نه. اشتباه نکنید.
منظورم این نیست که در این محل پارک نفرمایید!
که اینجا نه روبروی درِ پارکینگ است و نه شما هم در حال وب گردی، سوار بر ماشین. 🙂
راستش، دیروز به یک تجربه ی جالبی برخوردم.
, دوست داشتم با شما – خیلی کوتاه – در موردش صحبت کنم.
تجربه ای که باعث شد به باوری که در رابطه با دریافت حس و انرژی مثبت یا منفی از کلمات و نوشتهها دارم، کمیبیشتر اعتقاد پیدا کنم.
جریان از این قرار بود:
دیروز بعدازظهر، که با مادر گرامیبرای انجام کاری بیرون رفته بودیم،
مجبور شدم برای دقایقی تقریبا طولانی، و با توجه به اینکه اصلا جای پارک در اطراف محلی که مادرم کار داشت، (و تقریبا یک محله قدیمیبود) وجود نداشت، به هنگام پیاده شدن او و برای مدتی که در انتظار برگشتنش بودم، روبروی در پارکینگ خانه ای (که نسبت به خانههای دیگر آن محله، شیک تر و تازه ساز تر بود) توقف کنم.
ناگهان چشمم به نوشته ای در بالای سر در پارکینگ آن خانه افتاد.
بر روی تابلوی طلایی رنگی و با خطی خوش، نوشته شده بود:
راننده عزیز.
خواهشمندیم در این محل، پارک نفرمایید.
با تشکر از توجه شما.
حس خیلی خوبی از این نوشته و لحن محترمانه ای که دربه کار بردن کلمات به کار گرفته شده بود دریافت کردم.
حتما شما هم تا به حال، به موارد متفاوتی برخورده اید.
مواردی که این درخواست، گاهی با کلماتی نه چندان احترام آمیز و حتی به صورتی طلبکارانه بیان میشود.
به عنوان نمونه:
پارک = پنچری
پارک ممنوع!
هر کسی در این محل پارک کند … (از اینجا به بعدِ جمله را با صدای بوق تصور کنید!);)
و موارد مشابه…
وقتی این جمله را خواندم و همانطور که گفتم حس خیلی خوب و دلنشینی ازش دریافت کردم، با خودم فکر کردم:
میتوانم شک نکنم که این خانه، میتواند صاحبخانه ی خوب، مثبت و باشخصیتی داشته باشد.
در همین فکرها بودم که اتفاقاً چند دقیقه بعد، صاحبخانه ی محترم آن خانه، سوار بر ماشین اش سر رسید.
و پشت سر من پارک کرد.
چون راه عبوری وجود نداشت.
بدون استفاده از هیچگونه بوق ای، از ماشین پیاده شد و به سمت ماشین من آمد.
مردی میانسال و متشخص، با چهره ای باز و خوشرو بود.
با لبخندی گفت:
“خیلی ممنون میشم که شما لطف کنید بیایید عقب تا من بتونم ماشینم رو ببرم توی پارکینگ و شما دوباره برگردید سر جای خودتون.”
و در حین اینکه درِ پارکینگ را باز میکردند، من هم با یک عذر خواهی و با کمال میل، و بدون ثانیه ای معطلی، ماشین را روشن کردم، آمدم کنار و ایشان رد شدند و ماشین را توی پارکینگ گذاشتند و بعد کلی به خاطر به زحمت انداختن من، عذرخواهی کردند.
این خاطره یا تجربه ی کوچک را تعریف کردم که بگویم، در اثر تجربه یا شهود یا نمیدانم … هر چیز دیگری، تا حدودی به این باور رسیده ام و بارها شده که متوجه درستی این موضوع هم شده ام (البته میدونم که احتمال خطا هم میتونه داشته باشه)؛ و آن اینکه از کلمات و جملهها و نوشتههای هر شخصی، میتوان به انرژی او (چه مثبت و چه منفی، و چه به طور کلی یا چه در یک نوشته ی خاص در شرایطی خاص) پی برد.
به نظر من، کلمات، حاوی انرژیهای ما هستند.
و چه خوب است که بتوانیم آدمیباشیم که بیشتر از هر چیز دیگری، انرژیهای مثبت از نوشتههای ما و کلمات و جملات و لحن ما، که به واسطه ی چگونه بودنمان و چگونه فکر کردنمان و چگونه حس کردنمان، آگاهانه یا ناآگاهانه، انتخاب و به دیگران عرضه میکنیم، در فضا و همچنین در روح و جان و ذهن اطرافیانمان و حتی خودمان، متصاعد شود، بچرخد و به پرواز در آید.
درود بر همه انسانهای نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار بنده یک سرهنگ بازنشسته راهورم تمامیفرمایشات شما عالی اما برای جامعه ای ایده آل ،اما وقتی تمام ساختمانهای نیامان ما افتاد دست وراث و…یک واحد در زمین حداقل سیصد متری ،یهو با زد و بند و هزار حقه بازی بدون در نظر گرفتن هیچیک از اصول شهر سازی وغیره بدون هیچ اصول و معیاری(فنی،شرعی،قانونی،عرفی،انسانی و..) شده حداقل ده واحد،هر واحد کافیه یک اتومبیل داشته باشند روی یک تیکه کاغذ اول پلانشو بکشید بعد بیارید در طبیعت و بطور فیزیکی پیاده ش کنید اصلا با عقل جور در میاد؟! حالا بیاییدساختمانهای آسمان خراش مجاورتا ته کوچه یاخیابان رو با همین تعداد،با دربهای ورودیها رو هم اضافه کنید،و…اون عزیز داستانش خیلی متفاوت هست چون اظهار داشت پشت اتومبیلم نشسته بودمو و مرد میانسالی ….اولا فکر میکنم خیلی رمانتیک بودو شبیه اروپا دوما با کسیکه اتومبیلشو علیرغم چنین نوشتاری حتی تذکر لسانی با گردن کلفتی تمام پارک میکنهو میره دنبال کارش شما علیرغم داشتن اولویت پارک ناچاری اتومبیلتو ببری چند ده متر شایدم چندصدمتر ان طرف ترمزاحم مالک دیگه ای بشی و ایشان نیز همینطور…چه انفاقی میافته ؟! تازه مملکت گل و بلبل میای میبینی ماشینتو اقا دزده برده !! یا حتی به طرف میگی ببر اونجا, جا هست و باز بی توجهی میکنه. داداش ما خیلی وقته فرهنگ رو کشتیم،قانون رو نابود کردیم ،زبان خیلی راحت …اما زمان خیلی چیزها رو ثابت میکنه؟! سالانه بیش از پانصد هزار نزاع خیابانی فقط در امور اخلاقی رانندگی ؟!!! کجای کاری برید زمینههای جرم رو از بین ببرید نه مجرم رو بزنید و هر کس یه چیزی بهش بگه .و این در این حاکمیت امریست محال چون ۴۴ ساله بلانسبت ریدن تو همه اخلاقیات و قانون و شرافت و انسانیت.
سلام
منم موافقم و خودم هم مثل شما تابحال نمونههای خیلی زیادی دیدم. بله درسته… هرکسی یه جور انرژی داره که توی همه ابعاد وجودیاش منعکس میشه.. حتی اشیاء دوروبرش.. و خیلی طبیعیه که توی نوشته و گفتار و سبک زندگیش هم تجلی پیدا کنه.. واسه همینه که انرژی اطرافمون هرجور باشه چندان نمیتونیم پنهانش کنیم و خواهناخواه اطرافیان اون را میگیرن حتی اگه ما دلمون نخواد و یا انکارش کنیم…
در مورد این آگهی پارکینگ منم چند وقت پیش یه نمونه دیدم که خیلی جالب بود. در امتداد دیوارهای یک خونه درختای بزرگی بود که سایه خوبی واسه ظهرهای گرم تابستون درست میکرد. از قرار معلوم همه، ماشینهاشون را سر ظهر اونجا میزاشتن و واسه خود صاحبخونه جا باقی نمیماند.. واسه همین یه پارچه خیلی خوش خط زده بود که:
همسایههای عزیز، افتخار میکنیم که درخت منزل ما سایه خوبی دارد که مورد توجه شما هم هست. ضمن این که از پارک خودرو خود در آن لذت میبرید، لطفا جای کمیهم برای ما باقی بگذارید…
شاد باشی
سلام دوست عزیز.
خیلی ازتون ممنونم که برام کامنت گذاشتید.
از خوندن حرفهای خوبتون – مخصوصا با انرژی خیلی خوبی که در تمام کلماتش حس میشد – 🙂 خیلی لذت بردم.
و چقدر خوب گفتید. بله واقعاً همینطوره. همینطور که شما هم به زیبایی اشاره کردین، انرژیهای ما در تمام ابعاد وجودی مون حتی اشیاء دروربرمون هم منعکس میشه و جالب اینجاست که دوباره به سمت خودمون و همینطور به سمت کسانی که در اطرافمون هستن برمیگرده، حتی اگه به قول شما خودمون دلمون نخواد یا انکارش کنیم.
ممنون از نمونه ی دوست داشتنی دیگری هم که شما ازش حرف زدید. الان اون شخص با همون نوع برخوردش با این مسئله و نوع جملاتی که به کار برده بود، چقدر در نظر من هم که از دور میشنوم، آدم دوست داشتنی و خوبی به نظر میرسه.
به نظر من، ما آدمها با همین کارهای ساده و با انتخاب کلمات و جملاتی که برای انتقال پیام مون به دیگران – حتی اگه ساده و پیش پا افتاده باشه – استفاده میکنیم و حتی با لحنی که خودآگاه یا ناخودآگاه پشت هر کدوم از اون کلمات و جملات خوابیده، خودمون رو به دیگران معرفی میکنیم. و چه خوبه که بتونیم با این معرفی خودمون به دیگران، و نحوه ی نوشتار و گفتارمون، حس خوب و آرومیبه اونها ببخشیم، اون هم در این دنیایی که ممکنه هر آدمی، بار غصه و اندوهی رو احتمالاً در اون لحظه به دوش میکشه…
باز هم ازتون ممنونم که به اینجا سر زدید و این مطلب رو خوندید و برام نوشتید و امیدوارم باز هم به اینجا سر بزنید.
شما هم همیشه شاد باشید.
شهرزاد جان،منم با این جمله ت موافقم که تا حدی میتوان انرژی فرد نویسنده را از کلمات و جملاتش حدس زد.
کلام عنصر قدرتمندیه و ما تو نحوه ی استفاده از این عنصر مهم مختاریم.
میبینیم که بعضی از دوستان چه بی مهابا کلماتی رو به کار میبرن که ممکنه اسیبهایی به مراتب جدی تر از اونی که فکرش رو میکنن به مخاطب برسونه.
منم مثل تو امیدوارم که ماها انسانهایی باشیم که همیشه هشیارانه تلاشمون بر این باشه که احساسات و انرژیهای مثبتمونو با انتخاب کلمات مناسبتر و دوست داشتنی تر بیان کنیم.