الهام بخش, کتاب و زندگی

پذیرش مسئولیت از دیدگاه دو اندیشمند

هر وقت کتاب تاثیرگذاری را میخوانم، تا مدتی ذهن و فکر و احساساتم تا حدودی توی فضا و حال و هوای آن کتاب چرخ میخورد و به هرچیز که می‌نگرم یا در موردش فکر میکنم، گویی تا مدتی، آغشته به رنگ‌های تم اون کتاب هست! یکی از کتاب‌هایی که اخیرا خوندم و البته برای دومین … ادامه مطلب پذیرش مسئولیت از دیدگاه دو اندیشمند

زنگ تفریح

زنگ تفریح ۱۵ – درس شرافت! و دلداری!

زنگ تفریح ۱۵ – درس شرافت! و دلداری! بخاطر پست قبلی که تلخ و غمناک بود، (وممنون از دوستان خوب یک روز جدید که حرفها و دغدغه‌های قشنگشون رو اونجا برامون نوشتن) بیایید باز یک زنگ تفریح دیگه رو با هم بخونیم وشاید کمی‌لبخند بزنیم. 🙂 درس شرافت! مردی به پسر خود نصیحت می‌کرد، در… ادامه مطلب زنگ تفریح ۱۵ – درس شرافت! و دلداری!

برای فکر کردن, بهانه‌ای برای نوشتن

وقتی آن لحظه، هیچ کاری از دستت برنمی‌آید

وقتی آن لحظه، هیچ کاری از دستت برنمی‌آید نمی‌دونم شما هم با صحنه‌هایی برخورد کرده اید، یا دیده اید یا شنیده اید که به شدت شما رو تحت تاثیر قرار داده و در عین حال هم حس می‌کنید که حداقل در آن لحظه، هیچ کاری ازتون بر نمیاد….؟ وقتی که میبینی یا میشنوی که «موجودی… ادامه مطلب وقتی آن لحظه، هیچ کاری از دستت برنمی‌آید

ترجمهٔ داستان

بلندیهای بادگیر (فصل هشتم)

بلندیهای بادگیر (فصل هشتم) کاترین بیمار می‌شود. دفعه ی بعد که هیتکلیف به تراش کراس گرانج برگشت، او و ایزابل را از پنجره ی آشپزخانه دیدم که همدیگر را می‌بوسیدند. وقتی کاترین از کنار آشپزخانه رد میشد او را صدا زدم و گفتم “آن دو تا را نگاه کنید، مادام! مگر این هیتکلیف بدجنس به… ادامه مطلب بلندیهای بادگیر (فصل هشتم)

زنگ تفریح

زنگ تفریح ۱۴ | دیگه داری زیادی حرف میزنی!

گفتگویی بین کیندل (کتابخوان دیجیتال) و کتاب کاغذی وقتی که کیندل، زیادی حرف میزنه و لازمه که خاموش بشه…! ۱- دیگه کارت تمومه، کتاب… تو دیگه فقط یه تکنولوژی سطح پایین به حساب میای. ۲- اون هیکل گنده و بزرگ ات هم دیگه به هیچ دردی نمیخوره! ۳- فقط یه زبونه ی این آتیش، کافیه… ادامه مطلب زنگ تفریح ۱۴ | دیگه داری زیادی حرف میزنی!

الهام بخش

نی لبکت را بردار و بیا (متنی از اوشو)

یک نفر در  آرامش شب، نی لبک می‌نوازد. در یک شب سرد و سوزناک. آواز نی لبک از دوردست، نرم نرمک چون خوابی شیرین به سویت می‌آید. زیبا و باور نکردنی است. خدای من! مگر یک شاخه نی که از نیزار بریده اند چقدر می‌تواند زیبایی ببخشد؟ زندگی مانند یک نی لبک است: پوچ و… ادامه مطلب نی لبکت را بردار و بیا (متنی از اوشو)

بهانه‌ای برای نوشتن

عشق، یعنی …

عشق، یعنی … [su_note note_color=”#e0e06e”]اگر دوست داشتید، به آهنگ زیبای Music for Your Heart هم گوش بدهید.[/su_note] [su_audio url=”https://1newday.ir/wp-content/uploads/2016/02/Instrumental-Romantic-song-Music-for-Your-Heart-Piano-Flute-Strings.mp3″] +۱

درباره یک كتاب

درخششی از نور یک کتاب (رزم آور نور)-۴

درخششی از نور یک کتاب (رزم آور نور)-۴ . گاه رزم آور نور، ناخواسته گامی‌به خطا بر می‌دارد و در مغاک سقوط می‌کند. اشباح می‌ترسانندش، تنهایی شکنجه اش می‌دهد. او در جست و جوی نبرد نیک بوده، هرگز گمان نمی‌کرده که بر او چنین رخ دهد. اما رخ می‌دهد. در محاصره ی تاریکی با استادش… ادامه مطلب درخششی از نور یک کتاب (رزم آور نور)-۴

شعر و ادب

عشق واقعی ( شعری از ویسواوا شیمبورسکا)

عشق واقعی ( شعری از ویسواوا شیمبورسکا) . عشق واقعی… آیا این طبیعی است؟ آیا مهم و جدی است؟ آیا اصلاً عملی است؟ جهان از این دو انسانی که در دنیای خودشان به سر می‌برند، چه چیزی کسب خواهد کرد؟ آن دو که بدون هیچ دلیل خاصی، یکدیگر را بالا می‌برند آن دو نفر که… ادامه مطلب عشق واقعی ( شعری از ویسواوا شیمبورسکا)

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن

ذهن ما و دیوارهایی که دور خود ساخته ایم

ذهن ما و دیوارهایی که دور خود ساخته ایم . اتفاقی، جایی این جمله رو خوندم: [su_quote]Save all your energies and time for breaking the wall your mind has built around you, Believe me, you will not regret. تمام وقت و انرژی ات را برای شکستن و فرو ریختن دیوارهایی که با ذهن خود در… ادامه مطلب ذهن ما و دیوارهایی که دور خود ساخته ایم