قبلاً از طرح مداد رنگی برایتان حرف زده بودم و از دغدغه ام برای اینکه در کاری که شروع کرده ام و در پیش گرفته ام – آنطور که قبلا گفته بودم و بعد به زیباترین شکل، در متمم از زبانِ جف بزوس (+) شنیدم – دنیال چیزی بزرگتر از خودم باشم. (+)
سعی کردم این فکر و دغدغه ام را هر چه سریع تر جامه ی عمل بپوشانم، و همان طور که در این پست نوشته بودم؛ این چند کادو یا هدیه را که کاردستیهای خودم هم که دقیقاً به این منظور درست کرده بودم بین آنها هستند، از طرف خودم و دوستانی که در خرید از مداد رنگی – طبق طرح مداد رنگی – در آنها سهیم بودند، به کودکی هدیه کنم.
وقتی از زبان مسئولین دفتر بنیاد کودک در شهری که این کودک نازنین در آنجا زندگی میکند شنیدم که بسته به دستشان رسیده و چقدر آنها و آن کودک را – که برای تحویل دادن هدیه به دفتر دعوتش کرده بودند – خوشحال کرده، با تمام وجودم تحت تاثیر قرار گرفتم و شاد شدم.
این کودک نازنین، برایم با خط زیبا و متن زیباترش نامه تشکری فرستاده که همراه با عکسی که بنیاد کودک با هدیهها از او گرفته برایم ارسال شد.
بارها و بارها این عکس را دیدم و آن نامه را خواندم و تحت تاثیر قرار گفتم و خدا را شکر کردم که این فکر را به سرم انداخت که چنین کاری را انجام بدهم.
ضمن اینکه باز برای ادامه ی این کار دلگرم تر، امیدوارتر و مصمم تر شدم.
تصمیم گرفتم با رعایت حفظ حریم شخصی این کودک نازنین، نامه و عکس او را اینجا برای شما – و خصوصاً برای دوستانم که در این اتفاق قشنگ سهیم بودند و با عرض معذرت، دوست دارم دوباره از آنها یاد کنم – هم بگذارم تا آنها هم در این حس خوب شریک باشند.
شهرزاد وکیل زاده – سامان عزیزی – بانو – مهشید محمدی – سمیه تاجدینی – سعید قاسمی
با خودم فکر میکنم:
هر وقت دلِ کودکی شاد میشود، دنیا گویی زیباتر به نظر میرسد.
آخی عزیزم
چه حس خوبی شهرزاد، گریهام گرفت از خوندن نامهاش.
چه متن پختهای و چقدر برام جالب هست که تو این سن امضا هم داره.
آفرین به شما و دوستان دیگه، گامهات استوار و سرسبز.
ممنونم لیلا جان. 🙂
با دفتر بنیاد کودک که این کودک نازنین رو دعوت کرده بودن تا هدیهها رو بهش بدن، تماس گرفتم تا ازشون تشکر کنم (با خانمیکه اونجا هست دیگه دوست شدم) گفت، خیلی دوست داشت هدیهها رو، مخصوصا کاردستیهای خودتون رو، و خیلی بخاطرشون خوشحال بود.
و وقتی گفتم اگه باهاش تماس داشتین از نامه اش خیلی تشکر کنین و بگین که از خوندن نامه ی تشکرش خیلی لذت بردم و خوشحالم کرد، گفت آره ما هم خودمون از خوندن نامه اش خیلی لذت بردیم. (راستش رو بخوای، فکر میکردم برای نوشتن نامه کمکش کردن.;) ) (میگفت، خیلی هم بچه ی خوب و مودب ای هست 🙂 )
آخی. نوشته بود: شما خیلی خوش سلیقه و هنرمندین. یا آخرش نوشته بود: شهرزاد جون. :)) یا نوشته بود: کتابها رو میخونم و خودکارها رو میذارم واسه سال آینده که میرم کلاس ششم.
از دیدن امضاش، من هم خیلی لذت بردم. و از اینقدر دقیق و خوش خط و تمیز نوشتنش.
ایمیل مدیر امور همیاران و دانش آموزان بنیاد کودک هم خیلی منو تحت تاثیر قرار داد که در جواب من که ازشون تشکر کرده بودم، نوشته بود:
“ما از مهر شما سپاسگزاریم که لبخند را به دانش آموزان بنیادکودک هدیه میکنید. باور دارم انرژی مثبت این بزرگ دلی شما به زندگیتان بازمیگردد”
خلاصه خیلی حس خوبی داشت. مخصوصاً که این کودک خوب و نازنین، هدیهها رو دوست داشت و بخاطرشون خوشحال شده بود. چون من نگران بودم که نکنه بخاطر هدیهها، معذب شده باشه.
خداروشکر 🙂 و باز هم از دوستانم ممنونم که در این حسهای خوب مشترک، سهیم و تاثیرگذار بودند.