این بغضها،
این اشکها،
این فریادها،
درد از دست دادن این فداکاران،
غم سنگین خانوادههای آسیب دیدگان،
و …،
براستی با کدامین واژهها قابل بیان خواهند بود…؟
****
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج رفتاری ای چرخ…
از مجموعه سرودههای عارف قزوینی
*****
دلم میخواد، این متن زیبا از «محمدرضا شعبانعلی» عزیز رو هم که در یکی از پاراگرافهای متمم با عنوان نه! شما مثل ما نیستید منتشر شد (و به گفته ی متمم عزیز: “بر خلاف سایر متنها و درسهایی که در متمم منتشر میشود، تابع انتظارات ما در خصوص رعایت مالکیت معنوی نیست” – و به نظر من، گویی حرف دل بسیاری از ما رو به زیباترین شکل بیان کرده است – برای همیشه در این پست داشته باشم
“شما مثل ما نیستید: شما بیتوجه هستید
بیتوجه به تفاوت انسانها.
بیتوجه به جنسیت انسانها.
بیتوجه به نژادشان. بیتوجه به باورها و مرامشان. بیتوجه به خوبی و بدیشان.
شما مفهوم تفاوت را فراموش کردهاید. یا شاید هم، هرگز نفهمیدهاید.
نه تنها تفاوت میان انسانها. که حتی تفاوت میان جانتان و جان مان.
چه بسیار کسانی از ما که یک عمر از آتش ترسیدهایم.
از ترس آتش کارهای خوب کردهایم و کارهای بد نکردهایم. تا هنگام قرار گرفتن در زیر خاک، آتش را تجربه نکنیم.
اما شما، زندگی در زیر آوار خاک و میان زبانههای آتش را انتخاب کردهاید.
انتظار سانحه را نه به عنوان یک اتفاق ناگزیر، بلکه به عنوان شیوهی زندگی، پذیرفتهاید.
شما هیچچیزتان مثل ما نیست.
آدمها، وقتی چاقو و اره و طناب و زنجیر را در دستان شما میبینند لبخند میزنند.
همان چاقو و اره و طناب و زنجیری که در دست دیگری، میتواند پیام مرگ باشد؛ در دستان شما، معجزهی زندگی است.
شما هیچ چیزتان مثل ما نیست.
ما همه آرزوی روزی را داریم که همنوعانمان هر روز و هر لحظه، متعهدانه کار کنند.
اما در مورد شما، رویایمان روزی است که جز بازی با توپ و تفریح در ایستگاهها و خوابیدن در استراحتگاهها کاری نداشته باشید.
آرزویمان این است که همیشه آماده باشید. همیشه توانمند. همیشه شجاع. همواره جسور.
و البته رویایمان این است که آمادگی و توانمندی و شجاعت و جسارت، هرگز به کارتان نیاید.
شما آنقدر با ما فرق دارید که حتی نمیتوانیم آرزوهایی مشابه آرزوهای خودمان، برایتان داشته باشیم.
شما همه مثل هم هستید. اما هیچ کدام از شما مثل ما نیستید.”