چند وقت پیش که کتاب «آخرین سخنرانی» از «رندی پاش» را میخواندم؛ نکته ی بسیار جالبی، در قسمتی از کتاب – آنجا که میگوید: اگر بار اول موفق نشدید…” توجهم را جلب کرد و به نظرم از آن نکتههای شگفت انگیزی بود که میتواند در پیمودن مسیر موفقیت، بسیار الهام بخش باشد.
رندی پاش، گفت:
“«با تلفیق آمادگی و فرصت، بخت و اقبال حاصل میشود.»
این عبارت از سنکا، فیلسوف رومیاست که در سال ۶۵ میلادی به دنیا آمد و ارزش دارد که حداقل دو هزار سال دیگر هم تکرار شود.”
آن را با خودم بارها تکرار کردم:
آمادگی
فرصت
تلفیق آمادگی و فرصت = بخت و اقبال، یا به عبارت دیگر: شانس
چقدر جالب. نه؟
اما چند وقت بعد، نکته ی جالب دیگری در کتاب «اثر مرکب» دارنهاردی؛ هم به همان اندازه، توجهم را جلب کرد.
اما به شکل دیگری.
دارنهاردی – البته به «سنکا» فیلسوف یونانی اشاره ای نکرده بود – از این جمله به عنوان یک ضرب المثل قدیمینام میبرد.
او، همان جمله ای را که رندی پاش از قول سنکا، نقل قول کرده بود، به این شکل بیان میکند:
“شانس وقتی ست که فرصت با آمادگی تلاقی میکند.”
اما دارنهاردی، اعتقاد دارد که این جمله کامل نیست.
او میگوید، شانس هنوز دو بخش مهم دیگر هم دارد.
و به شکل زیر، پرده از اسرارِ این فرمول (کامل) خوش شانسی بر میدارد:
آمادگی (رشد شخصی) +
نگرش (باورها – طرز فکر) +
فرصت (چیزهای خوبی که سر راه شما قرار میگیرند) +
اقدام (انجام دادن کاری درباره ی آنها) =
شانس
حالا جالب تر و هیجان انگیز تر شد. نه؟
خوب. حالا ببینم هر یک از این چهار مولفه را چگونه میتوانیم در زندگی مان محقق کنیم.
آمادگی:
همانطور که دارنهاردی میگوید و احتمالا خودمان هم میدانیم؛ آمادگی میتواند با بهبود و آماده سازی مداوم حاصل شود.
پس اینجاست که بهبود مهارتها، دانش، تخصص، روابط و منابع، سر لوحه ی زندگی ما قرار میگیرد.
راستی. آمادگی و بهبود مهارتها به عنوان یکی از مولفههای مهم در فرمولِ خوش شانسی و اقبال و موفقیت، جدا از فعالیتهایی مانند مطالعه کردن کتابها و هر فعالیت شخصی و گروهی و خلاقانه ی دیگری که در این راستا میتوانند به ما کمک کند؛ شما را هم مثل من، به یاد متمم نمیاندازد؟
ما برای رسیدن به موفقیت؛ سعی میکنیم با متمم و با آموزشها و درسهای مفید و منحصر به فرد آن، برای فرصتها آمادگی پیدا کنیم و در نتیجه به افزایشِ دانش و آگاهی، و بهبود مهارتهای لازم در خود، کمک کنیم.
اما نباید فراموش کنیم که برای رسیدن به موفقیت و هدف یا خواسته ای که در زندگی در نظر گرفته ایم، هنوز سه مولفه ی دیگر باقی مانده است.
که دو تای آن کاملاً به ما بستگی دارد (که در مورد دومییعنی نگرش یا مدل ذهنی، متمم باز میتواند به کمک ما بیاید) و یکی از آنها میتواند از کنترل و اختیار ما خارج باشد.
بیایید با آن سه مولفه ی دیگر هم آشنا شویم.
نگرش:
دارنهاردی در اینجا به ما تلنگری میزند.
او میگوید، اینجا همان جایی است که شانس از بیش ترِ مردم، روی بر میگرداند؛
اگر نتوانیم موقعیتها، مکالمات و شرایط اتفاقی و تصادفی اطرافمان را خوب ببینیم و خوب درک کنیم.
فرصت:
منظور از فرصت در اینجا، شانسهای برنامه ریزی نشده است، یا شانسهایی که سریع تر و متفاوت از انتظار ما اتفاق میافتد.
اینجا یک رخداد طبیعی به وقوع میپیوند که تقریباً از اختیار و کنترل ما خارج است.
و اقدام:
اینجا، همان جایی است که دربست، انتظارِ ما – بله فقط ما – را میکشد و دیگر نوبت به خودِ ما رسیده تا کاری انجام دهیم.
باید کاملاً وارد عمل شویم.
حالا دیگر وظیفه ی ما است که بر اساس آمادگی و مهارتهایی که کسب کرده بودیم و موقعیتها، شانسها و فرصتهایی که در اطرافمان شناسایی کرده ایم، دست به اقدام مناسب بزنیم.
و در نهایت، اینجاست که میتوانیم انتظار داشته باشیم، خوش شانسی و موفقیت به ما روی کند.
راستی. آرنولد پالمر، چه حرف قشنگی زده.
همانطور که دارنهاردی نقل میکند، او در مصاحبه ای در سال ۲۰۰۹ با مجله موفقیت (که دارنهاردی، خود ناشر آن بود) گفته بود:
“خنده دار است.
هر چه بیش تر تلاش میکنم، خوش شانس تر میشوم.”
پی نوشت:
دوست خوبم سامان عزیزی، لطف کرد و توی کامنتی برای این پست، به نکته ی خیلی جالبی اشاره کرد، که به نظرم میتونه در کنار موارد بالا، مورد توجه قرار بگیره.
او فرمول موفقیت (یا خوش شانسی یا … هر چیزی که شما اسمش رو بذارید) از دنیل کانمن رو هم – که به گفته ی او: “زمانی که سردبیر یکی از مجلات از تعدادی از دانشمندان خواسته بود که جمله ی مورد علاقه شون رو بگن و کانمن این جمله رو براش فرستاده بود” – بهمون یاد داد:
موفقیت= استعداد + شانس
موفقیت بزرگ= یک کم استعداد بیشتر + شانس خیلی زیاد
که البته همانطور که در متمم – در درس استعدادیابی و شناسایی استعدادها یاد میگیریم، متوجه میشویم که این استعدادها را باید شناسایی کرد و سپس برای پرورش آنها، برنامه ریزی کرد.
به نظر من، اگر ما بتوانیم همه ی موارد فوق + تجربهها و همچنین خلاقیتهای شخصی خودمان را با دقت و توجه لازم به تمام آن موارد در هر روز و در هر لحظه؛ در کنار هم قرار بدهیم، میتوانیم فرمولِ – خوش شانسی و موفقیت – شخصیِ خودمان را خلق کنیم و آنوقت میتوانیم انتظار داشته باشیم که هر روز، به خواستههایمان نزدیک و نزدیک تر شویم.
سلام و درود به دوستان عزیزم
به نظر من می توان فرصت را حاصل نگرش دانست. حال انکه اکنون دارای نگرشی هستیم و فرصتهایی را مشاهده می کنیم و اگر نگرش خود بهبود و توسعه داده بودیم، می توانستیم فرصتهای بیشتری را مشاهد کنیم (که البته باید چنین کرد) و ((شانس خودساخته)) بیشتری برای خود مهیا کرده بودیم.
حال برای قدم گذاری در راه ایجاد شانس خودساخته (۴مورد ذکر شده)، باید نیروی چرایی یمان را تقویت نماییم و به ان رسیم. چرا که اگر نیروی چرایی درونمان نباشد در راستای تقویت و ایجاد شانس خودساخته اقدام نمی کنیم.
می توان نیز نیروی چرایی را مشابه ارمان و قدم گذاری در راه ان را کشش خلاقی دانست، که در کتاب ۵مین فرمان ذکر شده.
*: چند دقیقه ای می شود که برای بار نخست کتاب اثر مرکب را تمام کرده ام. حال انکه گفتههای من ممکن ست دارای ارتباط معنادار و منسجمی با یکدیگر نداشته باشند.
مسرور و کامروا باشید.
کامنت دوست خوبم، آقای علیرضا داداشی (که متاسفانه به دلیل تنظیماتی درهاست، حذف شد و شرمنده شون شدم و البته خوشبختانه تونستم از inoreader بهش دسترسی پیدا کنم، رو اینجا درج میکنم:
————————————-
سلام.
نکته کلیدی که من برای انتقال به دیگران و به خاطر سپردن این متن مفید، استخراج کردم و بارها و بارها تکرارش خواهم کرد: نگرش همان جایی است که شانس از خیلی از مردم روی بر میگرداند.
ممنون شهرزاد خانم.
———————————–
سلام شهرزاد
ممنون به خاطر این تحلیل زیبا و تاثیر گذار.
حیفم اومد ازت تشکر نکنم.
سلام زهره جان.
منم دلم نیومد که نیام و از کامنت قشنگ تو و دوستان دیگرم، یکجا تشکر نکنم و نگم که:
خیلی خوشحال شدم که این نوشته، برای تو و برای دوستان عزیز دیگری که اینجا کامنت گذاشتن، قابل استفاده و مفید بوده. 🙂
درود
تجزیه ی خوبی بود. جالب اینجاست قبل از تجزیه، شانس_CHANCE_ بار مثبتی نداره و بعدش بار مثبت زیادی پیدا میکنه. اینهمه وازه ی مهم مث نگرش،اقدام، فرصت و.. بشن زیرمجموعه ی یه وازه ای مث شانس؟! که تداعی کننده یبیگ بنگ هست برام. من اینطوری شب خوابم نمیگیره و میگم شانس شانسی اومد جای تقدیر رو گرفت. ممنون از تلاشتون و لایک
عالی بود. کتاب اثر مرکب دارنهاردی واقعا از اون کتابایی بود که بعد از خوندنش یه آدم دیگهای شدم! و حرفاش شد دقدقه برام.
به نظر منم شانس کلا برای کسایی تعریف میشه که از قبل کاری براش کردن و آمادگیشو دارن.
این که شانس بیاد و در خونمو بزنه، به این معنا نیست که من نباشم و در رو باز نکنم، وقتی هستم هم باید آمادگی در باز کردن رو داشته باشم. یهو تلپی یه چیز نمیافته تو زندگیم!
شهرزاد، در کنار فرمولهایی که گفتی، جای این فرمول! هم خالیه به نظرم:
موفقیت= استعداد + شانس
موفقیت بزرگ= یک کم استعداد بیشتر + شانس خیلی زیاد
اینا رو از دنیل کانمن نقل کردم(زمانی که سردبیر یکی از مجلات از تعدادی از دانشمندان خواسته بود که جمله ی مورد علاقه شون رو بگن و کانمن این جمله رو براش فرستاده بود)
سامان جان.
کاش قبل از نوشتن این پست، با تو مشورت کرده بودم تا این نکته عالی رو هم اضافه کنم و عنوان پست رو کامل تر میکردم و تغییر میدادم به:
فرمول خوش شانسی – از سنکا، رندی پاش، دارنهاردی و دنیل کانمن
🙂
عالی بود. خیلی ممنونم که فرمول دنیل کانمن رو هم بهم گفتی.
با اجازه ات، توی پی نوشتِ پست، اضافه اش میکنم.
پی نوشت:
اینجا که گفتی: “…جای این فرمول! هم خالیه…”؛ علامت تعجب (!)ِ بعد از فرمول، خیلی خوب بود. :))