( انتشار مجدد)
تاریخ انتشار اصلی: ۹ بهمن ۱۳۹۵
.
چند وقت پیش، فیلم کوتاهی از یونیسف را در مورد کودکان میدیدم – که در این پست: فیلمی زیبا و کوتاه از یونیسف برای کمی تامل هم برای شما گذاشتم، و فکر میکنم اگر هنوز این فیلم را مشاهده نکرده اید، بد نباشد قبل از خواندن این پست، نگاهی به آن بیندازید.
در حین دیدن این فیلم، یاد موضوع تداعی ذهنی افتادم که در کتاب قدرت تفکر بدون فکر کردن (بلینک) (Blink) از ملکوم گلدول، (با ترجمه فاطمه عباسی فر) خوانده بودم.
و البته، به واسطه ی درسهای خوب و مفید تصمیم گیری شهودی در متمم بود که با این کتاب و این نویسنده آشنا شدم.
تمِ کلی کتاب بلینک، همانطور که خود گلدول اشاره میکند، از این سخن میگوید که نیروهای پنهان در ضمیر انسان میتوانند موجب شوند ما در چشم به هم زدنی «Blink»، تصمیمهای مهم «چه درست و چه نادرست» بگیریم.
به عبارتی دیگر و به تعبیر او: «قدرت تفکر بدون فکر کردن»
فکر میکنم اگر به شهود و تصمیم گیری بر اساس شهود علاقمند باشید، از خواندن این کتاب لذت ببرید.
کتابی که در سرتاسر آن، با یک سری ماجراها و تجارب واقعی انسانها در این زمینه، و همچنین آزمایشها و تستهای مختلفی آشنا میشویم که قدرت شهود یا تفکر بدون فکر کردن، در انسان را به بوته ی آزمایش میگذارند.
اما از تم کلی کتاب که بگذریم، مقصود من به طور خاص، همان موضوعی است که در ابتدای صحبتم به آن اشاره کردم. یعنی:
تداعی ذهنی
که البته ما در این نوشته، نه در مورد جنبه ی مثبت و روشن تداعی، بلکه در مورد جنبه ی تاریک آن صحبت خواهیم کرد.
همان جنبه ای که منجر به پیش داوریها و تعصبها میشود.
اما باز، قبل از آن بگذارید به استعاره جالبی اشاره کنم و بعد به موضوع تداعی ذهنی برسم.
استعاره ای به نام برش نازک، که برای اولین بار شخصی به نام «نالینی آمبادی» مورد استفاده قرار داد.
اگر کتاب بلینکِ گلدول یا درس نالینی آمبادی و قضاوت درباره طعم کیک بر اساس یک برش در متمم را مطالعه کرده باشید، (یا به زودی مطالعه کنید)، متوجه شده اید که «برش نازک»، توانایی ما در درک سریع لایههای زیرین شرایط و موقعیتهایی است که در آن قرار میگیریم.
ضمن اینکه آشنایی با مدلی تحت عنوان «نظریهی دو فرآیند موازی» و به طور خاص سیستمِ یکِ تصمیم گیری در این مدل، که در درس دنیل کانمن و فرایند دوگانه اندیشیدن و تصمیم گیری در متمم، با آن آشنا شدیم، میتواند به ما در درک بهتراین موضوع یاری رساند.
خوب. تا این جای قضیه عالی و هیجان انگیز به نظر میرسد.
اما اگر به گفته ی گلدول، بدون درک لایههای زیرین واقعیتها و موقعیتها دست به داوری سریع و ناگهانی بزنیم چه اتفاقی میافتد؟
او به آزمایشهای «جان بار» اشاره میکند که در آن آزمایش به ما نشان میداد که برخی کلمات، تداعیهای قدرتمندی ایجاد میکند.
مثل فلوریدا یا چروکیده و … که فقط نشان دادن آنها موجب تغییر رفتار ما میشود.
همانطور که گلدول اشاره میکند این موضوع در ظاهر افراد نیز میتواند تداعیهای قدرتمندی به وجود بیاورد.
مثل اندازه، شکل یا رنگ پوست افراد.
به همین ترتیب، گلدول نشان میدهد که:
تشخیص و درک سریع، یک جنبه ی تاریک هم دارد که دقیقاً ریشه در پیش داوری و تبعیض دارد.
او میگوید:
آنچه که به نام «برش نازک» شناخته شده است پذیرش این واقعیت است که ما با یک «بلینک» میتوانیم بسیار بیشتر از ماهها مطالعه چیز بدانیم.
اما در عین حال باید بفهمیم در بعضی شرایط و موقعیتها تشخیص سریع میتواند گمراه کننده هم باشد.
و اینجاست که گلدول، بحث تداعی ذهنی را پیش میکشد.
او از تستی به نام تست تداعی ذهنی یا Implicit Association Test که به اختصار IAT نامیده میشود، نام میبرد.
که این تست توسط روان شناسانی به نام «آنتونی جی گرین والد» و «مازارین باناجی» و «برایان نوسک» طراحی شد.
او میگوید:
این تست بسیار جذاب و فریبنده است و اعتقادات و رفتارمان را میسنجد.
ما باید با دیدن کلماتی با معانی ای به ظاهر معلوم – اما پوشیده در اعماق – آنها را با یک سری کلمات دیگر به سرعت ارتباط دهیم.
یک سری کلماتی که برایمان آشناست باید به سرعت با کلماتی که برایمان آشنا نیست پیوند بخورد.
این کار چه معنایی دارد؟
و اینجاست که او مثالی میزند:
در زیر فهرستی از کلمات وجود دارد.
میتوانید خودتان چنین جدولی مانند جدول زیر را بر روی کاغذ بکشید و بعد با گذاشتن علامت تیک در سمت چپ یا راست، دو مفهوم را که در ذهن شما با یکدیگر پیوند دارند، مشخص کنید.
با گذاشتن علامت تیک در طرف راست یا چپ هر کلمه نشان دهید به چه دسته ای تعلق دارد.
من به جای نامهای کتاب، از نامهای متداول در کشور خودمان استفاده کردم)
[su_table]
زن یا خانواده | مرد یا شغل | |
مریم | ||
علی | ||
لباس شویی | ||
کارفرما | ||
حمید | ||
بازرگان | ||
بابک | ||
سرمایه دار | ||
مهناز | ||
خانه | ||
موسسه | ||
میترا | ||
پویا | ||
آشپزخانه | ||
کارهای منزل | ||
والدین | ||
سارا | ||
نوید |
[/su_table]
گلدول میگوید، حدس میزنم متوجه شده اید که کمیسخت است ولی به هرحال با سرعت علامت گذاری میکنید.
حالا این یکی را امتحان کنید.
[su_table]
زن یا شغل | مرد یا خانواده | |
بچهها | ||
سارا | ||
علی | ||
بازرگان | ||
کارفرما | ||
حمید | ||
بابک | ||
مهناز | ||
خانوادگی | ||
کارخانه دار | ||
اداره | ||
میترا | ||
برادرزادهها | ||
مادربزرگها | ||
نوید | ||
مژگان | ||
شرکت | ||
بهداد |
[/su_table]
و ادامه میدهد:
حالا متوجه تفاوتها شدید؟ این تست کمیسخت تر از قبلی است. اینطور نیست؟
گذاشتن علامت تیک، وقت بیشتری برایتان گرفت.
مثلاً جلوی کلمه کارفرما زمانی که با کلمه ی زن جفت شده بود اندکی مکث کردید.
به این دلیل ساده که مابین جنسیت و جهت گیری شغلی تداعی ذهنی محکمیداریم.
این امر به اعتقادات ما بر میگردد.
یا در مورد دو دسته کلمات مرد یا خانواده هم مجبوریم کمیمکث کنیم، حتی اگر برای چند صدم ثانیه باشد و همین طور ربط دو کلمه ی بازرگان و زن.
طراحان این تست از مداد و کاغذ استفاده نکردند بلکه این کار را با کامپیوتر انجام دادند.
کلمه روی صفحه نمایشگر ظاهر میشد و بر حسب اینکه استفاده کننده از کامپیوتر میخواست علامت چپ یا راست را بگذارد با ضربه زدن روی حروف قراردادی مثلاً E برای سمت چپ و I برای سمت راست، تست را انجام میداد.
مزیت انجام تست با کامپیوتر در این است که سرعت پاسخ گویی فرد تا هزارم ثانیه را اندازه گیری میکند و بر حسب سرعت امتیاز داده میشود.
مثلاً اگر بین دو ستون کار و خانواده، شما وقت بیشتری صرف کنید تا مثلاً قسمت اول، ما نتیجه میگیریم شما بین مرد و نیروی کار تداعی متوسطی دارید.
اگر برای تکمیل بخش دوم وقت زیادتری صرف کنید، میگوییم که شما خود به خود بین نیروی کار و مرد، پیوند محکم با گرایش به مرد برقرار کرده اید.
«گری والد» میگوید:
یکی از دلایل رواج این تست در سالهای اخیر به عنوان ابزار تحقیقاتی این است که نمیتوانید آنچه را که در ذهن شما میگذرد، پنهان کنید و همه ی انها هم اندازه گیری میشود.
این تست طوری طراحی شده است که عقاید شما را در مورد کار – خانواده، مرد – زن در زمینه ی ویژه ای که تست شما را میآزماید بی اختیار و ناخودآگاه آشکار میسازد.
اگر شما در مورد تداعی مفاهیم پیش داوری قوی ای دارید، جواب شما بین چهارصد تا شش صد هزارم ثانیه وقت میگیرد و اگر چنین پیش داوری نداشته باشید احتمالاً بین دویست تا سیصد هزارم ثانیه بیشتر طول میکشد که در سنجش چنین نتایجی زمان زیادی محسوب میشود.
کلاً تستهای جالبی در این صفحه در سایت implicit.harvard.edu هست که شما هم میتوانید امتحان کنید.
گلدول به طور خاص به معروف ترین این تستها یعنی تداعی ذهنی نژاد، اشاره میکند.
که نظر ما در مورد سفیدپوستان و سیاه پوستان را آشکار میسازد.
او میگوید: من چند بار استفاده کردم و هر بار نتیجه برایم عجیب بود.
با اینکه من هم همیشه مثل اغلب مردم میگم که به برابری نژادها معتقدم.
او اول سریع به سوالات جواب میداده، به قول خودش بلینک، بلینک، بلینک، فکر نکرده پاسخ میداده است.
و بعد کم کم انجام تست برایش مشکل میشود و متوجه میشود که دارد فکر میکند و در نتیجه سرعت پاسخگویی اش کند میشود.
مثلاً علامت را در سمت راست میگذاشته در صورتی که منظور واقعی اش سمت چپ بوده.
او حتی میگوید:
ته ذهنم بدجوری احساس شرمساری داشتم.
راستی چرا موقعی که من باید کلمه زیبا و باشکوه و یا کلمه خوب را با آمریکایی- آفریقایی تبار جفت میکردم دچار ناراحتی میشدم.
من مجبور شدم کلمه شریر را در دسته ی بد که با آمریکایی – اروپایی تبار جفت شده بود علامت گذاری کنم….
او به همین ترتیب، تست را چندین بار انجام میدهد و امیدوار بوده احساس ناراحت کننده ی جانبداری اش از بین رفته باشد.
اما نتیجه هیچ فرقی نکرد.
او میگوید: این امر در بیش از هشتاد درصد از افرادی که تست را انجام داده بودند صدق میکرد.
یعنی از سفیدپوستان جانبداری میکردند.
به این معنی که وقتی میخواستند کلمات خوب را به سیاه پوستان نسبت دهند، وقت بیشتری صرف میکردند تا برای سفیدپوستان.
(با اینکه خودش یک نیمه سیاه پوست هست. مادرش اهل جامائیکاست)
او در ادامه میپرسد: این چه معنایی دارد؟
و خود پاسخ میدهد:
به این معناست که نگرش ما نسبت به اموری مثل نژاد، جنیست، و …در دو سطح عمل میکند.
اول نگرش و عقیده ای آگاهانه که به آن باور داریم و ارزشهای اعلام شده ی ماست.
ارزشهایی که اندیشیده شده و مستقیماً در رفتارهایمان به کار میبریم.
تست تداعی ذهنی چیز دیگری را اندازه میگیرد.
این تست میخواهد سطح دوم نگرش ما را بیازماید.
گرایشهای نژادی را در ناخودآگاهمان اندازه بگیرد.
تداعی سریع و بی اختیار که قبل از فکر کردن از ناخودآگاه مان بیرون میجهد.
ما اعتقادات ناخودآگاه مان را انتخاب نمیکنیم و درباره ی آن نمیاندیشیم.
کامپیوتر ناخودآگاه درونی ما در سکوت، همه اطلاعات، دادهها و تجربیات، افرادی را که میشناسیم، درسهایی را که خوانده ایم، کتابهایی را که میخوانیم، فیلمهایی که میبینیم، همه و همه را در خود جمع میکند و اعتقادات ما را میسازد.
این همان چیزی است که با تست تداعی ذهنی خود را نشان میدهد.
و نکته ی جالب اینجاست که گلدول به آن اشاره میکند:
چیزی که در این تست ما را ناراحت میکند، این است که گرایشهای ناخودآگاه ممکن است به محض آشکار شدن کاملاً ناسازگار و مغایر ارزشهای اگاهانه ی ما باشد.
او در ادامه میافزاید:
تست تداعی ذهنی صرفاً یک تست اندازه گیری نیست، بکه با قدرت پیشگویی میکند چگونه در شرایط و موقعیتهای از این دست بدون فکر و برنامه ریزی قبلی عمل میکنیم.
اگر در ذهنتان بین چیزهای خوب و سفیدپوستان پیوند قوی وجود دارد، این امر روی طرز برخورد شما با سیاه پوستان تاثیر میگذارد و معنی اش این نیست که تصمیم میگیرید چگونه حرف بزنید، چگونه احساس یا عمل کنید و به احتمال زیاد حتی آگاه نیستید رفتار شما با یک سیاه پوست و یک سفیدپوست فرق میکند.
گلدول در پایان، سوال جالبی میپرسد و خود پاسخ میدهد:
آیا این تعصب وپیش داوری، عمدی و از پیش اندیشیده شده است، و مردم درباره ی آن فکر میکنند؟
البته که نه.
این فقط یک نوع جانبداری ناآگاهانه است که در تست تداعی ذهنی بروز میکند.
حال بیایید، دوباره به همان فیلم یونیسف برگردیم.
نوع رفتاری که از ما بر اساس ظاهر و نوع پوشش کودکان (یا افراد بزرگسال)، سر میزند یا رفتاری که نا آگاهانه در قبال آنهایی که به نوعی قربانی استریوتایپها هستند، اتخاذ میکنیم نیز، میتواند نمونه ی دیگری باشد که میتوان به آن اندیشید و در آن تأمل کرد و چه خوب است که بکوشیم تا این نکته ما را متوجه ی این موضوع کند و این سوال را از خود بپرسیم که اینگونه تداعی ذهنی و پیش داوری، در نوع رفتاری که ما در این شرایط یا شرایط مشابه، از خود بروز خواهیم داد، چقدر نقش خواهد داشت؟