کتاب و زندگی

استراتژی ای به نامِ ول کردن – ایده ای از ست گادین

[su_quote]ول کردن کار، استراتژی فوق العاده ای است. اما با این حال، ول کردن، کارِ بسیار اشتباهی است. البته راه بسیار ساده ای برای تشخیص تفاوت میان این دو وجود دارد.

– ست گادین[/su_quote]

 

اگر می‌خواهیم این پارادوکس عجیب، ما را به تعجب وا ندارد؛ خواندن کتاب «شیب» نوشته ی «ست گادین» می‌تواند بهترین راه حل باشد.

البته می‌دانم که بسیاری از خوانندگان این پست، احتمالاً آن را خوانده اند. 

«شیب» به قول ست گادین: “کتابی است بسیار کوچک، در مورد موضوعی بسیار مهم

ست گادین

شاید با خواندن این کتاب، بتوانیم بهتر متوجه شویم که “کسانی که ما آنها را خوش شانس می‌دانیم، در واقع افرادی باهوش و هدفمند و بسیار سخت کوش بوده اند.”

در ضمن، “آنها جایی درطول مسیر، کار را ول نکرده بودند، اما در عین حال کارهای خیلی زیادی را هم ول کرده بودند.”

می‌بینید؟ … باز هم، همان پارادوکس.

راستی. با خواندن این موضوع، یاد تفکر استراتژیک (که در متمم با آن آشنا شدیم) هم نمی‌افتید؟

ست گادین در این کتاب می‌خواهد که ما در هر دنیایی – با معیارهایی که برای خودمان مهم است – بهترین باشیم.

(توضیح: جملات، پراکنده از این کتاب انتخاب شده اند و خواندن کلِ این “کتاب کوچک اما درباره موضوعی مهم”، پیشنهاد می‌شود)

او می‌گوید:

“بازار بزرگ (Mass Market) در حال مرگ است.

اکنون میلیون‌ها بازار کوچک وجود دارند. اما هر بازار کوچکی، یک بهترین دارد.

اگر بازار کوچک شما، [به عنوان مثال] “بازار فروش مواد غذایی محلی در تولسا” است، این جهانِ شماست و شما باید در جهانِ خودتان، بهترین باشید.

کلمه ی جهان تفسیرپذیر است و بر اساس اولویت‌های ما تعریف می‌شود.

برای شکست نخوردن باید بدانید چه وقت کارتان را ول کنید و چه وقت نباید جا بزنید.

باید وقتی کاری را ول کنید که زیر فشار قرار نگرفته اید.

برای دستیابی به خواسته‌هایمان، باید قدرت درک موقعیت‌های مختلفی را داشته باشیم و تشخیص دهیم کدام‌ها ما را به ول کردن کار سوق می‌دهند و کدام‌ها باعث می‌شوند که کار را ول کنیم.

برای اینکه بتوانیم منظور ست گادین را از واژه ی «ول کردن» بهتر متوجه شویم، بیایید به تعریف خود او توجه کنیم:

ول کردن کار – منظورم دست کشیدن از استراتژی بلند مدت خود (در هر زمینه ای – شغلی – درآمد، رابطه یا فروش) نیست، منظور ول کردن تاکتیک‌هایی است که کارآمد نیستند.

تقریباً هر کاری در زندگی که ارزش انجام دادن داشته باشد، تحت کنترل شیب (Dip) است.

شیب ست گادین

    source:  

شیب، مسیر طولانی بین شروع کردن و تسلط یافتن است.

مسیر طولانی یی که در واقع یک میان بر است، چون سریعتر از هر مسیر دیگری شما را به مقصد مورد نظرتان می‌رساند.

ست گادین، برای گام برداشتن در مسیر موفقیت، ما را از وجود شیب ای عمیق در میانه ی این مسیر آگاه می‌کند:

گاهی برای رسیدن به موفقیت، شیب عمیقی در طول مسیر وجود دارد.

افراد موفق شیب را پشت سر می‌گذارند. نه تنها شیب را پشت سر می‌گذارند، بلکه از هیچ کاری کوتاهی نمی‌کنند.

آنها در مسیرشان قوانین را تغییر می‌دهند و سخت تر تلاش می‌کنند.

اما جایی هم وجود دارد که بن بست است.

اگر گرفتار بن بست شدید باید خیلی زود خود را از آن خلاص کنید، چون بن بست شما را از انجام یک کار دیگر باز می‌دارد و هزینه فرصت (Opportunity Cost) ناشی از وقف زندگی خود بر روی کاری که قرار نیست بهتر شود بسیار بالاست.

جای دیگری هم هست که پرتگاه نام دارد. وضعیتی که نمی‌توانید از آن خارج شوید، تا این که سقوط می‌کنید و همراه با آن همه چیز فرو می‌ریزد.

اگر خود را در یکی از دو موقعیت بن بست و پرتگاه یافتید، باید هر چه سریع تر از آن خارج شوید. نه فقط زود. بلکه همین حالا.

ست گادین بزرگترین مانع موفقیت در زندگی را ناتوانی ما در ول کردن سریع این منحنی‌ها می‌داند.

کسانی که دقت و انرژی و تلاش شان را برای پشت سر گذاشتن شیب می‌گذارند، همانها هستند که به بهترینها در جهان تبدیل میشوند.

آنها با آغوش باز به سراغ چالش‌ها می‌روند.

آنها تحت هیچ شرایطی از آرمان‌هایشان دست نمی‌کشند و تا رسیدن به مرحله بالاتر با قدرت، مسیر شیب را تا پایان آن طی می‌کنند.

نکته ی بسیار مهم دیگری نیز در صحبت‌های ست گادین وجود دارد و آن، تاکید او بر روی اشتیاق است.

او می‌گوید:

کافی نیست که تنها شیب را پشت سر بگذارید.

تنها زمانی می‌توانید به آنچه لایقش هستید برسید که با اشتیاق به سمت شیب بروید و همچون فرصت به آن بنگرید، چون واقعاً یک فرصت است.

از طرف دیگر، ست گادین ما را متوجه ی موضوع دیگری می‌کند و آن اینست که:

اگر نمی‌توانید از عهده ی شیب این کار برآیید، پس اصلاً آن را شروع نکنید.

اگر این قانون ساده را به خوبی یاد بگیرید، نسبت به شروع هر کاری، بسیار سخت گیر خواهید بود.

اگر می‌دانید که نمی‌توانید در جهان بهترین باشید، اصلاً وارد بازی نشوید.

ست گادین از ما می‌خواهد که نکته ای را آویزه ی گوش مان کنیم:

اگر نمی‌توانید به شیوه ای استثنایی شیب را پشت سر بگذارید، باید ول کنید. و همین حالا هم این کار را بکنید.

و ادامه می‌دهد:

آدم‌ها و شرکت‌هایی که موفق شدند شیب را پشت سر بگذارند، نه یک شبه، بلکه ذره ذره به این موفقیت رسیدند.

افراد با پشتکار و سرسخت قادرند نور آخر تونل را در ذهنشان مجسم کنند، در حالی که دیگران نمی‌توانند این کار را بکند.

ضمناً افراد باهوش و زرنگ واقع گرا هستند و در جایی که پایان آن نوری نباشد، تصویرسازی غیر واقعی نمی‌کنند.

ست گادین، برای کسانی که نگران شکست خوردن هستند، می‌گوید:

باید بدانیم که ول کردن، شکست خوردن نیست.

ول کردن، نه تنها انتخاب عقلانی است، بلکه انتخابی هوشمندانه است.

زمانی شکست خورده اید که تسلیم شوید، که دیگر هیچ انتخابی وجود نداشته باشد، یا این که این قدر کارهای مختلف را ول کرده باشید که تمام منابع و وقت خود را هدر داده باشید.

ول کردن کار، از کنار آمدن با آن بهتر است، چون دست شما را باز نگه می‌دارد که در کار دیگری بهترین شوید.

البته ول کردن نباید استراتژی کوتاه مدت شما باشد، اما در بلند مدت ایده ای فوق العاده است.

حال، مثل اینکه نباید بیش از این، ست گادین و تمام کسانی را که علاقمند به موفقیت ما هستند در انتظار بگذاریم، چرا که در پایان کتاب می‌گوید:

به پیش بروید و کاری بکنید. ما منتظر هستیم!

 

*****

پی نوشت ۱: با جمله ی پایانی کتاب، باز هم یاد جمله ی انگیزه بخش او، در صفحه اصلی سایتش افتادم:

Go

Make something happen

قبلاً هم در این پست: یک جمله الهام بخش برای شروع سال نو به آن اشاره کرده بودم.

 

پی نوشت ۲:

“مغز لئوبرنت و دیوید اوگلوی و بیل برن باخ و مارک تواین را با هم مخلوط کن و سرشان را بتراش.

آنچه به دست می‌آید، ست گادین است.”

(جی لوینستون – نویسنده بازاریابی چریکی)

(منبع: پشت جلد کتابِ شیب)

ست گادین

 

 

20 دیدگاه در “استراتژی ای به نامِ ول کردن – ایده ای از ست گادین

  1. سلام شهرزاد جان
    نمیدونستم در مورد شیب نوشتی، پست محمدرضا زمانی رو دیدم.
    فکر میکنم “پارادوکس” کلمه ی مناسبیه برای موضوع حرفای ست گادین
    ممنون از تو

    1. نسرین جان. مگه پست‌های منو نمیخونی؟ 😉
      ممنونم. و از محمدرضا زمانی عزیز هم خیلی ممنونم بخاطر اشاره ای که به این پست داشت.
      و خوشحالم که خوندیش و دوستش داشتی.

      پی نوشت:
      نسرین جان. هر چند وقت یه بار، به وبلاگت سر میزنم و نوشته‌های خوبت رو میخونم.
      خیلی خوب می‌نویسی. آفرین.
      راستی. در مورد پست “آیا دوست داریم نوشته‌هایمان را “هرکسی” بخواند؟ خیلی باهات موافقم.
      سعی می‌کنم بیام نظرمو در موردش، اونجا بنویسم.

      1. شهرزاد جان راستش پست‌هات رو قبلا به صورت پراکنده میخوندم اما از مرداد ماه تقریبا همه ی پستهات رو خوندم و چیزهای زیادی از قلمت یاد گرفتم.
        ممنونم به خاطر تعریفت از نوشتنم و واقعا خوشحالم که یکی از مخاطبهای وبلاگم تویی.
        خیلی دوست دارم دیدگاهت رو در مورد اون پست بدونم. منتظر نظرت هستم شهرزادِ جان.

  2. حتما باید این کتاب رو در اولین فرصت بخونم.
    چون بین چند انتخاب و رها کردن آنها هستم. و در مورد اینکه کدام رو ادامه بدم و کدام رو رها کنم شک داشتم. اما بعد از خواندن این پست کمی‌از شک و تردید رها شدم.

  3. درود
    فک میکردم به یه مفهوم تکراری اشاره داره ولی برام جدید بود به نوعی. ممنونم شاگردی کردم. شاید بعدن بیام یه مشورت بگیرم در مورد مشکل خودم

    1. درود 🙂
      خوشحالم که این مطلب برای شما دوست خوب هم مفید بوده.
      الان متوجه شدم یکی از دوستهای خوب متممی‌مون هم به نام ادریس میرویسی قراره ترجمه ی خودشون از این کتاب رو به زودی توی سایتشون بذارن.
      در این پست موقت، بهش اشاره کردن.
      فکر کنم خوب و مفید باشه که بتونیم ترجمه ی این دوست عزیزمون رو هم بخونیم.

      1. بد وبلاگی بهم معرفی کردین. اگه نظرم رو نمی‌گفتم شب خوابم نمیگرفت. چند تا از پست‌های وبلاگشون رو سریع خوندم تا رسیدم به سیاره ی میمون‌ها و شباهت عکس میمون با ا.ن که حس بدی بهم دست داد از نظر اخلاقی درست نیست و تحریمش کردم که وبلاگ زیاده

        1. 🙂
          ایشون هم احتمالا اون پست رو با دقت نخوندن،
          توی اون پست قبل از این که شخصیت و جایگاه اون میمون رو به احمدی‌نژاد تشبیه کنم، به رهبران انقلاب صدر اسلام و انقلاب اسلامی‌ایران تشبیهش کرده‌ام.
          و گفته‌ام که تحت تاثیر شخصیت سزار (همون میمون) قرار گرفته‌ام.
          اون تشبیه در واقع نشان از علاقه‌ام به احمدی‌نژاد داشت، نه توهین.
          شاید هم من باید در طرز نوشتنم تجدید نظر کنم! 🙂

  4. سلام شهرزاد
    ممنون که کتاب رو معرفی کردی و خلاصه مفیدی ازش نوشتی.
    تعریف تسلیم شدن چقدر خوب بود، این روز‌ها بیشتر به کلمات دقت می‌کنم و لذت بیشتری را تجربه می‌کنم و امروز هم باید بنویسم تسلیم vs ول کردن .
    تسلیم :‌ زمانی که معمولا هیچ انتخابی نداریم. بار معنایی منفی و انتخاب از روی جبر
    ول‌کردن : در ذهنم بار معنایی منفی داشت اما الان می‌دونم میتونه از روی اختیار هم باشه و بار اون خنثی است. البه زمانی که به خاطر برنامه بلندمدتی کاری را ول‌می‌کنیم.
    نتیجه تسلیم همیشه شکست خوردنه(باختنه) ولی برای ول کردن این طور نیست.

    1. سلام علی عزیز.
      خواهش میکنم و خوشحالم که برات مورد استفاده بوده.
      شما هم چقدر قشنگ توضیح دادی.
      باعث شدی من هم نکات کتاب رو باز بهتر متوجه بشم. 🙂
      ممنون که برام نوشتی.

  5. شهرزاد عزیز
    مدتی است که دوست داشتم برایت بنویسم ولی فرصت نشده بود. چه روز خوبی است که توانستم با خیال راحت به وبلاگت سر بزنم و نوشته‌ات را، با آرامشی کامل، بخوانم.
    دلم گرفت. از اینکه باز هم یک کتاب به کتاب‌های نخوانده‌ای که باید بخوانم اضافه شد. هرچند خوشحالم که دارم تلاش می‌کنم تا هرروز، دستِ‌کم در حد توانم، بهتر شوم ولی از طرفی هم ناراحت شدم که چرا تا به حال اهل مطالعه نبوده‌ام و الآن باید درد و رنج نخواندن آنها را تحمل کنم.
    از قسمت درد و دل که بگذریم، خوشحالم که این کتاب را به من معرفی کردی. امیدوارم بتونم در فرصت مناسبی بخونم و اگر جایی را خوب متوجه نشدم، ازت بپرسم.
    پی‌نوشت نامربوط یک: هنوز در روزنوشته‌های محمدرضا، دهانم بسته است و نمی‌توانم صحبت کنم. سخت است ولی چاره‌ای نیست. آقا معلم ترجیح داده که همه کس نتوانند در وبلاگش اظهار فضل و خودنمایی کنند!
    می‌خواستم بگم در مورد کامنتت راجع به گردهمایی بچّه‌ها دور هم، من هم یه لحظه اون حسِ تو را تجربه کردم. بعدش سریع خودم را گول زدم و مثل تو جرأت اعتراف را نداشتم. ولی خوشحالم که بچه‌ها دارند تلاش می‌کنند تا شاهد گردهمایی فوق‌العاده‌ای باشیم.
    راستی راجع به آب شهر شما هم قرار بود یه چیز بهم بگی و مثل اینکه قراره من رو با خاک یکسان کنی. یادت باشه که یادم هست. به هرحال، بهونۀ خوبی برای هم‌صحبتی باهات دارم. هرچند که تلاش می‌کنم زیاد حرف نزنم و خامی‌خودم رو بروز ندم.
    پی‌نوشت نامربوط دو: منتظر دوست‌داشتنی‌ها برای من در هفته‌ای که گذشت (۶) و نوشتن راجع به تغییرات متمم هستیم. می‌دونم که خوب بلدی اینجور چیزا رو توصیف کنی.
    پی‌نوشت نامربوط سه: چقدر خوبه که متمم من را عادت داد کمی‌ساختار مند بنویسم. اینجا هم که کامنت می‌گذارم، فکر می‌کنم دارم تمرینی را توی متمم حل می‌کنم. با این تفاوت که اونجا باید کمی‌باکلاس حرف بزنی و حرفت ارزش گفتن داشته باشه، ولی اینجا چون خونۀ دوستت هست، احتمالاً بزرگواری می‌کنه و اگر هم پرت و پلا بگی، می‌خونه و به روت نمیاره.
    شهرزاد جان
    ممنونم که باعث شدی اینقدر بنویسم. و ممنونم بابت اینکه می‌تونم به بودن دوستی چون تو افتخار کنم 

    1. سینا جان.
      همیشه لطف داری و ممنونم دوست خوبم.
      در مورد کتابها هم نگران نباش. میخونی دیگه… همین که به فکر مطالعه هستی، خودش خبر خوبیه.

      اینکه گفتی “در مورد کامنتت راجع به گردهمایی بچّه‌ها دور هم، من هم یه لحظه اون حسِ تو را تجربه کردم. بعدش سریع خودم را گول زدم و مثل تو جرأت اعتراف را نداشتم.”، میخوام اگه اجازه بدی، جواب این قسمت از کامنتت رو در یک پست مستقل، خیلی کوتاه بنویسم.

      در مورد اون شوخی بخاطر زاینده رود هم، باشه سعی می‌کنم یادم نره. البته چیز خاصی نیست. یک شوخی کوچیک در حد یک جمله است. نگران نباش 🙂

      درضمن سینا جان. بیشتر کامنتهای تو رو که توی متمم میخونم، در اکثر موارد، دقیق و حساب شده هستند و حتی کامنتهایی که اینجا میذاری. و از این جهت بهت تبریک میگم.:)
      و خوشحال میشم هر وقت برام بنویسی.

      1. شهرزاد جان
        ممنونم بابت اینکه وقت می‌ذاری و کامنت‌های من و بقیۀ بچه‌های تازه‌وارد رو می‌خونی. این بزرگواریت رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم و خوشحالم که تواضع محمدرضا، به بچه‌هاش (به قول امین آرامش) هم به ارث رسیده.
        در مورد اون پستی هم که نوشتی، خیلی ممنونم که اینقد خوب توضیح دادی. راستش من هم همون موقع که کلمۀ حسودی رو خوندم، متوجه نشدم دقیقاً منظورت از حسودی چیه. فقط فهمیدم منظورت، اون حسودی‌ای که توی ذهن عوام هست، نیست. اومدم بگ احتمالاً غبطه خوردی مثل خودم که به خودم گفتم همینم مونده که بخوام به شهرزاد نکته‌ای رو یادآوری کنم. این شد که کلاً گذاشتم قضیه مسکوت بمونه.
        من هم خوشحالم.
        خوشحالم از اینکه می‌تونم در کنار تو یاد بگیرم و خوشحالم که تو و امثال تو، توی این مجموعه حضور دارید.
        ازت خیلی ممنونم که برام نوشتی تا ذهنیت بهتری نسبت به نوشته‌ات پیدا کنم و ممنونم که همیشه حمایت می‌کنی.
        یک دنیا ازت ممنونم شهرزاد.

  6. شهرزاد عزیز، هر روز به “یه روز جدید” سرمیزم، امروز صبح که اومدم یه ایده ی تازه گرفتم، ممنون از اینکه چکیده ی خوبی از کتاب رو به اشتراک گذاشتی. حتما کتاب رو توی لیست کتابهای نخونده ام میذارم. خوشحالم☺ از اینکه صبح جمعه ام رو با یه روز جدید شروع کردم.

    1. خوشحالم که هر روز جدید رو با یک روز جدید شروع می‌کنی علیرضای عزیز. و ببخش اگه گاهی صبح‌ها که سر میزنی میبینی هنوز همون روز قدیم هست 😉
      آره کتاب خوبیه. و کلاً حرفهای ست گادین، ارزش خوندن رو داره.

    1. سلام محمدرضا جان. خواهش میکنم. 🙂
      خوشحالم که میخوای این کتاب رو بخونی، چون ارزش خوندن رو داره.
      راستی. دوست خوبم. بیصبرانه منتظر دیدن و شنیدن سخنرانی تو و بقیه دوستان خوب مون هستم. 🙂
      همیشه شاد و موفق باشی.
      ممنون که برام‌ نوشتی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *