باغ اسرارآمیز (قسمت سوم: پیدا کردن باغ اسرار آمیز(۲))
ادامه ی داستان از: باغ اسرارآمیز (قسمت سوم: پیدا کردن باغ اسرار آمیز(۱) ): “آنها دوست دارند برایشان از سوار شدن بر روی فیلها و شترها بگویم، اینطور نیست؟” “اوه، لطف میکنی، دوشیزه! حالا اینجا را نگاه کن. مادر یک هدیه برایت فرستاده!” “یک هدیه؟ چگونه خانواده ی چهارده تا آدم گرسنه، میتواند به کسی… ادامه مطلب باغ اسرارآمیز (قسمت سوم: پیدا کردن باغ اسرار آمیز(۲))