شما هم جملات انگیزشی را دوست دارید؟
این سوال، شکل تغییر یافته ای است از سوالی که محمدرضا شعبانعلی در کانال موقت سی روزه ای که در تلگرام به نام justfor30days@ ایجاد کرده بود تا به بحث مدل ذهنی و امکان پذیر بودن تغییر دادن آن – البته با صرف تلاش و انرژی و زمان – بپردازد، مطرح کرد:
این پست را بخوانید: ساختن برای نماندن: فقط برای ۳۰ روز
موضوعی که من میخواهم در اینجا در موردش حرف بزنم، سوال خوبی بود که ایشان در این کانال تلگرام مطرح کردند و خواستند که در موردش فکر کنیم.
سوال این بود:
چرا جملات مثبت انگیزشی را دوست داریم؟
و خود چند جواب برای آن مطرح کردند:
(توصیه میکنم برای دیدن این پاسخها، به کانال تلگرام ایشان ملحق شوید و پس از خواندن مطالب از اول، به این جوابها برسید…)
او از ما خواست که با هم در این مورد فکر کنیم و جوابهای بیشتری برای این سوال پیدا کنیم. من هم سعی کردم در این مورد فکر کنم تا بتوانم جوابی برای این سوال بیابم…
حتما شما هم به خوبی میدانید که ما هر روز مخصوصا در فضای شبکههای اجتماعی با جملات انگیزشی زیادی مواجه میشویم و اگر دقت کرده باشید، بیشترین فالوورها و علاقمندها مربوط به صفحاتی میشوند که جملات انگیزشی را ارائه میکنند. ما آنها را با لذت میخوانیم، در دفترچههای خود یادداشت میکنیم، در وبلاگهایمان استفاده میکنیم، پرینت میگیریم و بر روی دیوار اتاقمان میچسبانیم و خیلی کارهای دیگری که شاید هر کسی به سلیقه خود انجام میدهد.
اما واقعا چرا ما جملات مثبت انگیزشی را دوست داریم؟
در کنار پاسخهای خوب محمدرضا شعبانعلی، دلیل دیگری هم که به ذهن من میرسد، این است:
ما برای درمان دردهای گذشته مان، برای مواجهه با مشکلات اکنون مان، برای تصور یک چشم انداز روشن و زیبا برای آینده مان و برای تایید تجربهها و دانستههایمان، یک درمان و شفای عاجل! و یک راه حل فوری میخواهیم.
جملات کوتاه انگیزشی، طوری طراحی شده اند که در کسری از ثانیه! این انگیزش فوری را برای ما ایجاد میکنند.
البته این انگیزش فوری فقط میتواند برای زمان کوتاهی دوام یابد و هر چه از زمان خواندن آن جمله دور میشویم، کمرنگ تر و کمرنگ تر میشود تا جایی که کاملاً رنگ میبازد و دوباره بر میگردیم سر جای اول! یعنی همان جا، که هنوز آن جمله را نخوانده بودیم …
در ضمن در همین رابطه، مطلبی از کتاب «خیر و شر» از «کریشنا مورتی» را که قبلاً خوانده بودم به یاد آوردم و احساس کردم کریشنا مورتی هم به شکل دیگری به این سوال، پاسخ داده است.
او در جایی از پاسخ به سوال فردی، یک سوال میپرسد. سوال او این است:
“آیا عجیب نیست که ما نمیتوانیم به هیچ مشکلی مستقیماً نگاه کنیم؟”
و خود پاسخ میدهد:
“ما نقل قولهای بیشماری را برای حمایت از تئوریها و نظریههایمان گردآوری کرده ایم – آنچه گیتا، مارکس، شانکارا، چرچیل، مائوتسه تانگ و غیره گفته اند.
ذهن ما قادر به نگاه کردن به چیزها به طور مستقیم نیست و ذهن ما نمیتواند تجربه ی بلاواسطه داشته باشد. دانش نقل قولی (quotation knowledge) ظرفیت ما را برای دریافت فردی و مستقیم از حقیقت نابود کرده است. (صدای خنده)
بله آقایان. شما میخندید اما متوجه بدبختی پشت آن خندهها نیستید. ذهن شما فلج است و ذهنی که فلج است، اقتدار رهایی ندارد. وقتی ذهن رها است تا بداند که فلج است، آنوقت امکان انجام کاری در آن باره ممکن میگردد. ذهنی که میگوید “من فلج نیستم” بلکه سرشار از دانش هستم و نیز “سرشار از نقل قولهای ایده آل دیگران” اقتدار کشف آن چه را که واقعی است از دست داده است. انسان با چنین ذهنی، انسانی است دست دوم.”
.
راستی… شما در این مورد چه فکر میکنید؟
خوب بود ولی اصلا با این جمله موافق نیستم:
“دانش نقل قولی (quotation knowledge) ظرفیت ما را برای دریافت فردی و مستقیم از حقیقت نابود کرده است. ”
در حقیقت تلاش دانشمندان قبلی است که باعث به ثمر نشستن کار دانشمندان جدید میشود. ما آنقدر عمر نخواهیم کرد که به تنهایی دنبال حقیقت باشیم.
سلام دوست عزیز.
ممنون که نظر خوبتون رو برام نوشتید.
از یک زاویه که نگاه میکنم میبینم کریشنا مورتی در این رابطه چقدر خوب گفته.
از زاویه ی دیگری که نگاه میکنم میبینم شما هم چقدر خوب میگید.:)
به نظر من همه چی، به هوشمندی ما در استفاده از امکاناتی که پیرامونمون وجود داره بستگی داره. همه چی… حتی امکانی مثل یک جمله ی کوتاه که هم نذاریم مانع دریافت فردی و مستقیم ما بشه و هم از ثمره و چکیده ی سالها تلاش و تحقیق و دانش و آگاهی دانشمندان و اندیشمندان گذشته مون استفاده کنیم.
باز هم ممنون که برام نوشتید و بخاطر نکته ی خوبی که گفتید و باعث شدید من هم به نکته ی خوب دیگری فکر کنم. 🙂