بهانه‌ای برای نوشتن, کتاب و زندگی

چرا نمی‌توانم در مترو کتاب نخوانم؟

توی مترو نشستی. برات قابل درک و قابل پذیرش نیست که برای یکربع، بیست دقیقه، نیم ساعت یا … همینطور بیکار بشینی و از فرصتی که به راحتی برای این دقایق در اختیار داری، استفاده ی مفید نکنی. سرت توی کتابته. با دقت و توجه هم میخونی. چون به دقیق خوندن عادت کردی. زیر نکات… ادامه مطلب چرا نمی‌توانم در مترو کتاب نخوانم؟

بهانه‌ای برای نوشتن

داستانهای واقعی الهام بخش: استاد شهرام ناظری و حافظ ناظری

خیلی وقت بود که میخواستم یکی از مجموعه پست‌های داستانهای واقعی الهام بخش را به «استاد شهرام ناظری» نازنین اختصاص بدهم. اما نمی‌دانستم از کجا شروع کنم، چه بنویسم و چگونه به پایان ببرم. تا اینکه شنبه شب – ۱۸ شهریور، در محل کاخ زیبای چهلستون – حضور در کنسرت باشکوه و بینظیر این استاد… ادامه مطلب داستانهای واقعی الهام بخش: استاد شهرام ناظری و حافظ ناظری

بهانه‌ای برای نوشتن

داستان‌های واقعی الهام بخش – نجف دریابندری

[su_quote] نجف، آدمی‌است خودآموز، به معنی خودآموخته. خود استاد خود بوده. خود کِشته و خود دُروده. به تعبیر نظامی‌کباب از ران خود خُرده. گر به ز خود گلبنی دیدمی/ گل سرخی را زرد از او چیدمی. از ران خود خورد باید کباب. از آن‌ها نیست که متاعشان تفاخر به حضور چند صباحی در سر کلاس… ادامه مطلب داستان‌های واقعی الهام بخش – نجف دریابندری

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب

سوالی که می‌تواند بارها تکرار شود: “آیا هنوز هم او ما را می‌خواهد؟”

چند روزی است که خواندن کتابی از آلن دوباتن به نام «سیرِ عشق» (با ترجمه «زهرا باختری») را تمام کرده ام. او در این کتاب، به یک سوال کلیدی پاسخ می‌دهد: “اینکه سال‌های سال به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنیم، به چه معناست؟” قبلاً جمله ای از این کتاب را در انتهای… ادامه مطلب سوالی که می‌تواند بارها تکرار شود: “آیا هنوز هم او ما را می‌خواهد؟”

بهانه‌ای برای نوشتن, توسعه مهارتهای فردی

چند حرف پراکنده در مورد حرفهای پراکنده

پیش نوشت: قبلا عرض کرده بودم که عکسها را به صورت موقت در این پست قرار میدهم. ***** چند حرف پراکنده: توی این چند روز، تویِ معدود نوشته‌ها و وبلاگهایی از دوستان خوب متممی‌ام، حرفها و موضع گیریهای رو شنیدم و خوندم و میشنوم و میخونم که برای شخص من بسیار تعجب آور بوده و… ادامه مطلب چند حرف پراکنده در مورد حرفهای پراکنده

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن

آواز لالایی را انتخاب خواهم کرد

گاهی از درون مان، صدای گوشخراش ای به گوش می‌رسد. صدایی که تا اعماق وجودِ ما و دیگری را، می‌خراشد. صدایی که خورشید را از روزهای آفتابی و ماه را از شب‌های مهتابی مان می‌ستاند. صدایی که هرچه گوشهایمان را می‌گیریم تا نشنویم، بلند و بلندتر می‌شود تا تا قلب ما و دیگری را بیشتر بیازارد.… ادامه مطلب آواز لالایی را انتخاب خواهم کرد

بهانه‌ای برای نوشتن, توسعه مهارتهای فردی

#بامتمم – فراموش نشدنی ترین حضورِ غیرحضوریِ من

پیش نوشت ۱: واژه ی غیر حضوری که از آن در عنوان این پست استفاده کردم، اشاره دارد به بخشی از سخنرانی محمدرضای عزیز در ابتدای گردهمایی متممی‌ها، که اشاره ای کرد به این موضوع که: (نقل به مضمون) ما هیچوقت از متمم به عنوان آموزش غیر حضوری یاد نمی‌کنیم. اتفاقا متمم حضوری ترین آموزش… ادامه مطلب #بامتمم – فراموش نشدنی ترین حضورِ غیرحضوریِ من

بهانه‌ای برای نوشتن, توسعه مهارتهای فردی

#بامتمم

پیش نوشت: این نوشته، یک نوشته ی بسیار خودمانی است برای کمی‌حرف زدن با دوستان متممی‌ام. ***** امروز – یکشنبه – ما متممی‌ها، بلیط گردهمایی مان را تحویل گرفتیم و بیصبرانه منتظریم تا پنجشنبه بر جایگاهمان – که هر یک با اسم ردیف و شماره ی صندلی مان مشخص شده – جای بگیریم. این هم… ادامه مطلب #بامتمم

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب

نیکلاس اسپارکس و روایتی بهشت گونه از عشق

با نام «نیکلاس اسپارکس» نویسنده ای که معمولاً به خاطر نوشتن رمان‌های عاشقانه شهرت دارد، اولین بار در یکی از پاراگراف‌های فارسی متمم آشنا شدم. در این پست: جملاتی از نیکلاس اسپارکس (پاراگراف فارسی) متمم، جملاتی زیبا و قابل تأمل از کتابهای او را به صورت پراکنده برایمان انتخاب کرده بود. همه ی آن جملات… ادامه مطلب نیکلاس اسپارکس و روایتی بهشت گونه از عشق

بهانه‌ای برای نوشتن

حرفهای دوست متممی‌عزیزی که از من بدش می‌آید

پیش نوشت (۱) : قبل از هر چیز، از دوستان عزیزی که با خوندن این پست، باعث اتلاف وقت ارزشمندشون میشم، عذرخواهی می‌کنم. این پست، حرفهای یک دوست متممی‌است و بعد حرفهای من در پاسخ به ایشون. لطفاً اگر فکر میکنید که برای شما هیچ نکته ی آموزنده یا مفید یا جذابی در این پست… ادامه مطلب حرفهای دوست متممی‌عزیزی که از من بدش می‌آید