من همیشه موقع سال تحویل و نوروز یه جور خاصی احساساتی میشم.
به خصوص امسال که برای اولین سال توی عمرم هست که سال تحویل توی خونه خودمون، پیش خانواده و عزیزانم و مخصوصا پیش مادر عزیزم و توی کشور خودم با اون حال و هوای قشنگ نوروزیش علیرغم همه مشکلاتی که وجود داره نیستم.(البته مرتب در تماس متنی و صوتی و تصویری با مامانم و خانواده و دوستان نزدیکم هستم و خداروشکر هفته آینده هم برای چند روز میام)
در حالی به سال تحویل نزدیک میشم که سر کار هستم و دارم کارهای شرکت که به تازگی در اونجا مشغول شدم رو انجام میدم.
امروز کار از خانه (WFH) هستم و اومدم کتابخونه ریموت کارها رو انجام میدم. (توی ماه رمضون سه شنبهها و پنجشنبهها work from home هستیم) با لپتاپ شرکت هم دارم کارهامو انجام میدم و صفحه کلیدش فارسی نداره و اینجا: branah.com/farsi به سختی فارسی تایپ میکنم (از حافظهام کمک میگیرم برای پیدا کردن جای کلمات فارسی روی کیبورد) و بعد میارمش توی وبلاگ:)
همین، فعلا عرض خاصی نیست. 🙂 سر فرصت بیشتر مینویسم. فقط خواستم این حال و هوا رو توی وبلاگم به اشتراک بذارم و برای خودم ثبتش کنم.
و البته نوروز و سال ۱۴۰۴ رو به همه شما دوستان عزیزم خیلی تبریک بگم.
امیدوارم قشنگترین لحظهها، عمیقترین تجربهها و شادترین روزها در انتظارتون باشه.
سلام شهرزاد جان
واقعا لحظه تحویل سال بسیار هیجان انگیز و جذابه و میشه توش «زندگی» رو لمس کرد و چه خوب که هنوز هم میتونی زندگی رو لمس کنی.
عیدت مبارک
با مهر
یاور
سلام یاور جان.
خوشحال میشم هروقت کامنتت رو میبینم.
عید تو هم مبارک دوست من. بهترینها رو توی سال جدید برات آرزو میکنم و امیدوارم توی تلاشهای جدیدت خیلی موفق بشی.
واقعا همینطوره، چقدر قشنگ گفتی. واقعا میشه توش زندگی رو لمس کرد.
راستش من کلی بغض فرو خوردم توی اون ساعات. 🙂
میدونی… ایرانی بودنمون قشنگه، حالا هر جای این کره خاکی که باشیم.
و آره خوشحالم که هنوز هم میتونم این زندگی رو لمس کنم و امیدوارم حتی بیشتر بتونم لمسش کنم.
میدونی یاور، این مدلی که ما توی اون خاک بزرگ شدیم، بخصوص این سالهای اخیر با تمام اتفاقات عجیب و محدودیتها و مشکلاتی که روحیه و زندگیهامون رو ناخودآگاه بدجوری تحت تاثیر قرار داده، برخلاف خیلی آدمها از ملیتهای دیگه، شاد بودن از ته دل و عمق جان انگار دیگه برای ما سخت شده.
من نمیدونستم… تازه اینجا متوجه این تغییرات توی خودم شدم.
راستش یکی از آرزوهام اینه که بتونم مثل گذشتهها خیلی راحت از ته دل شاد باشم و از ته دل بخندم.
آرزوی عجیبیه، نه؟ 🙂
(حالا یه بار فرصت شه توی یکی از پستهای وبلاگم بیشتر در موردش مینویسم)
عیدتون مبارک.
امیدورام در سال جدید، از موفقیتهاتون در حیطهی کاری بنویسید.
یکی از نوشتههای آموزنده تون در سال قبل برای من، نوشتهی Too Much بود.
اینکه حواسمون باشه روی یک سری از آدمها و موضوعات، بیش از حد وقت، انرژی و احساس نذاریم.
ممنون محسن جان. عید شما هم مبارک.
کلا سعی میکنم از خیلی چیزها بنویسم. البته امیدوارم این سعی به عمل منجر بشه:)
از موفقیت گفتی. اینجا برای موفقیت در حیطه کاری خیلی باید تلاش کرد. بخصوص که تمام کارها و تعاملات رو هم باید به زبان دوم انجام داد که طبیعتا به اندازه زبان مادری خودمون بهش مسلط و سریع نیستیم. یه تلاش مضاعف میطلبه واقعا. ولی در کل، بازی با زبان انگلیسی برام جذابه و من این چالش رو دوست دارم و تلاش میکنم برای موفقیت. انشالله…
خوشحالم. راستش این Too Much برای خود من انگار مثل یه آیه نازل شده و از کوچکترین مسائل گرفته تا مسائل بزرگتر، مرتب یادآوریش تنظیمم (adjust) میکنه. 🙂 و دارم میفهمم که چقدر اینجا هم از جنبههای مختلف کاربرد داره!