شعر و ادب

خوشبختی خطر کردن است (عرفان نظر آهاری)

خوشبختی خطر کردن است (عرفان نظر آهاری)

.

دلبسته ی کفش‌هایش بود.

کفش‌هایی که یادگار سالهای نوجوانی اش بودند. دلش نمی‌آمد دورشان بیندازد.

هنوز همان‌ها را می‌پوشید. اما کفش‌ها تنگ بودند و پایش را می‌زدند.

قدم از قدم اگر بر می‌داشت تاولی تازه نصیبش می‌شد.

سعی می‌کرد کمتر راه برود که رفتن دردناک بود.

می‌نشست و زانوانش را بغل می‌گرفت و می‌گفت:

خانه کوچک است و شهر کوچک و دنیا کوچک.

می‌نشست و می‌گفت: زندگی بوی ملالت می‌دهد و تکرار.

می‌نشست و می‌گفت: خوشبختی، تنها یک دروغ قدیمی‌است.

او نشسته بود و می‌گفت که پارسایی از کنار او رد شد.

یک روز جدید

پارسا پابرهنه بود و بی پای افزار.

او را که دید لبخندی زد و گفت:

خوشبختی دروغ نیست اما شاید تو خوشبخت نشوی، زیرا خوشبختی خطر کردن است و زیباترین خطر، از دست دادن.

تا تو به این کفش‌های تنگ آویخته ای، دنیا کوچک است و زندگی ملال آور.

جرات کن و کفش تازه به پا کن. شجاع باش و باور کن که بزرگ تر شده ای.

اما او رو به پارسا کرد و به مسخره گفت:

اگر راست می‌گویی پس خودت چرا کفش تازه به پا نمی‌کنی، تا پابرهنه نباشی.

پارسا فروتنانه خندید و پاسخ داد:

من مسافرم و تاوان هر سفرم پای افزاری بود.

هر بار که از سفر برگشتم پای افزار پیشینم تنگ شده بود و هر بار دانستم که قدری بزرگتر شده ام.

هزاران جاده را پیمودم و هزارها پای افزار را دور انداختم تا فهمیدم بزرگ شدن بهایی دارد که باید آن را پرداخت.

حالا پابرهنگی، پای افزار من است؛ زیرا هیچ پای افزاری دیگر اندازه ی من نیست.

از: عرفان نظر آهاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *