Toastmasters و Toastmasters Meeting یکی از اصطلاحات و تجاربیه که من اخیرا – فکر کنم حدود یک ساله – که به طور جدی باهاش آشنا شدم و تجربه شرکت در یکی از جلساتش رو هم چندوقت پیش برای اولین بار داشتم.
دوست داشتم حالا چند خطی در موردش بنویسم و این تجربه رو با شما هم به اشتراک بذارم.
قبل از اینکه ادامه بدم، میخواستم بگم شاید با من موافق باشید که متاسفانه ما در کشورمون به دلایل مختلفی که خودتون در جریان هستید، با بعضی مفاهیم و تجارب دنیای مدرنِ امروز در کار و زندگی و رشد و توسعه شخصی و حرفهای که شاید در خیلی از کشورها و شهرهای پیشرفتهتر دنیا متداول، شناخته شده و ملموس هست، تا حد زیادی بیگانه هستیم. یا اینکه هنوز به گوشمون نخورده یا اگر هم به گوشمون خورده خیلی گذرا و سریع ازشون رد شدیم و اونها رو چندان جدی نگرفتیم چون اصلا هیچ تجربه عینی ازشون نداشتیم یا اینکه قرار نبوده که داشته باشیم.
درسته، اینترنت و وب و شبکههای اجتماعی به کمرنگ کردن مرزهای بین کشورها و زبانها و فرهنگهای مختلف کمک زیادی کردهاند، اما باز خیلی مفاهیم و تجارب هستند که هنوز تحت تاثیر مرزهای فیزیکی برای ما در این نقطه جغرافیایی ناشناخته یا حداقل کمتر شناخته شده هستند و انگار تا وقتی که درمناطق دیگری ورای این مرزهای جغرافیایی حضور نداشته باشیم قادر نیستیم تصویر روشن و واضحی ازشون پیدا کنیم.
همونطور که قبلا اشاره کردم یکی از اونها برای من همین Toastmasters و Toastmasters meetings هست.
البته توی متمم، قبلا در مطلب زیر اشاره کوتاهی بهش شده که برای آشنایی خوبه که این مطلب رو هم بخونید.
چند نکته و تمرین برای سخنرانی و مهارت صحبت کردن در جمع
جونم براتون بگه که چند وقت پیش، من توی Meetup برای یکی از این جلسات تست مسترز (که جلسات تست مسترز زیادی غیر از این وجود داره که در جاهای مختلف و توسط افراد دیگری برگزار میشن) ثبت نام کردم (مسلما نه در ایران) و بعد در تاریخ مقرر در اون جلسه شرکت کردم.
راستش اولویت اول من از شرکت در این جلسات تقویت صحبت کردن فلوئنت و روان و تا حد امکان بدون غلط به زبان انگلیسی و تقویت لیسنینگ و درک صحبتهای دیگران به این زبان با کمترین دشواری هست که این روزها واقعا یکی از جدیترین دغدغههای من هست و دلم میخواد با تجارب و تمرینهای مختلف بتونم این مهارت رو بیشتر و بیشتر در خودم تقویت کنم.
این Toastmasters Meeting در یکی از میتینگ روم های یک هتل دوستداشتنی ۵ ستاره برگزار شد. (و جالبه که این هتل به دلایلی از قبل، برای من یه معنی خاص هم داشت)
بذارید توضیح برگزارکنندگان این جلسه رو از هدف برگزاریش اینجا عینا نقل کنم:
Public Speaking: Beat Your Fears & Boost Your Confidence
Toastmasters International is a nonprofit educational organization that teaches public speaking and leadership skills through a worldwide network of clubs
Our club is welcoming everyone and it is a safe place to practice your skills
این جلسه حدود ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر شروع شد و تا ۹:۳۰ شب ادامه داشت. حدود ۳ ساعت.
تقریبا ۳۰ شرکت کننده هم داشت که ۲ نفر از این افراد به عنوان Host (میزبان) و مجری، ۵ نفر Toastmaster، و اکثریت سایرین به عنوان member (عضو) و چند نفر هم Guest یا مهمان بودند، مثل من.
این جلسه Agenda و برنامه مشخصی داشت که به ترتیب و با نظم قابل توجهی پشت سر هم رعایت و اجرا میشد.
متداول هست که در این جلسهها یک واژه در همان ابتدا به عنوان تم (Theme) مطرح میشه و در مورد معنی و مفهوم و مصادیقش توسط میزبانها به طور مفصل صحبت میشه.
در این جلسه لغت نه چندان متداول Bufflegab مطرح شد و در موردش صحبت شد.
Bufflegab همونطور که ممکنه بدونید به طور کلی به کلمات نامفهوم، گیجکننده و یا بیش از حد تخصصی گفته میشه که بهتره در صحبت کردن یا نوشتن محاورهای از اونها پرهیز کنیم.
(امیدوارم من با استفاده از کلمات انگلیسی در این نوشته، Bafflegabbing نکرده باشم- راستش میخوام بیشتر توی اون فضا قرار بگیرین)
در بخش یا session بعدی، چند نفر از اعضا در نظر گرفته شده بودند که به ترتیب صدا زده میشدن و باید هر کدام درباره یک Topic مشخص که از قبل تمرین کرده بودن حدود ۷ دقیقه به انگلیسی صحبت میکردن.
بخش بعدی Table Topics نام داشت که موضوعاتی به صورت Random به چند نفر از اعضا اختصاص پیدا میکرد که از قبل از اون موضوعات خبر نداشتن و در نتیجه بدون آمادگی باید حدود ۳ یا ۴ دقیقه به صورت فیالبداهه (Impropmtu) در مقابل جمع در موردش صحبت میکردن.
در پایان هر سخنرانی هم سخنران توسط بقیه شرکتکنندگان تشویق میشد.
جالب بود. یکی از میزبانها هم هونطور که در ابتدای جلسه توضیح داده بود و با شرکت کنندگان قرار گذاشته بود، یک دفترچه متوسط با سه برگ مقوایی رنگی در دست داشت که برای Start یا شروع سخنرانی برگه سبز رنگ رو به speaker نشون میداد، وقتی ۱ دقیقه به پایان صحبت باقی مونده بود برگه زردرنگ و وقتی زمان صحبتش به اتمام میرسید برگه قرمز رو در مقابلش میگرفت.
انتهای جلسه هم استادهای Toastmaster که در یک مرحله با انتخاب میزبانها و در مرحله دیگر به قید قرعه انتخاب میشدند باید در مورد قطعهای که هر یک از سخنرانها صحبت کرده بودند نظر و فیدبک اصلاحی و سازنده خودشون رو مطرح میکردند و نقاط ضعف و قوت اونها رو در سخنرانی (چه از لحاظ لغات یا گرامر یا جملهبندی، و چه از لحاظ نحوهی ارائه) بیان میکردن که همین فیدبکها نکات مفید زیادی برای یادگیری چه برای خود اون سخنران و چه برای بقیه شرکت کنندگان دربرداشت.
یکی از بزرگترین چالشهای من listening دقیق بود و این که بتونم صحبتها و سیر داستانی چیزهایی که تعریف میکردن رو تا حد خوبی متوجه بشم.
در پایان صحبت هر سخنران، باید از طریق کد QR ای که روی وایت بورد نشون داده میشد با موبایل وارد اپ میشدیم و از طریق فرم نظرسنجی به اون سخنران امتیاز میدادیم.
در انتها بهترین اسپیکرها که بیشترین امتیاز رو از طرف شرکتکنندگان کسب کرده بودند معرفی و تشویق شدن و یک ریبون یادگاری با آرم اون کلاب دریافت کردند.
توی break وسط جلسه هم به مناسبت تولد فرزند یکی از اعضا، شرکت کنندهها با یک کیک خوشمزه پذیرایی شدند و این مدت به آشنایی بیشتر و صحبت و شوخی و خنده و عکس گرفتن گذشت. (در پایان جلسه هم البته یک عکس یادگاری دسته جمعی گرفته شد)
این تجربه برای من تازگی داشت و همونقدر که از قبل برای شرکت در اون جلسه هیجانزده بودم در طول جلسه هم بسیار لذت بردم و هر لحظهاش رو با اشتیاق سپری کردم.
جدا از تمام موارد آموزندهای که این تجربه برای من داشت، شاید جذابترین نکتهی این Toastmasters Meeting تنوع فرهنگی، ملیتی، رنگ، نژاد، زبان و لهجه آدمهایی بود که بعد از خستگی یک روز کاری برای یادگیری و رشد بیشتر خودشون گرد هم جمع شده بودند، همچنین اون فضای گرم و دوستانهای که فارغ از همهی این تفاوتها از ابتدا تا پایان جلسه در اون مکان جریان داشت، و در نهایت اینکه چقدر، هم بین خودشون و هم برای کسی مثل من که در اون جلسه جدید، ناشناخته و تازه وارد بود، مهربون و welcoming بودند.
این هم چند عکس برای نمونه 🙂
خیلی ممنون که تجربهتون رو به اشتراک گذاشتید.
ممنون از تو پوریا جان که وقت گذاشتی خوندیش و برام کامنت گذاشتی.
درود شهرزاد عزیز
ممنون از این تجربه عالی و نوشتنش که باعث میشه ما هم اونو از راه دور تجربه کنیم.
من قبلا واژه Jargon رو شنیده بودم و به کار میبردم. به معنای همین لغتهای تخصصی که برای مخاطب ناآشنا همیشه گنگ و نامفهومه.
الان یه لغت بهتر دارم : Bafflegab
با مهر
یاور
سلام یاور، حالت چطوره؟ 🙂
خوشحال شدم دیدمت اینجا.
ممنون که برام نوشتی.
خوشحالم که این تجربه و نوشتن ازش برات جالب بود.
راست میگی. واژه Jargon رو برای توصیف چنین مفهومیبیشتر شنیدیم. من هم خودم اولین بار بود که Bafflegab رو میشنیدم و برام جالب بود.
کلا تجربه جذابی بود. امیدوارم تو هم بتونی تجربه اش کنی.
قربانت.
خانمِ شهرزاد عزیز، ممنونم که تجربه تون رو به اشتراک گذاشتید.
خوندن این تجربه_ با روایت گری صمیمانه شما_ خیلی لذت بخش بود.
در مورد زبان انگلیسی هم یک چیزی میخواستم بگم.
به گمانم، ارزشمندترین دستاورد این تجربهها، “اعتماد به نفس” هست که آدم کسب میکنه و در جاهای دیگه، راحت تر صحبت میکنه.
پی نوشت یک: اتفاقاً چند روز پیش اومدم این جا سر زدم، دیدم وبلاگتون به روز نشده.
الان که این نوشته تون رو دیدم، خوشحال شدم.
پی نوشت دو: میدونم که اهداف بزرگی رو دارید دنبال میکنید. قلباً براتون آرزوی موفقیت دارم.
سلام محسن جان.
مرسی از تو دوست خوبم که به اینجا سر میزنی و ممنون از لطف و توجه و محبت همیشگیت.
من هم برای تو آرزوی بهترینها رو دارم.
در مورد زبان انگلیسی کاملا باهات موافقم. اعتماد به نفس یا همون confidence 😉 توی صحبت کردن به انگلیسی (یا هر زبان خارجی دیگری که مایلیم یاد بگیریم) واقعا تاثیرگذاره.
این اعتماد به نفس هم وقتی به دست میاد که خودمون رو بیشتر و بیشتر در معرض صحبت کردن و یادگیری قرار بدیم.
البته من بعضی افراد رو دیدم که بیش از این که بتونن درست و صحیح حرف بزنن، فقط اعتماد به نفس دارن. 🙂
راستش برای خود من خیلی مهمه که بتونم با کمترین غلط و همچنین با لهجه درست کلمات و جملات رو ادا کنم و در کنارش اعتماد به نفس خوبی هم برای صحبت کردن فلوئنت پیدا کنم. در نتیجه فکر میکنم خیلی زیاد نیاز به تمرین دارم.
ضمن اینکه واقعا به این نتیجه رسیدم که توی محیط با تکرار و تکرار و تکرار، یادگیری عمیق میتونه خیلی راحت تر، سریع تر و موثرتر اتفاق بیفته تا وقتی که توی ایران نشستیم و تقریبا هیچ نیازی به انگلیسی صحبت کردن یا درک صحبتهای دیگران به انگلیسی نداریم.