دل نوشته

یک عذرخواهی به دوستان و مخاطبان وبلاگ و نوشته‌هایم بدهکارم

توی روزهای گذشته، نوشته‌هایی توی وبلاگم داشتم – مثل این پست:

حس این روزهام

و صحبت‌هایی در کامنتم در جواب به یکی از دوستان خوب متممی‌ام – علی سمیعی – در زیر همین مطلب گفتم.

و حرف‌هایی توی یکی از کامنتهام در روزنوشته‌ها با کسی که دوست داشتم باهاش حرف بزنم نوشتم.

اما بعد از چند روز وقتی که سعی کردم از فاصله‌ای دورتر به خودم نگاه کنم و به احساسات و حرفای اخیرم فکر کنم،

از خودم خجالت کشیدم.

شرمسار شدم.

سعی کردم مثل یک دوست خوب، کنار خودم بشینم و با خودم حرف بزنم.

اینکه درسته، این طبیعیه که هر کدوم از ما گاهی از شرایطی که در اطراف‌مون جریان داره خسته و دلزده بشیم.

و نوشتن یکی از ابزارهایی است که به ما کمک می‌کنه تا احساسات‌مون رو بیرون بریزیم و بفهمیم که در درون‌مون چی میگذره، و سبک بشیم.

اما

به این فکر کردم که این روزهای ما، بیش از هر چیز و بیش از غر زدن و نق زدن و انتقال یأس و ناامیدی، به امید و دلگرمی‌نیاز داره.

به این فکرکردم که من دوستان عزیز زیادی (به خصوص متممی) دارم که همیشه به نوشته‌های من لطف دارن و نوشته‌های وبلاگم و کامنت‌هام در جاهای دیگه (روزنوشته‌ها و متمم) رو میخونن و گاهی هم میخوان که در مورد مواجهه با بعضی مشکلات و مسائل امروزه توی وبلاگم بیشتر حرف بزنیم،

به این فکر کردم که من دوست‌های جوان‌تری هم دارم که نوشته‌هام رو میخونن و هنوز راه طولانی‌‌تری در زندگی، در پیش رو دارن و برای رسیدن به فرداهای روشن‌تر، نیاز به امید و انگیزه‌ی بیشتری دارن.

به این فکر کردم که من که دوست دارم این وبلاگ، همیشه جایی برای شروع یک روز جدید با بینش مثبت نسبت به آینده و کلی امید و انرژی و انگیزه باشه،

باید بیشتر از اینها در قبال کسانی که من رو میخونن احساس مسئولیت می‌کردم.

برای همین دلم می‌خواد از هر کسی و هر دوست عزیزی که این روزها، این جنس از حرف‌های من رو خوند و به این واسطه نتونست نور رو در انتهای تونل ببینه، عذرخواهی کنم.

4 دیدگاه در “یک عذرخواهی به دوستان و مخاطبان وبلاگ و نوشته‌هایم بدهکارم

  1. صد سلااام و صدهاااا درود
    شهرزاد عزیز، دوست گلم، دیروز که اون کامنت رو گذاشتم یه حسی بهم میگفت بااااااااااید بنویسی.
    و من چقدر خوشحالم که به حرف دلم گوش دادم.
    شهرزاد جان، با وجود این که ندیدمت ولی مدت‌هاست که انگار برام آشناتر از هر آشنایی هستی. الان می‌فهمم که چرا نوشته‌هات اینقدر زلاله. چرا اینقدر به دلم میشینه. چرا چیزی که نیاز دارم رو بهم می‌بخشه.
    این همه حس و عشقی که پشت کلمه به کلمه نوشته‌هات می‌ذاری، میاد و میشینه به دل من و خیلی‌های دیگه از خوانندگان نوشته‌هات.
    شهرزاد جان، دوست خوبم، حالا که نوشتم بذار اینم بگم که
    تو این روزا که متاسفانه هیچ عمق و معنایی تو خیلی از رفتارها و نوشته‌ها و آدم‌ها و زندگی‌ها نیست، گاهی دلم نیاز داره
    یه حس ناب پیدا کنه، یه چراغ یه نور که با اتکا به اون راه زندگی رو با ایمان و اعتماد و اطمینان طی بکنه.
    و تو دوست گلم با نوشته‌های پاک و زلالت، بخشی از اون نور پررنگ و زیبا هستی.
    شهرزاد جان راهت رو با اطمینان ادامه بده. چرا که من و خیلی‌های دیگه واقعا نیازمند این نوشته‌های ناب و عمیق و پرمعنا هستیم که ما هم بتونیم راه خودمون رو بهتر و پرمعناتر ادامه بدیم. که شاید ما هم بتونیم به سهم خودمون تاثیرگذار باشیم.
    دوست گلم، شما وااااااقعا تاثیرگذار هستی. خیلی زیاد. کسی که بابت وجودش از خداوند سپاسگزارم. کسی که هر موقع دلم می‌گیره به خودم نهیب بزنم و بگم با وجود انسان‌های نازنینی مثل تو هنوزم دنیا جای خیلی قشنگی برای زندگی هست.

  2. سلام
    شهرزاد عزیز، من دقیقا نمی‌دونم از کی با وبلاگ یه روز جدید آشنا شدم. گمونم یه سه چهار سالی میشه.
    ولی این رو با همه وجود میگم، نوشته‌هات به قدری زیبا، عمیق و دلنشینه که هر وقت میام و اونا رو می‌خونم یه حس زیبا در درونم زنده میشه. یه زیبااندیشی خاص داری. یه حس نگاه عمیق. از اون نگاه‌هایی که به آدم می‌آموزه، تصفیه و پالایش می‌کنه، زندت می‌کنه و پاک میشی از احساسات کهنه و بدردنخور. دوست عزیزم، بابت تمام نوشته‌هات سپاسگزارم.بابت زحمت‌هایی که میکشی سپاسگزارم. بابت تمام عشق‌ها، انگیزه‌ها، پاک شدن‌ها و شروع کردن‌هایی که به واسطه خوندن مطالب شما به دست آوردم و میارم صمیمانه ازت ممنونم. به جرات بگم نماد اون دسته از آدمهای ارزشمندی هستی که هرکسی می‌تونه با خوندن مطالب شما عمیقا به خودش اجازه بده که خودش باشه، عمیق باشه و زیبا و با ندای قلبش زندگی کنه. یه حس زلالی ناب تو جنس حرف‌هایی که می‌زنی وجود داره، که پر میشم از شور و شوق و ذوق دوباره شروع کردن. خیلی حرف زدم ولی هنوزم حس میکنم نتونستم همه تشکرهام رو ازت بکنم. هر کجا هستی، سلامت، شاد و سرشار از عشق ناب الهی باشی دوست گلم.

    1. عزیز من… 🙂
      در برابر اینهمه لطف، چی میتونم بگم؟
      به نظر من یکی از قشنگترین نعمتهایی که میتونیم توی زندگیمون داشته باشیم اینه که دوستای همدلی داشته باشیم که بدونیم میتونیم گاهی از احساساتمون و از فراز و فرودهای زندگیمون باهاشون حرف بزنیم.

      فاطمه ی نازنین.
      یه چیزی رو میدونی؟
      من وقتی بعضی نوشته‌هام رو می‌نویسم، اونقدر در حین نوشتم چشمام پر از اشک میشه که به سختی میتونم صفحه کلید و مونیتور رو ببینم.
      این نوشته ی بالا هم یکی از اون نوشته‌ها بود، به خصوص وقتی به جمله ی آخرش رسیدم.
      و حالا اینهمه لطف، و این کامنت قشنگ و دلگرم کننده ی تو دوست نادیده ی من، اینبار اشک شوق رو به چشمانم آورد.

      ما وقتی توی فضای عمومی‌برای دیگران می‌نویسیم، گاهی نیاز داریم بدونیم که راه رو اشتباه نرفتیم.
      و اینکه تونستیم در شعاعی هر چند کوچک در اطرافمون، کمی‌برای دیگران تاثیرگذار باشیم.
      پس بینهایت از لطفت ممنونم دوست عزیزم.
      و ممنون که گذاشتی یکی از مخاطب‌های عزیز وبلاگم رو بعد از سه چهار سال بشناسم و باهاش حرف بزنم.
      من هم برای تو دوست خوبم شادی، سلامتی و یک دنیا حس عمیق زندگی آرزو میکنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *