بهانه‌ای برای نوشتن

سوالی که پاسخی برای آن نمی‌یابم!

گاهی اوقات، یک سوال، ذهنم رو خیلی به خودش مشغول میکنه:

واقعاً چرا و چطوریه که بعضی‌ها،

به طرز سرسختانه ای،

در برابر فهمیدن مقاومت می‌کنند…؟

پی نوشت:

اگر شما جواب این سوال را یافتید، لطفاً به من هم اطلاع بدید. 🙂

7 دیدگاه در “سوالی که پاسخی برای آن نمی‌یابم!

  1. سلام شهرزاد جان
    من یه زمانی آدما رو تقسیم بندی میکردم تا بتونم بهتر روابطم رو باهاشون تنظیم کنم که البته تا حدودی کار بیهوده ایه چون هر روز با دسته بندیهای جدیدی مواجه میشی ولی بعضی وقتا هم منو کمک کرده 🙂
    در این مورد که گفتی قبلا چند تا دسته بندی کردم که دیدم حداقل واسه خنده بد نیست اینجا بنویسم 😉

    – بعضی‌ها هستن که میفهمن ولی به دلایل مختلفی مثل قدرت، پول و یا حتی بوی پول (!) و یا منافعی از این دست خودشون رو به نفهمی‌میزنن و ما میگیم که در برابر فهمیدن مقاومت میکنن.

    – کسایی هم هستن که نمیفهمن و با توضیحات صورت گرفته متوجه میشن که نمیفهمیدن که خودشون دو (و شاید بیشتر از دو) دسته ان:
    ۱ – کسایی که نمیفهمن و وقتی متوجه میشن که نمیفهمیدن، از نفهمیدنشون ناراحت میشن
    ۲ – کسایی که نمیفهمن و وقتی متوجه میشن که نمیفهمیدن، از نفهمیدنشون ناراحت نمیشن
    * دسته اول خودشون دو دسته میشن:
    ۱ -۱ کسایی که نمیفهمن و از نفهمیدنشون ناراحت میشن و میرن مطالعه و فکر میکنن تا بفهمن، که اینها خارج از بحث ما هستن چون در برابر فهمیدن مقاومت نمیکنن.
    ۲ -۱ کسایی که نمیفهمن و از نفهمیدنشون ناراحت میشن ولی چون احساس میکنن که به خاطر نفهمیدن غرورشون جریحه دار شده و یا مشکلات و کمبودهای شخصیتی دارن، بیهوده و البته بسیار مذبوحانه در برابر فهمیدن مقاومت میکنن.
    * دسته دوم ( کسایی که نمیفهمن و وقتی متوجه میشن که نمیفهمیدن، از نفهمیدنشون ناراحت نمیشن) رو من شخصا اسمشونو گذاشتم “نفهم‌های بی غیرت”! اینها آدمهای ترحم برانگیزی هستن که با اینکه میفهمن که نمیفهمن و واقعا هم نمیفهمن ولی این موضوع اصلا براشون مهم نیست و دنبال مطالعه و تفکر برای فهمیدن نیستن!

    – کسایی هم هستن که واقعا نمیفهمن که نمیفهمن
    اینها را باید یه جوری بهشون حالی کرد که نمیفهمن، اول با زبون نرم و اگه نشد با زبون تند و خشونت. البته ما ممکنه فکر کنیم اینا دارن در برابر نفهمیدن مقاومت میکنن ولی واقعا نمیفهمن که نمیفهمن. اگه بتونیم به اینها بفهمونیم که نمیفهمن توی یکی از دسته‌های بالا قرار میگیرن.

    – یه حالت هم ممکنه که ما چیزی رو نفهمیم و فکر کنیم طرف نمیفهمه و داره در برابر فهمیدن مقاومت میکنه ولی این ماییم که شاید ناخواسته داریم در برابر فهمیدن مقاومت میکنیم.

    1. شادی جان.
      من که نفهمیدم چی گفتی… 😉
      البته من اصراری برای نفهمیدن نداشتمااا… واقعاً نفهمیدم! 😉
      سر یه فرصت مناسب با تمرکز، بشینم بخونم ببینم این چند دسته دقیقا چی هستن! 🙂
      البته از بین همه ی اونها، این آخری رو فکر کنم خیلی خوب متوجه شدم. چون واقعا تجربه اش رو دارم ;). اینجا که گفتی:
      “کسایی هم هستن که واقعا نمیفهمن که نمیفهمن. اینها را باید یه جوری بهشون حالی کرد که نمیفهمن، اول با زبون نرم و اگه نشد با زبون تند و خشونت. البته ما ممکنه فکر کنیم اینا دارن در برابر نفهمیدن مقاومت میکنن ولی واقعا نمیفهمن که نمیفهمن. اگه بتونیم به اینها بفهمونیم که نمیفهمن توی یکی از دسته‌های بالا قرار میگیرن.”
      کامنتت خیلی حالمو خوب کرد. خیلی خندیدم. 🙂
      عالی بود. مرسی شادی جون.

  2. شهرزاد عزیز
    ببخشید که اینجا این سوال را می‌پرسم
    من همیشه بابت این حضور خوبی که در متمم دارید به شما غبطه می‌خورم ,این اشتباق زیاد شما برای یادگرفتن ستودنی است.
    می‌تونم بپرسم این اشتیاق از کجا می‌آید؟
    چه طور این قدر حضور جدی و فعال و خستگی ناپذیر دارید؟
    اخیرا وقتی سر متمم می‌روم اینقدر حجم درس‌ها و مطالب زیاد شده ,به هیچکدوم نمی‌رسم ,دوست ندارم سطحی از روی درس‌ها عبور کنم …
    مطالعه ی منابع خیلی طولانی میشه…و عملا از درس‌ها جا می‌مونم
    به طور مثال تا میام ۴ , ۵ تا کتابی که در مورد عزت نفس مطرح شده رو بخونم هفته تموم شده و درس جدید میاد
    یا همین بحث تصمیم گیری , من بعد از تموم کردن کتاب تفکر سریع و کند هنوز نتونستم به نتیجه برسم و بحث رو برای خودم جمع کنم .
    واقعا خیلی تحت فشارم از اینکه اینقدر فعالیت کمی‌دارم و حس عذاب وجدانی دارم که از بقیه عقب افتادم.
    خیلی خوشحال میشم از تجربه‌هاتون استفاده کنم
    باز ببخشید اگر وقتتون را گرفتم.
    ممنون

    1. نه خواهش میکنم. خوشحال میشم بتونم کمکی بکنم.
      اول از هر چیز دلم میخواد بهت بگم خیلی خوشحال شدم که جمله ات رو اینطور شروع نکردی: “من چون کمال گرا هستم …” و یا اینکه کلن کمال گرایی رو دلیل موضوعاتی که گفتی بیان کنی!;)
      راستش نسبت به این مدل بهانه‌ها، که این روزها در بین برخی دوستان، مُد شده! و مشکلات موجود، سر خوندن درسها و اهمال در انجام تمرینها و کلا مشکلاتی که با فعالیت در متمم دارن، رو براحتی بر سر این کمال گرایی بدبخت خالی میکنن، اصلا حس خوبی ندارم و راستش رو بخواهی اصلا از مواجه شدن باهاش، حتی دیگه عصبی هم میشم!;)
      بگذریم…
      محمد حسین عزیز. خوشحالم که این اشتیاق رو در نوشته‌ها و کلاً فعالیت من در متمم کشف کردی و مسلماً دلیل اصلی اش هم همینه.
      راستش جواب دادن به چنین سوالی خیلی هم برام راحت نیست. مثل اینه که یه رودخونه در حال جریانه و شما از اون رودخونه میپرسی: “شما چطوریه که در حال جریانی؟.. چه چیزی باعث این جریان شما است؟” فکر نکنم بتونه به راحتی جواب بده! اون رودخونه فقط میدونه که در حال جریانه ولی دقیقا هم نمیتونه با دلایل منطقی و استدلالهای مشخصی، توضیح بده که چرا و چطور…
      اما یکبار تقریبا چنین سوالی رو یکی از دوستان، به طور کلی از همه، در پست “متمم دو ساله شد (تشکر و قدردانی)” محمدرضای عزیز، پرسیده بود و من هم جوابی در اونجا براش نوشتم که امیدوارم بتونه برای سوالهای خوب شما هم در اینجا تا حدی، پاسخ مناسبی باشه و ازت خواهش میکنم یک سری بهش بزنی تا من دیگه اون حرفها رو اینجا تکرار نکنم:
      لینک اون کامنت
      با اینحال، من هنوز خودم رو از خیلی برنامه ریزی‌هایی که برای خوندن متمم در نظر گرفتم عقب میدونم و هنوز نتونستم بهشون برسم. اما به هر حال تلاشم رو می‌کنم.
      خیلی کار خوبی میکنی که از روی درسها سطحی رد نمیشی. کار درست هم همینه. که اگر سطحی بخونیم و رد بشیم، تنها خودمون رو گول زدیم و هیچ دستاوردی هم به دست نیاوردیم.
      اما ببین. یه موضوعی دیگری هم به نظر من وجود داره و اون اینه که ما نیاز داریم که برای خوندن و پیش رفتن در اون درسها به درایت خاصی هم برسیم.
      مثلا این که شما گفتی: “به طور مثال تا میام ۴ , ۵ تا کتابی که در مورد عزت نفس مطرح شده رو بخونم هفته تموم شده و درس جدید میاد.”
      من هیچوقت چنین کاری رو به این شکل انجام نمیدم!
      حالا اول یه مقدمه میگم و بعد میگم چرا…
      من به روش خودم میام درسها رو با دقت تمام میخونم. اما یه روش صلب و جامد و یکسان برای همه ی درسها در نظر نمی‌گیرم. گاهی در برخی درسها، نقشه ی ذهنی اش رو هم برای خودم میکشم. در بعضی درسها، اول یکبار خیلی کند میخونم بعد برای بار دوم و سوم بر میگردم و دوباره سریع تر میخونم. در بعضی درسها، بار اول رو سریع میخونم تا یه تصویر کلی بیاد توی ذهنم، بعد برای بار دوم آروم تر و دقیق تر و کندتر میخونم. توی بعضی درسها که به نظر خودم جذاب تره و یا برام مفیدتره یا به درسها و نکته‌هایی که بهم یاد میده برای شخص خودم، یا برنامه‌هایی که در سر دارم بیشتر نیاز یا علاقه دارم، رونویسی میکنم و توی دفترهایی که برای این منظور در نظر گرفتم، می‌نویسم و یادداشت برداری (یا تمامش یا خلاصه اش یا نکات مهمش… بستگی داره) می‌کنم یا روشهای خلاقانه ی دیگری که ممکنه در اون لحظه به فکرم برسه و حس کنم برای این درس خاص، میتونه برام بهتر باشه.
      خلاصه با هر درس ممکنه به شکلی متفاوت برخورد کنم. این بستگی به اولویت‌های علاقمندی یا نیاز یا هر چیز دیگری که به شخص منِ نوعی مربوط میشه داره.
      (که البته شمای نوعی هم میتونی از این روش‌ها استفاده کنی)
      و حالا دلیل اینکه گفتم :من هیچوقت چنین کاری رو به این شکل انجام نمیدم!”:
      راستش برای شخص من؛ معتبرترین، ساده ترین، علمی‌ترین، جامع ترین، دوست داشتنی ترین، قابل اتکاترین مطلب در یک درس خاص، همون مطلبی است که خود متمم با نوشتن، ترجمه، جمع آوری یا استناد به مطالعات علمی‌دیگه یا … در قالب یک درس تهیه کرده و در اختیار من گذاشته. همون کاملاًٌ برای من کافیه.
      همون مطلب رو با دقت تمام میخونم، براش وقت میذارم و تمرینش رو با دقت تمام انجام میدم. حالا اگه جایی احساس کنم که دلم میخواد باز هم بیشتر در مورد نکته ای در اون درس بدونم، یا حس کنم که نکته ای در اون درس هنوز مقداری برام مبهم مونده، حالا اینجاست که سری به یکی دو تا از اون منابع میزنم. در غیر اینصورت، اصلا وقتم رو با خوندن تمام منابعی که متمم معرفی کرده تلف نمی‌کنم.
      چون عمر و زمان و انرژی و وقتم که باید بین خیلی کارها و برنامه‌های دیگه ی زندگیم هم تقسیمشون کنم بهم اجازه نمیده و نیازی هم بهش نمیبینم.
      به نظر من برای فعالیت در متمم، یکی از استراتژی‌های مهم و سرنوشت ساز! برای ما میتونه همون بحث مدیریت زمان و مدیریت منابع باشه و نظر من اینه که هر کس باید با توجه به زندگی، علاقمندیها، اولویتها، دغدغه‌ها، نیازهای شخصی خودش، روش و راه شخصی خودش رو براش پیدا کنه و البته خیلی هم سخت و پیچیده اش نکنه.
      Take it easy در بسیاری از مواقع، شعار خیلی خوبیه. 🙂
      امیدوارم این توضیحات که باید ببخشی خیلی هم طولانی شد، تونسته باشه کمی‌کمک کننده باشه و دوباره شما دوست خوبم رو مثل قبل، توی متمم، فعال و پویا و البته پر از شور و اشتیاق یادگیری ببینم.
      موفق و شاد باشی.

      1. بابت اینکه وقت گذاشتید صمیمانه متشکرم.
        حدود ۲۰ نکته ی خیلی مهم رو از پاسختون استخراج کردم , و واقعا خیلی عالی بود
        بعد از خوندنن پاسختون یاد بحث گوسفندنگری هم افتادم ,من در فراموشی خوشبختانه یا بدبختانه خیلی استادم! شاید نزدیک ۱۰ بار این بحث گوسفندنگری رو خونده باشم ولی الان حس کردم هنوز برام جا نیفتاده وباید برم چندین بار دیگه مطالعه کنم.
        یک نکته ی مهمی‌که به ذهنم رسید اینه عملا در یادگیری و شاگردی کردن بیش از اینکه پیشرو باشیم باید پیرو باشیم که عملا من رعایت نمی‌کنم.
        واقعا ممنونم
        اینقدر نکات جالب به ذهنم رسیده و نکات و تجربیات فوق العاده شما برایم آموزنده بوده که این هفته را کاملا برای برسی این موارد و اینکه چرا حضور جدی ندارم صرف کنم
        باز هم متشکرم

  3. با سلام
    یادم می‌آید روزی محمد رضا شعبانعلی به من گفت:
    دوست من.
    امروز، در دوران تکنولوژی و دسترسی به اطلاعات، نفهمیدن، یک اتفاق نیست. یک انتخاب است.
    اما چه می‌توان کرد که: منفعتی که در نفهمیدن هست، در فهمیدن نیست!

    لینک :http://www.shabanali.com/ms/?p=6773&cpage=1#comment-69789

    البته قبلا این صحبت را در دیر آموخته‌ها هم گفته بود.

    1. سلام. ممنون محمدحسین عزیز که یادآوری کردی.
      مضمونش یادم بود و توی ذهنم بود اما جمله ی دقیقش رو یادم رفته بود.
      شاید اصلا بهترین جواب برای این سوال، همین باشه.:)
      ممنونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *