اگر قسمت اول این نوشته را خوانده باشید، شاید علاقمند باشید تا ادامه ی خلاصه ای از درسهای موری را که به لطف ملاقاتهای شاگردش میچ در سه شنبه ی هر هفته، در اختیار ما هم قرار گرفته است، در اینجا با هم بخوانیم.
چه موافق حرفها و آموزههای او باشیم و چه در برخی موارد، موافق او نباشیم؛ خواندن آنها میتواند در زندگی، برای ما به نوعی و به طریقی و در جایی الهام بخش باشد.
ضمن اینکه باز تاکید میکنم که این نوشتهها به هیچ وجه نخواهد توانست جای انسجام زیبای مطالب موجود در کتاب را بگیرد و ما را از خواندن این کتاب (اگر به آن علاقمندیم) که بسیاری از نکتهها و حرفها و گفتههای زیبای آن در این مجال نگنجیده است؛ بی نیاز سازد.
پنجمین سه شنبه. موضوع مورد بحث: خانواده
“حقیقت امر این است که اگر امروز خانواده وجود نداشته باشد، هیچ بنیانی، هیچ زمین محکم و مطمئنی وجود نخواهد داشت که مردم قادر باشند روی آن بایستند.
این مطلب وقتی برایم روشن شد که مریض شدم.
اگر تو حمایت، عشق، توجه، و نگرانی خانواده ات را نداشته باشی، اصلاً و ابداً هیچیِ هیچی نداری.”
“عشق، بی نهایت مهم است.”
“بدون عشق، پرندههایی شکسته بال ایم.”
“این فقط بخشی از اهمیت خانواده است.
نه فقط عشق؛ بلکه تو باید این احساس را به بقیه منتقل کنی، و به آنها اجازه دهی که بدانند، کسی وجود دارد که نگاه اش به آنهاست.
به این بحث میگویم: امنیت معنوی، امنیت جان و روح – و اینکه تو بدانی خانواده ای داری که هر لحظه مراقب و نگران توست.
هیچ چیز دیگری جای خانواده و اثرات اش را نمیگیرد. نه پول، نه شهرت.”
“اگر میخواهی، یاد بگیری چه گونه عشق بورزی و پیوند عاطفی قوی ای داشته باشی، پس لازم است که بچه دار شوی.”
ششمین سه شنبه. موضوع مورد بحث: احساسات
“میدانی، بوداییها چه میگویند؟ به هیچ چیزی چنگ نزن، زیرا که همه چیز ناپایدار و موقتی است.”
(میچ با شنیدن حرفهای موری با خود فکر میکند): …به این فکر کردم که در زندگی روزمره رهاسازی، خیلی ضروری است.
به اوقاتی که احساس تنهایی میکنیم، حتی تا مرز گریه هم پیش میرویم.
اما اجازه نمیدهیم اشکهای مان سرازیر شود، زیرا اجازه نداریم گریه کنیم، گریه کار درستی نیست.
یا به لحظاتی که از فرط اشتیاقِ ابراز عشق به معشوق داریم گُر میگیریم، اما کلمه ای هم در موردش حرف نمیزنیم، زیرا از شدت ترس و لرز منجمد شده ایم.
اگر در موردش حرفی بزنیم، تکلیف رابطه مان چه خواهد شد.
اما راه حل پیشنهادی موری کاملاً متفاوت بود.
شیر آب را باز کن. خودت را با احساس شستشو بده.
احساس هیچ آسیبی به تو نمیرساند. احساس فقط کمک ات میکند.
اگر ترس را کاملاً در درون ات جا دهی، اگر آن را مثل لباس قدیمیروی دوش ات بیندازی، آن وقت میتوانی به خودت بگویی:
آهان، بسیار خُب. این فقط حس ترس است. نباید اجازه بدهم که ترس، کنترل ام کند.
نگاه اش میکنم تا بفهمم، به چه دلیل وجود دارد.”
هفتمین سه شنبه. موضوع مورد بحث: ترس از پیری
“آن چه را که فرهنگ دیکته میکند، فراموش کن.
در زندگی ام بارها و بارها سنّت و فرهنگ را نادیده گرفتم.”
“پیری صرفاً فرسودگی نیست، خودت میدانی.
پیری رشد و بزرگی است؛
مثبتهایش از مثبتهای مقوله ی مرگ نیز بیش تر است، زیرا به این ادراک میرسی که میخواهی بمیری، در نتیجه زندگی بهتری را زندگی خواهی کرد.”
“میدانی این طرز تفکر [دوست نداشتن پیری] به چی بر میگردد؟
زندگیهای نارضایت مندانه.
زندگیهای بدون دستاورد کافی.
زندگیهای خالی.
زندگیهای بی معنی و مفهوم.
چون اگر تو معنا و مفهومیدر زندگی ات پیدا کنی، هرگز نمیخواهی به گذشته برگردی.
دل ات میخواهد رو به جلو حرکت کنی و پیش بروی.
دل ات میخواهد، چیزهای بیش تری ببینی، کارهای بیش تری انجام دهی.”
“گوش کن. باید متوجه این نکته باشی.
همه ی جوان ترها باید متوجه این نکته باشند.
اگر همیشه در حال جنگ و دعوا با مقوله ی پیری باشید، همیشه هم ناراضی و غمگین خواهید بود، چون در هر صورت پیری از راه خواهد رسید.”
“باید نقاط قوت، واقعی، وزیبای زندگی الان ات را بیابی.
بازگشت به گذشته فقط تو را به رقابت و مقایسه وا میدارد. و سن و سال به هیچ وجه مقوله ای رقابتی نیست.”
“چگونه میتوانم به سن تو حسادت بورزم، در حالی که خودم آن را گذراندم؟”
هشتمین سه شنبه. موضوع مورد بحث: پول
“میچ، ارزش گذاریهایمان اشتباه است. در نتیجه زندگیهای مان پوچ و بی مفهوم است.”
“پول، جای خالی عشق و محبت را پر نمیکند.
قدرت، جای خالی عشق و محبت را پر نمیکند.
چون در حال مرگ ام، میتوانم این چیزها را به تو بگویم.
وقتی نیازمند عشقی، نه پول میتواند این احساس را بهت بدهد، نه قدرت.
اصلاً هم مهم نیست که چه قدر پول و قدرت داشته باشی.”
“خودت را وقف آن چیزی کن که بهت مفهوم و معنی، و سَمت و سو بدهد.”
“همیشه کارهایی را انجام بده که از قلب ات بر میآیند.
وقتی اعمال ات ریشه در قلب ات دارند، احساس رضایت خواهی کرد.
حسادت نمیکنی، حسرت اموال دیگران را نمیخوری.
و تمام وجودت انباشته از واکنشهای خودت خواهد شد.”
درسهایی از کتاب سه شنبهها با موری (قسمت سوم و آخر)