بدون شرح!
No Comment! +۱
No Comment! +۱
در مورد راهب پیر ذن شنیدم که: در بستر مرگ بود. آخرین روز فرا رسید و اعلام کرد تا پایان شب بیشتر دوام نخواهد آورد. بنابر این تمام پیروان، سالکان، اقوام… یکی بعد از دیگری آمدند. او دوستداران زیادی داشت که از دور و نزدیک آمدند. اما یکی از سالکان قدیمی وقتی شنید که استاد… ادامه مطلب آه، کیک خوشمزه ای است!
همه چیز را طوری ببین که گویی اولین بار است (از پائولوکوئیلو) راهبان ذن وقتی میخواهند به مراقبه مشغول شوند، جلوی صخره ای مینشینند و میگویند: “حالا من صبر میکنم تا این صخره قدری بزرگ تر شود!” مرشد میگوید: همه چیز در اطراف ما در تحولی پیوسته است. هر روز، خورشید بر عالم نویی پرتو… ادامه مطلب همه چیز را طوری ببین که گویی اولین بار است (از پائولوکوئیلو)
مومنی از دکو برین روحانی پرسید” چه کنم تا خداوند از اعمال من راضی باشد؟” روحانی گفت:” تنها یک راه وجود دارد: زندگی با عشق” چند دقیقه بعد شخص دیگری از روحانی همین سوال را پرسید روحانی گفت:” تنها یک راه وجود دارد: زندگی با شادی” شخص اول تعجب کرد و گفت:” اما به من… ادامه مطلب عشق یا شادی؟ زندگی و دوچرخه سواری!
هر سال در ابتدای سال جدید، با کلمهها، جملهها و متنهای زیادی مواجه میشویم که همگی در پی انگیزه بخشیدن به ما برای یک شروع دوباره و البته مثبت و پرانرژی هستند. اما در لابلای تمام این جملهها و مطالب کوتاه و بلند، یک جمله ی خیلی کوتاه و ساده میشناسم که فقط ۴ کلمه… ادامه مطلب یک جمله الهام بخش برای شروع سال نو
هر روز جدید برایتان چون نوروز باد این پست را در ساعات پایانی سال پیش منتشر کرده بودم. گفتم شاید در ساعات پایانی امسال هم دوباره قابل خواندن باشد… شکوفههای رنگارنگ، پرندههای نغمه خوان، درختهایی که با برگهای سبز و روشن خود، چشمانت را نوازش میکنند، قطرههای لطیف و خنک باران، هوای روحبخشی که نفس را در… ادامه مطلب هر روز جدید برایتان چون نوروز باد
جُستارهای سه گانه ی شوپنهاور نمیدانم شما با بحث مرگ و تجربههایی که به آن مربوط میشود، چه میانه ای دارید. آیا از آن میترسید و نمیخواهید یا نمیتوانید براحتی با آن کنار بیایید، یا اینکه آن را هم مثل تمام تجربههای زندگی، جزئی از روند طبیعی زندگی خود میدانید؟ راستش من خودم، یادم نمیآید… ادامه مطلب جُستارهای سه گانه ی شوپنهاور
هر وقت کتاب تاثیرگذاری را میخوانم، تا مدتی ذهن و فکر و احساساتم تا حدودی توی فضا و حال و هوای آن کتاب چرخ میخورد و به هرچیز که مینگرم یا در موردش فکر میکنم، گویی تا مدتی، آغشته به رنگهای تم اون کتاب هست! یکی از کتابهایی که اخیرا خوندم و البته برای دومین … ادامه مطلب پذیرش مسئولیت از دیدگاه دو اندیشمند
یک نفر در آرامش شب، نی لبک مینوازد. در یک شب سرد و سوزناک. آواز نی لبک از دوردست، نرم نرمک چون خوابی شیرین به سویت میآید. زیبا و باور نکردنی است. خدای من! مگر یک شاخه نی که از نیزار بریده اند چقدر میتواند زیبایی ببخشد؟ زندگی مانند یک نی لبک است: پوچ و… ادامه مطلب نی لبکت را بردار و بیا (متنی از اوشو)
ذهن ما و دیوارهایی که دور خود ساخته ایم . اتفاقی، جایی این جمله رو خوندم: [su_quote]Save all your energies and time for breaking the wall your mind has built around you, Believe me, you will not regret. تمام وقت و انرژی ات را برای شکستن و فرو ریختن دیوارهایی که با ذهن خود در… ادامه مطلب ذهن ما و دیوارهایی که دور خود ساخته ایم