتباط بودن باعث میشه حس تنهایی کمتری بکنیم. ولی ما در خطریم. چون عکس این مطلب هستش که واقعیت دارد.
اگر ما قادر به تنها بودن نباشیم، تنهاتر خواهیم بود…
زمان زیادی برای ما وجود داره که دوباره در نظر بگیریم که چطور از تکنولوژی استفاده کنیم. و چطور بسازیمش. من نمیگم که ما از دستگاههامون روی برگردونیم. فقط میگم که رابطه ای مبتنی بر شناخت فردی بالاتری با اونها برقرار کنیم و با همدیگه.
من چند قدم اولیه در نظر دارم:
* به «تنهایی» به عنوان چیز خوبی فکر کنیم.
براش یه جایی در نظر بگیریم. یه راههایی پیدا کنیم که اون رو به عنوان یک ارزش برای بچههامون معرفی کنیم…
* از همه مهم تر، ما همه مون به این نیاز داریم که به همدیگه گوش کنیم. این شامل قسمتهای خسته کننده هم میشه. چون وقتی که ما میلغزیم یا مردد هستیم یا حرفمون رو فراموش میکنیم، وقتی است که ما خودمون رو به همدیگه نشون میدیم.
تکنولوژی پیشنهاد میکنه که ارتباط انسانی رو دوباره تعریف و معنی کنه. روشی که ما از همدیگه مراقبت میکنیم، روشی که ما از خودمون مراقبت میکنیم. ولی همچنین به ما این فرصت رو میده که ارزشها و جهتهامون رو اظهار کنیم.
من خوشبین هستم.
* ما هرچه برای شروع نیاز داریم را در اختیار داریم. ما همدیگر را داریم.
* ما بیشترین شانس موفقیت رو خواهیم داشت، اگر آسیب پذیری خودمون رو بشناسیم و گوش بدیم؛ وقتی تکنولوژی میگه یه چیز سخت رو میگیره و قول یه چیز ساده تر رو به ما میده.
من در حین تحقیقم از مردم میشنوم که زندگی سخته، روابط انسانی پر از ریسکه و از این طرف، تکنولوژیه، ساده تر، پرامیدتر، خوشبین، همیشه تر و تازه.
انگار سواره نظام وارد شده و با یک کمپین تبلیغاتی نوید میده که: “با آنلاین بودن و انتخاب یک آواتار، میتوانید بالاخره دوستانتون رو دوست داشته باشید. هیکلتون رو دوست داشته باشید. زندگی تون رو دوست داشته باشید. آن لاین و همراه با یک آواتار”!
ما به سمت عشق مجازی کشیده شدیم، به بازیهای کامپیوتری ای که شبیه به دنیا هستند، به ایده ای که رباتها، رباتها، یه روزی همدمهای واقعی ما خواهند شد.
ما به جای اینکه با دوستانمون بریم بیرون، عصرمون رو پشت یک شبکه اجتماعی میگذرونیم. ولی وهم و خیال تغییر برامون گرون تموم شده.
* حالا همه ما باید مرکز توجهمون رو بگذاریم بر روی: راههای زیادی که تکنولوژی میتونه ما رو با اونها به زندگی واقعی خودمون، به بدن خودمون، به اجتماعات خودمون، به سیاست خودمون، و به زمین خودمون برگردونه.
اونها به ما نیاز دارند.
بیایید راجع به این صحبت کنیم که چگونه میتونیم از تکنولوژی دیجیتالی که دوستش داریم استفاده کنیم.
از شما متشکرم.”
سلام و ممنون به خاطر گذاشتن این مطلب عالی . من فارغ التحصیل رشته آی تی هستم و الانم برنامه نویس کامپیوتر و اندروید هستم و خیلی سال هست که کارم با کامیپوتر و اینترنت هست . ولی چیزی که الان دارم میبینم تو جامعه وحشتناکه . اکثریت کشور ما جوون و نوجوون هستن . و شما دختر و پسر ۱۰ ساله تا آدمای ۳۰ ساله ( و حتی ۴۰ ساله ) رو ببینین . جوری تو گوشی و شبکههای اجتماعی فرو رفتن که اگه بری بزنی رو شونه اش و بگی هی رفیق ، اصن میتونی یه تعریف از خودت برام بگی ؟ اینکه چی هستی ؟ میخوای چیکار کنی ؟… فکر کنم هنگ کنه ! یادمه زمانی بود که اتاق چتها ( به غیر از یاهو مسنجر خدا بیامرز ! ) به صورت تفکیکی و استانی نبود ، مثلا یه اتاق چت بزرگ بود که همه از همه جای کشور میومدن اونجا . ( من خودم دوم دبیرستان مشتری دائمییکی از اون چتها بودم ! ) تو اون چت روم ها دیر یا زود با یکی رابطه پیدا میکردی و ساعتها باهاش گب میزدی ولی بازم دیر یا زود میفهمیدی این راهی که داری میری بن بست هست و اشتباهه . چرا ؟ یک : چون هنوز موبایل و ایرانسل و شماره دادن مثه الان رواج نداشت و فقط همون اتاق چت بود . و دو : پدر و مادرت یه تصورات مبهمیاز اینترنت داشتن ( اونم در حالت خوشبینانه ، بیشترشون اصن با کامپیوتر رابطه ای نداشتن ) و واسه همین گهگداری میگفتن بسه دیگه چی میخوای تو اون لامصب صبح تا شب پاش نشستی ؟! و تو یه تلنگر کوچیک بهت زده میشد و واسه همین دیر یا زود میکشیدی بیرون از روابط مجازی . ولی الان افتضاح شده .. پدر خانواده تو گروه کارمندای شرکت تو واتساپ هست و خدا میدونه چه جکهایی میخونه ! مادر خونواده تو گروه زنای فامیل هست و از حرفای اونا که چیزی نگم بهتره ! و این وسط بچه خونه هم که گل سرسبد مجلس هست ! همه نرم افزاری رو گوشیش هست و همه حرفی هم زده و همه چیزی رو هم خونده ! اونوقت کی قراره بگه بسه دیگه از صبح تا شب پاش نشستی ؟! خیلی چیزا دلیل شده که ما برسیم به این وانفسای الان ، مثلا اینکه ما فرهنگ استفاده از شبکههای اجتماعی رو نداریم ، گروههای مفید یکی هست در برابر هزار گروه مسخره . مثلا کافه کتاب که تو فیسبوک هست خیلی چیز محشری هست . یه نمونه خوب از شبکههای مجازی . ولی به جاش یه ملیون گروه به درد نخور داریم و فرهنگ بعضی چیزا خیلی مونده تا جا بیفته ! دوم اینکه مطالعه تو ایران اسفناکه . اگه یه نفر کتاب قمار باز داستایفسکی یا کتاب ناتور دشت سالینجر و کتابای مفید دیگه رو بخونه ، میفهمه تنهایی اصلا چیز بدی نیست . خیلی چیزا میفهمه و اصن درس زندگی هست کتاب . ولی چند نفر رو سراغ داری که به جای اینکه برن تو تلگرام و جکهای مسخره بخونن و حرفای صد تا یه غاز بزنن ، ترجیح بدن که برن یه کتاب بخونن ؟ و خداااااااا به داد نسل بعد برسه که دیگه چه شیر تو شیری بشه اون نسل ، نسل بچههای دهه ۸۰ ، حتی تصورشم ترسناکه !
به هر حال ، شرمنده که زیاد حرف زدم ، فقط خواستم یه تشکر کنم از سایت خوبتون و ایشالا که همیشه موفق باشید .
( راستی من خودم ۲۶ سالمه که این حرفا رو میزنم ، فکر نکنید یه پیرمرد هستم از تو خانه سالمندان آنلاین شدم و دارم نصیحتهای پدرانه میکنم 🙂 )
سلام کوروش عزیز. خیلی لذت بردم از خوندن نوشتههات. انقدر خوب بود که دلم سوخت وقتی به آخرش رسیدم. 🙂
ممنونم که برام نوشتی و با صدای بلند، همه ی فکرهای خوب و باارزشت رو با من و بقیه در میون گذاشتی.
دقیقا با همه ی حرفات موافقم. میدونی … حس میکنم بعضی آدمهای روزگار ما، فکر میکنن چون یه امکانی در اختیارشون گذاشته شده دیگه باید شب و روز ازش استفاده کنن. حتی اگه سودی هم براشون در پی نداشته باشه. انگار اگه به این ترتیب ازش استفاده نکنن، عذاب وجدان میگیرن. مثل کسایی که مثلا چون یه کانال تلویزیونی از صبح تا شب سریال میذاره، موظف هستن که بشینن و همه سریالهاش رو ببین!
ما یاد نگرفتیم که شیوه ی استفاده از امکاناتی که در اختیارمون قرار گرفته رو مدیریت کنیم… و زمان ارزشمندمون رو تحت کنترل خودمون بگیریم.
آره … منم برای نسل آینده نگرانم… انگار مغز آدما داره مرتب از یک عالمه اطلاعات بیمصرف پر میشه و مرتب از اطلاعات سودمند خالی میشه …
چقدر خوب گفتی که کتاب درس زندگیه. و چقدر خوب میشد اگه جای این همه وقت گذرونی توی این شبکههای اجتماعی و نرم افزارهای پیام رسان و .. و … وقتها بیشتر با خوندن کتابها پر میشد، با سکوت، با تفکر و …
راستی خیلی خوشم اومد از اینکه گفتی: “یاهو مسنجر خدا بیامرز!” :)) واقعا … یادش بخیر … 😉
دوست خوبم. بازم ممنون و خوشحالم که اینجا رو دوست داری و از این مطلب خوشت اومد. امیدوارم تو هم همیشه موفق باشی و تا همون زمانی که دیگه از توی خانه ی سالمندان آنلاین بشی ;)، همراه خوب یک روز جدید باشی. 🙂
سلام.
ممنون بخاطر مطلبی که معرفی کردید.
من هم به این موضوع زیاد فکر کردم.به کاربرد تکنولوژی تو زندگیم.به تاثیرات چه خوب و چه بد که میزاره روی ما و دنیای اطرافمون…به نظر من تکنولوژیهای ارتباطی که تو دنیای امروزمون ازشون استفاده میکنیم چیز بدی نیستن.در اصل مثل خیلی از ابزارهایی که ما تا به امروز ساختیم هم میشه استفاده خوب کرد ازش هم میشه استفاده غلط کرد البته بیشتر وقتا خوب و بدش رو فقط خود آدمایی که ازش استفاده میکنن میتونن مشخص کنن.مثلا در مورد گروههایی که تو وایبر یا… تشکیل میشن،شاید از نظر من که آدم گوشه گیری هستم حس کنم که یه جور کار افراطی هست ولی از نظر خود اون آدما نه. شاید اگه این گروهها نبودن اونا کنار هم بودن ولی بازم همون کاری رو میکردن که تو این گروهها انجام میدن و بازم من همون حس رو داشتم!من فکر میکنم نمیشه خوب و بد براش تعیین کرد باید هر کس خودش انتخاب کنه که چطور از این تکنولوژیها استفاده کنه البته خیلی خوب میشه اگه به قول ترکل:در مورد نوع جدیدی از ارتباط که دلمون میخواد داشته باشیم به طور عمیق فکر کنیم. شاید نسل بعدی این تکنولوژیها سرعت ما رو برای ارتباط برقرار کردن با هم بیشتر کنه این ما هستیم که این ابزارها رو میسازیم پس خودمون هم باید ازشون بهترین استفاده رو ببریم نه اینکه برای خودمون دردسر درست کنیم. البته اینا نظر شخصی من هست و حرف زدن در مورد این موضوع بدون شک نیاز به فکر کردن و مطالعات زیاد داره. بخاطر طولانی شدن حرفهام هم شرمنده…
پیمان عزیز.
خیلی ازتون ممنونم که نظرات خوبتون رو در این خصوص نوشتید.
کاملا درست میگین و باهاتون موافقم.
به نظر من هم تکنولوژی به هر حال هست، و خوب و بد اطلاق کردن بهش کار بیهوده ایه.
تکنولوژی داره روز به روز بیشتر در زندگی ما ریشه میدوونه و این اشتباهه که ببه هر دلیلی بخواهیم این ریشهها رو در زندگیمون بسوزونیم که اونوقت با این کار، بخش بزرگی از زندگی مون رو مختل خواهیم کرد.
چیزی که مهمه اینه که بتونیم تکنولوژی رو که فواید بسیاری هم برای ما داشته و داره، توی زندگیمون به خوبی مدیریت کنیم و آگاهانه ازش استفاده کنیم.
و ممنون که این جمله ی زیبای ترکل رو بهش اشاره کردید: “در مورد نوع جدیدی از ارتباط که دلمون میخواد داشته باشیم به طور عمیق فکر کنیم.”
بازم ازتون ممنونم و با کامنت قشنگتون خوشحالم کردید.:)