داستانی زیبا با طعم بستنی و شاید اندکی تأمل!
داستانی زیبا با طعم بستنی و شاید اندکی تأمل! پسر بچه ی ۱۰ ساله ای وارد کافی شاپ یک هتل شد و پشت یکی از میزهای آن نشست و پیشخدمت زنی، یک پارچ آب بر روی میز او قرار داد. همه میدانستند که بستنی مغز گردویی آن کافی شاپ خیلی خوشمزه است. پسر بچه پرسید: “قیمت… ادامه مطلب داستانی زیبا با طعم بستنی و شاید اندکی تأمل!