علی نصیریان
در ادامه ی سری داستانهای واقعی الهام بخش از انسانهای واقعی الهام بخش؛ میخواهم اینبار با یک هنرپیشه ی خوب و توانا و دوست داشتنی، بیشتر آشنا شویم:
علی نصیریان
علی نصیریان، یکی از هنر پیشههای محبوب من هم است که در فیلمها و سریالهای زیادی ایفای نقش کرده است.
از جمله یکی از زیباترین و دوست داشتنی ترین نقشها و بازیهای او – به نظر من – در فیلم “آقای هالو” است. به کارگردانی کارگردان خوب، داریوش مهرجویی.
خلاصه ی ماجرای فیلم “آقای هالو” از این قرار است:
آقای هالو از شهرستان عازم تهران میشود تا همسر مناسبی اختیار کند.
در گاراژ تهران پس از این که چمدانش ربوده میشود، با زنی به نام مهری آشنا میشود و با او قرار ملاقات میگذارد. (بیشتر …)
بازی علی نصیریان، در این فیلم – البته مثل همه ی فیلمهای دیگر او – به نظر من واقعا دوست داشتنی و ستودنی است.
(به همراه بازی زیبای عزت الله انتظامی، فخری خوروش، محمدعلی کشاورز، عنایت بخشی، اصغر سمسارزاده، رقیه چهره آزاد و …)
اخیراً هم که ایشان در سریال شهرزاد بازی کرده اند.
از دیگر فیلمهای بزرگ و معروفی که علی نصیریان در آن بازی کرده اند، میتوان به فیلمهای:
گاو (کارگردان: داریوش مهرجویی… و این فیلم، نخستین فعالیت سینمایی اوست)،
هزار دستان (کارگردان: علی حاتمی)،
سربداران (محمدعلی نجفی)،
کفشهای میرزا نوروز ( کارگردان: محمد متوسلانی – نویسنده: داریوش فرهنگ)،
تاتر تلویزیونی سوزنبانان (کارگردانان: داریوش مؤدبیان، حسین فردرو) و بسیاری فیلمهای دیگر اشاره کرد.
علی نصیریان در ۱۵ بهمن سال ۱۳۱۳در تهران (میدان شاهپور، کوچه مهدی خان) به دنیا آمد.
و یا در آنها به ایفای نقش پرداخت.
او در سال ۱۳۳۵ جایزهٔ نخستین مسابقهٔ نمایشنامهنویسی را برای نمایش بلبل سرگشته دریافت کرد.
افعی طلایی که با الهام از قصه داش آکل نوشته شده بود را خودش هم سال بعد روی صحنه برد و کارگردانی کرد.
در همین سال در اداره هنرهای دراماتیک وزارت فرهنگ استخدام میشود.
در سال ۱۳۳۶فهیمه راستکار، او را با شاهین سرکیسیان آشنا میکند؛ که یکی دیگر از نقاط عطف زندگی اش شد.
او با سرکیسیان، زندگی من در هنر استانیسلاوسکی را صفحه به صفحه میخوانند و طبق آن تمرین میکنند.
علی نصیریان در همین سال ازدواج میکند.
همسرش مینو بیات است و دارای سه فرزند پسر – به نامهای برمک، باربد و بابک – هستند که هر سه در خارج از کشور زندگی میکنند.
علی نصیریان، در سال ۱۳۸۱ در اولین دوره انتخاب چهرههای ماندگار، به عنوان چهره ماندگار عرصه هنر معرفی شد،
و در سال ۱۳۸۴ نشان درجه یک فرهنگ و هنر را از آنِ خود کرد.
منابع (غیر از ویکی پدیا): (۱). (۲)
با آرزوی سلامتی و شادکامی برای این هنرمند خوب و دوست داشتنی.
خوشحالم که روی باز به این قضیه نشون دادی،حدس میزدم که واکنشت چی باشه اما همیشه یه سری تصورات همراه ادم هست دیگه،ولی خوب به مرور یاد میگیریم.
همیشه واسم سوال بود که چطور بابک بیات این ملودیها رو به زیبایی هرچی تمام تر طوری که شکل دیگه ای از اون ملودی رو نمیشه تصور کرد رو میسازه از شکایت حجران گرفته که بعید میدونم موسیقی که فضای انتظار و دلهره رو به این زیبایی بیان کنه تو کشورمون ساخته شده باشه.یا به قول شما موسیقی تیتراژ سلطان شبان که عجیب تم و فضای روستا رو میرسونه.
یا اهنگ سایه که فکر میکنم حماسی ترین موسیقی بابک بیات باشه که حیرت انگیزتر از اون گام بالای صدای خواننده این کار هست و البته نباید از ترانههای نوستالژیک و روایتگر ایرج جنتی عطایی گذشت.
حجم زیادی حرف در باب این سه ضلع مثلث موسیقی پاپ کشورمون دارم که شاید تو قالب یه کتاب بنویسمشون.
اسم کتاب و یادداشت کردم،اما فعلاچند تا از کتابای اوشو رو پیدا کردم دارم میخونم ،اونقدر جذاب و گیراست نوشتههاش که نمیتونم همینطوری بخونم وبگذرم الان دو روزه رو بخش یک کتاب گیر کردم .هی میخونم هی فکر میکنم .اگه زنده باشم حتما کارای دیگه شم پیدا میکنم.
شهرزاد جان ازت ممنونم که همچین فضایی رو ایجاد کردی تا امثال من که هنوز خودشونو در اون حد نمیبینن تا تو روزنوشتهها کامنت بزارن بیان اینجا و تمرین کنن و یاد بگیرن.
بازم ممنونم بخاطر توضیحات خوبت مهران جان.
آهنگ “سایه” رو که گفتی اولش اصلاً یادم نبود کدومه، توی اینترنت سرچ کردم و وقتی بهش گوش دادم، واقعاً لذت بردم. منو برد به وقتی که دانشجو بودم و با دوست خیلی خوبم که با همدیگه هم اتاقی هم بودیم و ذائقه ی موسیقیمون خیلی زیاد به هم شبیه بود به اون آهنگ و آهنگهای مشابهش از ابی و … خیلی گوش میکردیم. من و برد به حال و هوای اون روزها و دلم رو واسه دوستم هم خیلی تنگ تر کرد. 🙂
خیلی وقت بود نشنیده بودم این آهنگ رو و کلاً دیگه از حافظه ام پاک شده بود! و خوشحالم که به این بهانه دوباره به یاد آوردمش. واقعا زیبا و شنیدنیه.
به این فکر میکنم که اون آهنگها و اون صداها و اون شعرها کجا و بسیاری از آهنگها و صداها و شعرهای امروزی کجا…؟
“شکایت حجران” رو هم که گفتی، نشنیدم تا حالا. توی اینترنت سرچ کردم دیدم از محمد اصفهانیه. حتما پیداش میکنم و بهش گوش میدم. اتفاقاً صدا و ترانههای محمد اصفهانی رو هم خیلی دوست دارم.
بخاطر اون کتابها هم خوشحالم که میخونی و در مورد جمله ی آخرت هم خواهش میکنم. 🙂 خیلی خوشحالم و میتونی هر وقت دلت خواست اینجا بنویسی و تمرین کنی و یاد بگیری و با صدای بلند فکر کنی، که انصافاً همیشه هم فکرهات مثل همه ی دوستان خوب دیگه ی یک روز جدید، خوب و با ارزش هست.
شهرزاد.. وقتی گذشته انسانهای بزرگی مثل علی نصیریان،عباس کیارستمی،محمد علی کشاورز،جمشید مشایخی و دیگر بزرگان رو مطالعه میکنی جدای اون مسیر متفاوت و منحصر به فردی که هر کدوم از این بزرگان طی کردن به یک سری الگوهای رفتاری و تصمیم گیریهای مشابهی بر میخوری که انگار سهم زیادی رو در شکل گیری این بزرگان داشته.
مثل انتخاب عاشقانه علیرغم وجود گزینههای فریبنده و به ظاهر منطقی دیگر،
مثل شاگردی کردن،مثل پویا و زنده گذراندن ایام زندگی ؛منظورم دورانی است که فرد میدونه که انجام فلان کار سودی حداقل در کوتاه مدت برای اون نداره اما با این حال فعالیت و پویایی رو به سکون و بی تحرکی ترجیح میده.
و فکر کنم یکی دیگه از فصول مشترکی زندگی این افراد که باعث شکل گیری این بزرگان شده زندگی خانوادگی دیرپا باشه.
یه اسم و فامیل تو اخر نوشتت دیدم تصویر چهره ی یکی از بهترین اهنگ سازای کشورمون تو ذهنم نقش بست. بابک بیات. نمیدونم چقدر میشناسیش،چقدر کاراشو گوش کردی و یا اصلا علاقه ای به کاراش داری یا نه؟ خیلی دوست دارم در صورت بودن شرایطش خیلی کوتاه در مورد بابک بیات گپی بزنیم.
اگه دوست داشتی میتونی جواب بخش اخر کامنتمو ندی.
ممنون مهران عزیز بخاطر حرفهای خوبی که زدی.
بذار از آخر شروع کنم.:)
ممنون بخاطر این یادآوری خیلی خوب. مگه میشه کسی عاشق موسیقی باشه و بابک بیات رو نشناسه؟ بله که میشناسم.:)
من همیشه اولین چیزی که با شنیدن اسم بابک بیات به یادم میاد، آهنگ تیتراژ و موسیقی متن سریال “سلطان و شبان” هستش (که وقتی بچه بودیم پخش میشد). نمیدونم چطوریه، اما دیوانه وار، موسیقی اش رو دوست دارم و توی ذهنم حک شده. (نمیدونم، شاید هم بخاطر حال و هوای اونموقعهاست) چند بار هم توی ذهنم بوده که توی اینترنت پیداش کنم و بذارمش اینجا ولی فراموش کردم. در اولین فرصت اینکار رو میکنم.
ضمن اینکه بابک بیات، برای خیلی از خوانندههای بزرگ ما آهنگ ساخته. از جمله آهنگ زیبای “فریاد زیر آب”!
ولی… باز هم حیف..که او هم چقدر زود از بین ما رفت و باز هم حیف که تا زنده بود قدرش رو ندونستیم و تا وقتی که در کنار ما بود، اونطور که شایسته اش بود بخاطر هنر ارزشمند ازش تقدیر نکردیم.
بگذریم…
در مورد اون انسانهای بزرگ هم باهاتون موافقم. یاد نکتههای خیلی جالب کتاب “در باب حکمت زندگی” آرتور شوپنهاور هم افتادم که در مورد شهرت صحبت میکنه و مخصوصا اونجا که میگه: “فقط آثاری که از عشق و علاقه نشات میگیرند، در آینده به شهرت میرسند.”
کتاب عجیبیه که خیلی خوشحالم دارم میخونمش. حس میکنم داره یکی یکی به خیلی از پرسشهای ذهنم جواب میده!
و دلم میخواد توی وبلاگم در مورد بعضی نکتههاش به زودی حرف بزنم…