باز هم فرازی از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی از سه چیز که دارم در یکی نگاه کن:
اوّل بیخودی که جُز تو را از دل نخاست، دوّم تصدیقی که هر چه گفتی گفتم راست.
سوّم چون با ذکرم خاست، دل و جان جُز تو را نخواست.
الهی از دو دعوی به زینهارم و از هر دو به فضل تو فریاد خواهم.
از آنکه پندارم بخود چیزی دارم یا پندارم که بر تو حقی دارم.
خداوندا از آنجا که بودیم برخاستیم لکن به آنجا نرسیدیم که خواستیم.
خدایا هر که نه کُشته خودی مُردار است
و مغبون کسی که نصیب او از دوستی گفتار است،
او را که راهِ جان و دل به کار است او، را با دوست چه کار است؟
الهی نزدیکِ نفسهای دوستانی، حاضر ِ دلهای ذاکرانی
از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی،
از دوُرت میجویند و نزدیکتر از جانی،
ندانم که در جانی یا جان را جانی، نه این و نه آنی
جان را زندگانی میباید تو آنی.
الهی کشیدیم آنچه کشیدیم همه نوش گشت چون آوای قبول شنیدیم،
دانی که هرگز در مِهر شکیبا نبودیم و به هر کوی که رسیدیم حلقه در دوستی تو گرفتیم
و به هر راه که رفتیم بر بوی تو آن راه را بریدیم،
دل رفت مبارک باد، گر جان برود در این راه پسندیدیم.
الهی آتش یافت با نور شناخت آمیختی و از باغ وصال نسیم قرب برانگیختی،
به آتش دوستی آب گل سوختی تا دیده ی عارف را دیدار خود آموختی.
الهی عنایت تو کوه است و فضل تو دریا،
کوه کی فرسود و دریا کی کاست؟
عنایت تو کی جست و فضل تو کی وا خواست،
پس شادی یکی است که دوست یکتا است.
الهی از کَرَم تو همین چشم داریم، و از لُطف تو همین گوش داریم.
بیامُرز ما را که بس آلوده ایم به کِردار خویش
بس درمانده ایم به وقت خویش
بس مغروریم به پندار خویش
بس محبوسیم در سرای خویش
دست ما را گیر به فضل خویش
بازخوان ما را به کرم خویش،
بازدِه ما را به احسان خویش.
سلام شهرزاد عزیز
دیدن این مناجات حس خیلی خوبی بهم داد و الان واقعا بهش نیاز داشتم.
از خوانندههای خاموشت هستم، گفتم در جریان باشی، و البته به لطف محمدرضا و متمم انگار مدتهاست میشناسمت…
سلام امین عزیز.
خیلی خوشحالم کردی با کامنتت. و اینکه توی پرانتز نوشته بودی، یک متممی؛ برای منم حس خیلی آشنایی داشتین.:)
ممنون از لطفت. فکر کنم خودم هم در حافظه ی روزنوشتهها و متمم، بیشتر، خودم رو میشناسم تا در حافظه ی خودم!;)
خداروشکر که این مناجات رو دوست داشتین. من هم مناجاتهای خواجه عبداله انصاری رو خیلی دوست دارم. وقتی میخونمشون حس میکنم با هماهنگی و رقص فریبنده ای که در چینش کلماتش خلق کرده، آدم رو برای دقایقی به دنیای دیگه ای میبره…
باز هم ممنون و خوشحالم که هستین، حتی اگه خاموش… 🙂