برای فکر کردن, بهانه‌ای برای نوشتن

حال که صحنه‌های تلخ دیده می‌شوند…

این سال‌ها، این ماه‌ها، این روزها؛ به یُمن گوشی‌های موبایل و امکان عکسبرداری و فیلمبرداری در لحظه، متاسفانه “شاهد” صحنه‌هایی تلخ از لحظات غم انگیزِ جان سپردن انسانها هستیم که “در گذشته”، تنها خبرهایشان را از گوشه و کنار “می‌شنیدیم”. چقدر در این ماه‌ها، در کمال ناباوری، جدا از حوادث دیگر؛ خودروهای شخصی را با سرنشینانشان… ادامه مطلب حال که صحنه‌های تلخ دیده می‌شوند…

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن

نگاهی دیگر به کیمیاگری – واژه ای با هدفی ژرف تر از تبدیل سرب به طلا

اخیراً، کتابی خواندم با عنوان:  «آنگاه که زرتشت سخن گفت» نه اشتباه نکنید. منظورم کتاب شگفت انگیز «چنین گفت زرتشت» از «فردریش نیچه» نیست. این کتاب توسط باستان شناسی به نام «مری ستگاست» (Settegast) نوشته شده است. (با ترجمه ی: شهربانو صارمی) و عنوان فرعی کتاب هست: “اصلاح فرهنگ و دین در دوران نوسنگی” خواندن… ادامه مطلب نگاهی دیگر به کیمیاگری – واژه ای با هدفی ژرف تر از تبدیل سرب به طلا

الهام بخش, شعر و ادب

سرگرمی‌های زیبای بهار

بهار فصل سرسبزی است فصل صلح فصل نسیم. بهار فصل ترنم و رقص و موسیقی است، فصل شکوفه‌ها و فصل جوانه‌ها. بهار فصل رنگهای سبز و صورتی و بنفش است. فصل آرام آرام گرم شدن زمین و بارها و بارها شنیدن چهچهه و آواز روحبخش پرندگان. بهار فصل کندن علف‌های هرز است فصل زنبورها، و وزوزها. فصل… ادامه مطلب سرگرمی‌های زیبای بهار

بهانه‌ای برای نوشتن, دانستنیها

وقتی که نیاز، ما و اپلیکیشن‌ها را با هم آشنا میکند

احتمالاً شما هم مثل من، توی موبایل یا تبلت تان، اپ‌های مختلفی دارید، که از برخی زیاد استفاده می‌کنید و از برخی کمتر یا از برخی اصلاً استفاده نمی‌کنید. برخی از آنها را مواقعی که انگشت بر روی صفحه می‌لغزانیم و به دنبال اپ‌های آشنای همیشگی مورد استفاده مان می‌گردیم، مدام رد میکنیم و از… ادامه مطلب وقتی که نیاز، ما و اپلیکیشن‌ها را با هم آشنا میکند

بهانه‌ای برای نوشتن

وقتی مجذوب یک آهنگ می‌شوم…

هر وقت یک مجموعه آهنگ رو برای اولین بار گوش می‌کنم، هر کدوم رو با گوش، و شاید بهتر بگم با وجودم، اسکن می‌کنم. (معمولاً توی ماشین، وقتی در مسیر یا مسیرهایی در حال رانندگی هستم) اگه تا چند دقیقه ی اولِ یک آهنگ رو اصلاً لذت نبرم که سریع ردش می‌کنم و میرم بعدی…… ادامه مطلب وقتی مجذوب یک آهنگ می‌شوم…

بهانه‌ای برای نوشتن, دانستنیها

ابزارهای نوشتن، از ۶۰۰۰ سال پیش تا امروز

یکی از ارزشمندترین و دوست داشتنی ترین فعالیت‌هایی که در زندگی می‌شناسم، نوشتن هست. اگر چه امروزه به مدد کیبوردهای کامپیوتر یا صفحات لمسی موبایل یا تبلت‌هایمان نیز تقریباً می‌توانیم  آنچه را که در ذهن داریم، بیرون بریزیم و در قالب کلمات جای دهیم؛ اما شکل سنتی نوشتن، با مداد و قلم و خودکار و… ادامه مطلب ابزارهای نوشتن، از ۶۰۰۰ سال پیش تا امروز

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن

رویاها، موسیقی زیبا و پر لطافت زندگی ما

به گمان من، یکی از زیباترین انگیزه‌هایی که می‌تواند همواره به ما، بینشی رو به جلو ببخشد و توان و شور و شوق و اشتیاق بیشتری برای زندگی کردن، برای یادگیری و برای فعالیت و تلاش و پشتکار به ما ببخشد: رویاهای زیبایی است که برای زندگی‌مان داریم. مهم نیست که حتی گاهی در زندگی،… ادامه مطلب رویاها، موسیقی زیبا و پر لطافت زندگی ما

الهام بخش, برای فکر کردن, بهانه‌ای برای نوشتن

می‌خواهم زنجیره را نشکنم

پایان هر سال کهنه و همچنین آغاز هر سال جدید، فرصت خوبی است که ما در مورد هدف‌ها و خواسته‌هایی که در سر داریم و برنامه‌هایی که برای رسیدن به این خواسته‌ها و هدف‌ها، می‌توانیم در پیش بگیریم، بیشتر فکر کنیم و دست به اقدام‌های مناسب و موثر بزنیم. برای این منظور برنامه‌ها، مطالب و ابزار‌های بسیاری… ادامه مطلب می‌خواهم زنجیره را نشکنم

بهانه‌ای برای نوشتن

کوله پشتی ای برای سال جدید

به پایان سفری که از سال گذشته آغاز کرده بودم، رسیدم. پاهایم خسته بود و کوله پشتی ام سنگین و نامرتب. آن را بر زمین نهادم و قدری استراحت کردم. در حین استراحت، کوله ام را باز کردم و با دقت وارسی اش کردم. برای سفر طولانی ای که در سال جدید در پیشِ رو… ادامه مطلب کوله پشتی ای برای سال جدید

قصه های شهرزاد

قصه‌های شهرزاد(۱۵): ماموریت ویژه ای برای شِش

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. شهر کوچکی در گوشه ای از دنیا بود که تنها ۱۰ نفر سکنه داشت. الته یک کدخدا هم داشت. آن شهر کوچک، شهر اعداد نام داشت و اسامی‌ده سکنه ی آن که همیشه در خوشی و آرامش و دوستی در کنار هم زندگی می‌کردند، عبارت بودند از:… ادامه مطلب قصه‌های شهرزاد(۱۵): ماموریت ویژه ای برای شِش