داستان قشنگ و تفکربرانگیزی را جیم کالینز و جری پوراس در کتاب ساختن برای ماندن برایمان تعریف میکنند.
آنها این داستان را تعریف میکنند تا در یک کلام، به ما یادآوری کنند که:
برای یادگیری و رشد و پیشرفت، خط پایانی وجود ندارد.
از آنجا که از خواندن این داستان آموزنده بسیار لذت بردم، گفتم اینجا بنویسمش.
امیدوارم خواندنش برای شما هم جالب و الهامبخش باشد.
***
داستان کمربند مشکی
جودوکاری را تصور کنید که در برابر استادش زانو زده و منتظر است استادش کمربند مشکیاش را تحویل دهد.
این کمربند بسیار گرانقدر است و بدین معناست که شاگرد بعد از سختیهای بسیار موفق شده است به بالاترین جایگاه در جودو، یعنی کمربند مشکی برسد.
استاد پیش از اعطای کمربند مشکی میپرسد:
“باید در امتحانی دیگر نیز قبول شوید.”
شاگرد که برای مبارزهای دیگر انتظار میکشد، ناگهان با پرسشی از جانب استاد مواجه میشود:
“معنای واقعی کمربند مشکی چیست؟”
شاگرد میگوید:
“پایان جاده (سفر) یا پاداشی برای تمام تلاشهای من.”
استاد منتظر میماند تا شاگرد بیشتر توضیح بدهد. بی گمان این پاسخ برای استاد قانع کننده نیست؛ بنابر این استاد میگوید:
“شما برای دریافت کمربند مشکی آمادگی کافی ندارید، سال بعد بیایید.”
سال بعد دوباره شاگرد در مقابل استاد زانو میزند، استاد دوباره پرسش سال پیش را میپرسد:
“معنای واقعی کمربند مشکی چیست؟”
شاگرد میگوید:
“نشان تمایز و حداکثر دستاورد در جودو”
استاد دوباره ساکت میمانَد.
سکوت نشانه نارضایتی استاد از پاسخ شاگرد است.
باز هم به شاگردش میگوید:
“برو سال بعد بیا.”
سال بعد بار دیگر این پرسش را از شاگرد میپرسد:
“معنای واقعی کمربند مشکی چیست؟”
شاگرد میگوید:
“کمربند مشکی بیانگر یک شروع است، شروع راهی که پایانی بر آن نیست.
شروعی برای نظم، سختکوشی و ایجاد شرایطی بهتر از امروز”
استاد میگوید:
“شما اکنون لیاقت دریافت کمربند مشکی را دارید و کارتان از هم اکنون شروع شده است.”
.
سلام، ممنون بابت مطالب خوبی که از کتابها میذارین
خیلی خوب بود
منم تا یک ماه آینده کمربند مشکی جودو میگیرم. جواب شاگرد رو باید حفظ کنم که یه وقت استاد نگه برو سال بعد بیا!
ممنون
فکر خوبیه امید عزیز.
البته این جواب وقتی قشنگ تر و ارزشمندتر میشه که خودت با تمام وجودت حسش کرده باشی.
به نظر من، استادهای راستین و واقعی این رو خیلی خوب میتونن بفهمن و تشخیص بدن.
اینکه تو جوابی آماده رو از قبل حفظ کردی و بیانش کردی،
یا اینکه خودت با تمام وجودت حسش کردی، بهش باور داری، و با بینش و با کلمات خودت داری جواب میدی.
سلام
من از سایت آقای انصاری به سایتتون اومدم. روان و خوب مینویسید. این مطلبتون هم بسیار جالب بود. برای همینه که گفتند:
چنین گفت پیغمبر راستگوی ز گهواره تا گور دانش بجوی!
راستی میخواستم اسمتون و آدرس سایتتون رو در صفحۀ دوستان سایتم ثبت کنم. اگر اجازه میدید بهم اطلاع بدید. مانا و نویسا باشید.
سلام به شما. لطف دارین. ممنونم.
و ممنون از این یادآوری قشنگ:
“چنین گفت پیغمبر راستگوی، ز گهواره تا گور دانش بجوی”
جمله ای که از دوران مدرسه توی ذهنمون حک شده 🙂 و واقعا هم زیبا و پرمعناست.
در مورد آدرس سایت هم اختیار دارین. لطف شماست.
شما هم موفق و شاد باشید.
دقیقا همین طوره
اگر نگاهمون به گذر از هر مرحله؛ ورود به مرحله جدیدی باشه
هیچ وقت درجا نمیزنیم
هیچ وقت پس رفت نمیکنیم
همیشه در راه رشد و پیشرفت و بهتر شدن خواهیم بود