به پندار تو:
جهانم زیباست؛
جامه ام دیباست؛
دیده ام بیناست؛
زبانم گویاست؛
قفسم هم طلاست؛
بر این ارزد که دلم تنهاست؟
*****
شعر زیبایی که در ابتدای این پست خواندید، از استاد معینی کرمانشاهی است.
اقبالی دست داد تا اخیراً در برنامه ی تلویزیونی از پیش ضبط شده ای، پای صحبتهای شیرین ایشان و همچنین استاد همایون خرم بنشینم و دگر بار از بودن چنین آدمیانی به وجد بیایم.
اگر چه هر دوی این عزیز، افسوس که دیگر به ظاهر، در میان ما نیستند؛ اما هنرمندانی اینچنین هنرمند و مردمیو پرارزش، هیچگاه نمیمیرند و همیشه در بین ما و در میان لحظههای ما با شعرها و ترانهها و آهنگهای زیبا و ماندگارشان حضور دارند و میدرخشند.
در این مصاحبه و گفتگو، آنقدر محو حرفهای شیرین و دلچسب و شنیدنی آنها شده بودم که در پایان افسوس خوردم که چرا برنامه را ضبط نکردم.
از جمله حرفهای طلایی ایشان که به یاد سپردم، این بود:
“یک ترانه سرا میتواند شاعر باشد. اما یک شاعر نمیتواند لزوماً یک ترانه سرا باشد. ترانه سرا بودن خیلی سخت است.”
نکته ی شگفت انگیز دیگر در نوعِ همکاری استاد معینی کرمانشاهی و استاد همایون خرم بود، که به گفته ی هردو، آهنگِ این یکی با شعرِ آن یکی، همواره با همفکری و همدلی، و معمولاً در هماهنگی و همزمان با یکدیگر آفریده میشدند و به زیبایی هر چه تمام تر، در هم میتنیدند و با هم میآمیختند.
بعد از شنیدن صحبتهای این دو عزیز، علاقمند شدم تا کتاب “ای شمعها بسوزید” (چاپ بیستم) از استاد معینی کرمانشاهی را بخرم و گاه گاهی به شعرهایی از این کتاب که براستی از دل ایشان برآمده اند، چشمِ جان بسپرم.
مقدمه و پیشگفتار این کتاب، نیز بسیار خواندنی بود.
تصمیم گرفتم بخشهایی از آن را برای شما نقل میکنم تا اگر شما هم علاقمند بودید، دقایقی را پای حرفهای دل او بنشینید.
در مقدمه ی این کتاب که پس از انتشار چاپ بیستم در سال ۱۳۸۰، آورده شده است، استاد معینی کرمانشاهی مینویسد:
“… هنگامیکه دریافتم چه از طریق امواج رادیویی در مورد ترانههایم، چه از طریق چاپ غزلهایم در دو کتاب حاضر و خورشید شب مورد لطف و قبول ادب دوستان واقعی که مردم بدون تظاهر و تکلف اند و به خود بزرگ بینی تفاخر آمیز نرسیده اند هستم، جرأت و جسارت رفتن به میدان پهلوانی چون حکیم توس که پشتوانه ی هزارساله مردمیرا دارد در خود دیدم.
و این خواست حضرت جهاندار بود که نسلهای پیاپی در این سرزمین با التفاتی که به جوهر شعر پارسی دارند با زبان شعر به تاریخ پندآموز و پر بحث و حدیث اجدادشان با احساسی خردمندانه آگاه شوند.
البته در تمام جوامع بشری منجمله جامعه ایران هستند افرادی که دائماً در آینه خودنمایی مرتباً خود را میبینند و تحمل حضور دیگران را ندارند، ولی چون تزلزل شخصیت پایدار نیست و با گذشت زمان و از میان رفتن حب و بغضهای زمانی مدفون میشود و فرزندان هم آنان که در زمان فردوسی بزرگ چشم دیدار را نداشتند به عشاق دلخسته ی فردوسی مبدل و بازماندگان همان نسلی که در تکفیر و تحقیر حافظ صدا بلند میکردند، به تفأل گیران از حافظ تغییر شکل داده و گاه هم برای خودنمایی حافظ شناس میشوند.
در این میان اگر هنر خدایی باشد از مرز زمان عبور میکند ولی اگر زمینی باشد در خاکهای همین زمین فراموش و خاموش میگردد.
آن چه را که منِ ناچیز در این دوران گوشه گیریم از تمام مجامع و محافل فهمیده ام آن است که اولین شرط ماندگاری هر هنری صداقت باطن هنرمند با بافتهای هنری او باید باشد.
یک هنرمند آگاه و حقیقت شناس باید لحظه به لحظه قیود کثافت بار اخلاقی را که دامنگیر بشرهای حیوان صفت است از ذرات وجود خود خارج کند و قدم به سوی کمال که پلکانش به سوی بام آدمیت تعبیه شده است بگذارد تا با خدای هنر که آینه گردان ذرات خلقت است هر چه بیشتر نزدیک تر شود.
در غیر اینصورت به دلیل ارزش هنر که با هیچ گنجی قابل قیاس نیست به بخشش خداوند که جوهر هنر را در برخی از بندگان به ودیعه نهاده است ستم کرده و آن هنر صاحب خود را سرافراز نخواهد کرد.
خدای هنر به من فرموده است با کلام کلام شعرم در هر زمینه ای عبادت خالصانه و مخلصانه را در حضور حضرتش به خاطر داشته باشم و حقیر نیز در حد شعور و ادراکم چنین میکنم تا فضل او چه خواهد.”
***
و در پیش گفتار کتاب که در سال ۱۳۴۴ شمسی به نگارش درآمده است، استاد معینی کرمانشاهی در جایی اشاره میکند:
“هدف من در انتشار این مجموعه ی ناچیز در حقیقت آن نبود که من هم در میان طاووسهای زیبا و چتر برافراشته ی گلزار ادب پارسی بال و پری افشانده باشم.
محصول عمرم تا این زمان نیز همین پراکنده گوییهای شعر مانند بود که ناگزیر از ارائه ی آن به اجتماع خویش شدم تا دلیل ضعیف بر زنده بودنم آورده باشم.
کسی چون من نمیکند دگر چنین سبک سری
که بعد سعدی ای خدا زنده ام از سخنوری
ز بوستان حکمت و ز گلستان عرف او
هزار گل به جای و من کنم گیاه پروری
…ملتی که کتاب حافظ را جزء همیشگی زندگی خود در سفر و حضر میداند، در گفتگوهای همه جانبه از اشعار پندآمیز و همه کس فهم سعدی مدد میگیرد، شوریدگی احوال خود را در صورت درک معای عرفان با نوای جانسوز نای مولوی همراه میسازد، احساس ابدی وطن خواهی را با غرور سخنان حکیمانه فردوسی میآمیزد، ظرافت اندیشه را در پُر شکوه ترین و زیباترین حالات روحی در کلام به آسمان رسیده ی نظامی میجوید، حقیقت زندگی گذران را در فلسفه ی جهان پذیر خیام میشناسد، بی نیاز از شعر است.
مگر آن که در این زمان، اندیشههای دگرگون گشته ی او که هیچ گونه شباهتی به افکار گذشتگانش ندارد و زندگی جدید شکلی جدید به هیئت ظاهری ملتها بخشیده است، با شعری که مبیّن احساس و دردهای فراوان و جدید زمان اوست، روبه رو گردد.”
*****
اگر به ترانه ی شگفت انگیز و ماندگار طاقتم ده با آهنگسازی فوق العاده ی استاد همایون خرم در گوشه بیداد دستگاه همایون که نخستین بار با صدای مرضیه (و بعداً توسط خوانندگانی دیگر) اجرا شد نیز گوش داده باشید؛ احتمالاً میدانید که ترانه ی زیبای آن را هم استاد معینی کرمانشاهی سروده اند.
طاقتم ده، آهنگ شگفت انگیزی از استاد همایون خرم
و همچنین شعر زیبا و مشهور “عجب صبری خدا دارد” نیز از اوست.
بگذارید این نوشته را با همین قطعه ی زیبا از استاد معینی کرمانشاهی که بر روی جلد کتاب نیز حک شده است، به پایان برسانم:
من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آن است که این قصّه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
سلام بنده سیاستم برای هنرمند اینست که گلچین میکنم حالا اگر هنرمند شاعر و خواننده و بازیگر و امثالهم باشد سعی میکنم اثاری از اینها که باب میلم بشود را انتخاب کنم و گلچین استفاده نمایم من کارم گلچین است اقای مارتیک هستم ۰۹۳۹۱۴۰۲۰۹۷ متشکرم
با سلام
یادش به خیر استاد عزیز
روحشان شاد
آیا آثار مربوط به استاد همگی چاپ شده اند.
خیلی دنبال کتاب ای شمعها بسوزید میگردم.
سلام.
نمیدونم چرا این کتاب، مجددا چاپ نشده و در حال حاضر موجود نیست.
فکر کنم بد نباشه توی دیجی کالا و شهر کتاب آنلاین، گزینه “موجود شد به من اطلاع بده” رو برای این کتاب (ای شمعها بسوزید) بزنید تا به محض موجود شدن مطلع بشید و بتونید خریداریش کنید.