برای فکر کردن, بهانه‌ای برای نوشتن

انسان، ماشین، و رسیدن به دستاوردهای حرفه ای و رضایت شخصی در عصر مفهومی

اگر ایده ی متمم با عنوان: ایلان ماسک: اگر استیون پینکر هم نفهمد، نسل انسان واقعاً در خطر است را خوانده باشید  – به قول متمم – می‌توانیم در میان دعوای این بزرگان نیز نکاتی را بیاموزیم یا آز آن الهام بگیریم.

در این بحث همانگونه که متمم می‌گوید:

[su_quote]پینکر، مانند همیشه در مورد خطرات و تهدیدهای هوش مصنوعی نیز مانند زمینه‌های دیگر اعلام خوش‌بینی می‌کند.

در حالی که افرادی مانند استیون‌هاوکینگ ) (+) [که دیروز، این جهان فانی را – همین جهانی که علاقمند بود رازهای آن را بگشاید – ترک کرد] و ایلان ماسک، بخشی از نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود را در سال‌های اخیر، به نگرانی از آینده‌ی هوش مصنوعی اختصاص داده‌اند و مدام یادآوری می‌کنند که باید مراقب خطرات و تهدیدهای توسعه سیستم‌های هوشمند باشیم.[/su_quote]

حال اگر کتاب «ذهن کامل نو» از دنیل پینک، را خوانده باشید، دو داستان را به یاد می‌آورید که او برای ما تعریف می‌کند و به نظر من، بی ارتباط به این بحث ایلان ماسک و استوین پینکر نیست.

داستان اول مربوط به شخصی می‌شود به نام «جان هنری» (البته نمیدانیم او براستی فردی واقعی بوده یا خیر) که در حال حاضر تبدیل به یک تمثال شده و حتی بر روی تمبر پست ایالات متحده جاودان شده است.

پینک تعریف می‌کند که جان هنری شخصی فوق العاده قدرتمند و درستکار بود.

تاریخدانان معتقدند او در گذشته برده ای بود که که برای خطوط راه آهن کار میکرد و در کنارکارگران دیگر، با قدرت عضلانی خود، کوه‌ها را درهم می‌کوبیدند تا تونل‌هایی برای نصب خطوط آهن باز کنند.

قدرت جان هنری بیش از هر کس دیگری زبانزد مردم بود و همین قدرت، با حکایت ای، دستمایه ی یک افسانه شد.

و حکایت از این قرار بود که روزی جان هنری در پاسخ به ادعای یک فروشنده مبنی بر این که مته ی جدید او که با نیروی بخار کار میکرد، می‌تواند بهتر از قوی ترین مردان کار کند و با عضلات انسان رقابت کند؛ برای انجام یک مسابقه اعلام آمادگی کرد.

جان هنری و مته همزمان به در هم شکستن قطعات صخره و حفر تونل پرداختند.

ابتدا ماشین از جان هنری پیشی می‌گیرد، اما در لحظات پایانی مسابقه، جان هنری با جهش و تلاشی جانفرسا، خود را از ماشین جلو می‌اندازد تا زودتر از او از تونل خارج شود.

اما، با خارج شدن از تونل، به زمین می‌افتد و جان می‌سپارد.

داستان دوم هم مربوط می‌شود به گری کاسپاروف، استاد بزرگ شطرنج، که با قدرت تحلیل فوق العاده ی مغزش که ظاهراً فوق انسانی می‌نمود و هر حریفی را مغلوب خود میکرد، همچون جان هنری، ناگزیر مغلوب ماشین می‌شود.

کاسپاروف روزی گفته بود: “هیچ کامپیوتری هرگز نمی‌تواند مرا شکست دهد.”

حال آنکه او – طبق گفته ی خودش – وقتی به صفحه شطرنج نگاه میکرد می‌توانست در هر ثانیه بین یک تا سه حرکت را بررسی کند.

در حالی که کامپیوتر «دیپ جونیور» که حریفِ پیروزمندِ او بود، میتوانست در هر ثانیه بین دو تا سه میلیون حرکت ممکن را تحلیل کند.

این دو داستان از دنیل پینک، در کنار بحث‌های ایلان و ماسک و استیون پینکر و سایرین [یووال نوح هراری نیز در فصل پایانی کتاب انسان خردمند به بحث‌های جذاب و قابل تأملی در این زمینه‌ها اشاره میکند] را مطرح کردم تا – با نظر شخصیِ خود – بگویم شاید بهتر باشد به جای هراس یا انکار یا مخالفت‌ها، و از آنطرف خوش بینی زیاد نسبت به آینده ای که انسان‌ها در کنار ماشین‌ها و هوش مصنوعی تجربه خواهند کرد؛ آن را با نگاهی واقع بینانه بپذیریم، خود را با آن سازگار کنیم و اجازه دهیم تا این چالش‌های جدید ما را به سمت توانایی‌های جدیدی، پیش ببرند.

توانایی‌های جدیدی که به گفته ی دنیل پینک، تسلط ما را بر تفکر راست-هادی (R-Directed Thinking) بیشتر کند، مهارت ما را در دیدن تصویر کلی افزایش دهد، ما را تا رفتن به فراسوی روزمرگی در طلب مقصود و معنا همراهی کند و از ما آفریننده‌ها و همدل‌های قدرتمندتری بسازد.

همان توانایی‌هایی که به آسانی، از عهده ی ماشین‌ها بر نمی‌آید.

در اینصورت،  شاید در کنار ماشین‌ها، در عصر جدیدی که دنیل پینک آن را عصر مفهومی‌مینامد؛ بتوانیم دستاوردهای حرفه ای و رضایت شخصی را بیش از پیش، نصیبِ خود کنیم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *